بایگانی دسته: طنز

طنز نوشته هایم

راه های تلکه کردن حکومت ایران!

چیزهایی که اصلاً مهم نیستند:

۱- مهم نیست که شما خود را یک سوسیالیست بدانید یا واقعاً سوسیالیست باشید

۲- مهم نیست که هم عقیده های شما در ایران، به فجیع ترین وضع سرکوب می شوند

۳- مهم نیست که شما چند سال بعد از انقلابتان، در یک انتخابات دمکراتیک، حکومتتان را به یک زن مخالف دولتتان بسپارید

۴- مهم نیست که بعد از بیرون رفتن از قدرت، تلاش کرده باشید و در یک انتخابات دمکراتیک، دوباره به ریاست جمهوری کشورتان رسیده باشید

۵- مهم نیست که پس از انتخاب مجددتان، اعلام کرده باشید که سیاست های گذشته، در سیاست های آینده ی شما دیگر وجود نخواهند داشت

۶- مهم نیست که شما به دنبال بهبود روابطتان با مهمترین دولت ضد سوسیالیسم و ضد کمونیسم، شیطان بزرگ، استکبار جهانی، لابی صهیونیستی، جنایتکار، دشمن همه ی دنیا و خصوصاً دشمن «ملّت» ایران، باشید

۷- مهم نیست که همراهانتان، مویشان تا فرق سر بیرون باشد. حکومت ایران فقط بلد است چطور ساعت های خوش بعد از ظهر یا اول صبح مردم خودش را خراب کند

کارهایی که شما باید انجام بدهید:

۱- بعد از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور، صبح تا شب داد و بیداد کنید که انقلاب ما، درست چند ماه بعد از انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسیده است

۲- صبح تا شب در بوق و کرنا کنید که شما رهبر انقلابی های ساندینیست های کشورتان بوده اید و هستید

۳- در تمامی سخنرانی هایتان، همراه با وعده و وعید در مورد رفع مشکلات اقتصادی و یک چیزی در مایه های «آوردن نفت سر سفره های مردم»، عوامفریبی کنید

۴- وقتی رئیس جمهور ایران به کشورتان آمد، او را به مناطق فقیرنشین کشورتان ببرید تا دلش کلی به حالتان بسوزد

۵- وقتی رئیس جمهور ایران به کشورتان آمد، همینطور با او، در حالی که مشتهای گره کرده هر دوتان بالاست، عکس یادگاری بیندازید. البته هر کدام از وابستگان دولت ایران را گیر آوردید، هر جا که بود، مشت تان را بالا بیاورید طوری که انگار دارید می گویید «مرگ بر آمریکا» تا همه از شما عکس بگیرند!

۶- وقتی به ایران آمدید چفیه به گردن بیندازید و دیدار مسئولین نظام بروید

۷- وقتی به ایران آمدید، با همان چفیه، در همایشی که بسیج دانشجویی دانشگاه تهران به افتخار شما و ملت مبارزتان!!! و با نام «جبهه ی مقاومت جهانی»! و برای رسیدن به یک جبهه ی مشترک برپایی عدالت جهانی [و نه عدالت داخلی خودتان و خودشان] ترتیب داده شرکت کنید [+] و احتمالاً کلی شعار در مایه های «مرگ بر آمریکا»، «آمریکا در چه فکریه، لاتین پر از بسیجیه» و مواردی از این قبیل بدهید [بعضی از شعارها به دلیل احتمال ایجاد مشکلات بعدی نوشته نشدند!] در ضمن ذکر این نکته ضروریست که اصلاً مهم نیست که بسیج دانشجویی دانشگاه تهران، بر ضرورت انقلاب فرهنگی دوم در ایران و پاکسازی دانشگاه ها از همفکران شما، به شدت تأکید دارد

۸- به عکسهایی که حاضرین در سالن بالا گرفته اند، خیلی توجه نکنید. مهم نیست صاحب یکی از این عکسها، یکی از مؤسسان «نهضت آزادی» باشد! حزبی که در ایران غیرقانونی شناخته شده است!

نکته: در عکسها، عکس «چه گوارا»، چریک مبارز و آزادیخواه بزرگ آمریکای لاتین در دست عزیزان بسیجی دیده می شود! توجه داشته باشید که اگر یکی از منتقدان حال حاضر دولت و حکومت، در یک تجمع عکس «چه» را بالای سر ببرد یا روی لباسش عکس «چه» باشد، محارب، جاسوس کمونیست، دشمن اسلام و مسلمین، برانداز، مفسد فی الارض، مخل امنیت ملی، دانشجوی پولی ۷ ترم مشروطی!!! و … تشخیص داده می شود و در اولین فرصت در دانشگاه تعلیق میشود یا در خیابان دستگیر می شود و ۶۰-۷۰ روز بعد، با قرار وثیقه ی ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد می شود!

داستانهای من و اون (۲)

از فوتبال برگشته بودم، باخته بودیم. ناراحت بودم. برنامه ی نود داشت «علی دایی» رو نشون می داد. یهو گفت: «تو هم اینجا بودی و باختید و بخاطر این اینقدر ناراحتی؟»

کفم برید! داشتم بصورت «قوزفیش» نگاهش می کردم که گفتم: «نه بابا! این علی دائیه! من اونجا چیکار می کردم آخه؟»

توی تصویر تلویزیون سه نفر مشخص بودند. دو نفر پشت به تصویر و نصفه و نیمه و میکروفن به دست، علی دایی هم رو به دوربین داشت جواب سوال خبرنگاران رو میداد! یهو گفت: «حالا علی دایی کدوم ایناس؟»

داستانهای من و اون (۱)

ساعت ۲ نصف شب بود. می خواستم بخوابم. پتو نداشتم. خواستم یواشکی برم پتو بردارم که کسی بیدار نشه، یهو از جاش بلند شد و گفت: «چیکار می کنی؟»

گفتم: «اومدم پتو بردارم!»

گفت: «مگه اونجا پتو نیست» [اگه بود که اینجا نمیومدم خوب!]

حالا گیر داده که پتو میخوای چیکار! «می خوام دیگه بابا! گیر نده!»

گفت: «خوب حالا بیا این پتویی که روی منه رو بردار ببر بنداز روی یکی دیگه!»

حالا همه بیدار شده اند! خوب حالا می تونم با خیال راحت و با سر و صدا، پتو رو بردارم برم بخوابم!

————————————————-

پ.ن.

از این به بعد می خواهم داستانهایی را تحت عنوان «داستانهای من و اون» بنویسم!

شخصیت اصلی این داستان، فردی است که کمی بیش از حدّ به یک چیز گیر می دهد. البته کمی تا قسمتی هم شخصیت داستان بر اساس یک شخصیت واقعی می باشد!

خبر خوش هسته ای و چند شعار هسته ای

وای وای! ۲۰ فروردین رئیس جمهور مردمی کشورم و منجی جهان، خبر خوش هسته ای رو از روی انشایی که پسر کوچیکش براش نوشته بود اعلام کرد: «بنده … با افتخار … اعلام میکنم … که ایران … به چرخه ی … تولید ِ… صنعتی ِ… سوخت هسته ای … دست پیدا کرده است»

من از خوشحالی این خبر خوش، در جیبم یک عروسی برپا شده [*] که نگو و نپرس! حتی ممکنه کار به جایی برسه که اگه شما دستتون رو توی جیب من بکنید، عروس محترمه ی موجود در جیبم چشماش کور بشه! یا شاید هم در عروسی چاقو کشی بشه و جیب من پاره بشه! وای وای

دیگه میتونم با افتخار سرم رو بالا بگیرم و به همه ی مردم جهان فخر بفروشم! چون کشور من در بین کشورهای پیشرفته ی با فناوری تولید صنعتی سوخت هسته ای قرار گرفته! چون انرژی هسته ای حلّال همه ی مشکلاته! چون توی این مملکت دیگه هیچ مشکلی وجود نداره، انرژی هسته ای همه چیز رو گل و بلبل کرده و تنها مشکل مملکت من این بود که انرژی هسته ای نداشتیم:

دیگه توی کشور من، زندانی سیاسی وجود نداره، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، دانشجو رو به جرم فعالیت سیاسی – اجتماعی، توبیخ و اخراج و زندانی نمی کنند، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، معلّم به جای حضور سر کلاس، بخاطر خواسته های صنفی اش در زندان حضور نداره، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، کارگر بخاطر اعتراض به کمبود دستمزد و مشکلات معیشتی و قوانین تبعیض آمیز، زندانی نمیشه، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، قوانین و مقرراتی وجود نداره که حقوق زنان رو پایمال بکنه، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، همه آزادی بیان دارند و هیچ سایت، وبلاگ یا روزنامه ای بخاطر انتقاد و مخالفت با دولت و شخصیتهای مملکتی، فیلتر یا تعطیل نمیشه، چون انرژی هسته ای داریم!

دیگه توی کشور من، مردم نفت رو سر سفره هاشون می خواهند چه کار؟ انرژی هسته ای بر سر سفره هاشان آمده!
به همین مناسبت:

«انرژی هسته ای، آزاد باید گردد»

«آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از هسته ایه»

«وای اگر انرژی هسته ای، حق مسلم ماست»

«تا خون در رگ ماست، انرژی هسته ای حق مسلم ماست»

«عقاب آسیا کیه؟ انرژی هسته ایه»

«تیمم و تیمم و تیمم و تیمم، این بود تیمت؟ انرژی هسته ای تو تیمت!» [**]

————————————————–

* اصطلاح «در جیبم عروسیه»  کپی رایت داره و کپی رایتش هم مال پژمان می باشد!
** این شعار رو به پیشنهاد ابوذر به شعارها اضافه کردم. مسئولیت وزن و قافیه و بی ادبیش هم با خودش!

عبدالمالک ریگی: رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران!

چند لحظه پیش «صدای آمریکا» با دکتر عبدالمالک ریگی، رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران! صحبت می کرد. فقط آن بخشهایی را که دیدم و شنیدم اینجا ذکر میکنم:
ایشان از فعالیتهای سربازان گمنام امام زمان در قاچاق مواد مخدر و تروریسم در «بلوچستان»! می گفت. در جایی از صحبتها، آقای دکتر ریگی فرمودند: «ما هر روز ایمیل هایی از مردم تهران، شیراز، اصفهان، اهواز، دانشجویان و کاسب ها داریم که می خواهند به جنبش ما بپیوندند و این فیلترهایی که ما برای جذب نیرو گذاشتیم اجازه ی این مسئله رو نمیده که همه رو جذب کنیم»!!! ایشان از کمک های مردمی به سازمان جنبش مقاومت مردمی ایران گفتند و فرمودند که تمامی فعالیتهای گروه متبوعشان با این کمکهای مردمی انجام می شود. ایشان گفتند که ما تروریست نیستیم و به هیچ وجه با قاچاقچیان مواد مخدر ارتباط نداریم [چون خودمان یکی از مهم ترین عوامل توزیع مواد مخدر هستیم و نیازی به ارتباط با دیگران نمی بینیم!].

لازم به ذکر است که گروه «جندالله» در سیستان و بلوچستان، به ریاست دکتر عبدالمالک ریگی، به «جنبش مقاومت مردمی ایران» تغییر نام داده است!

خداییش چه رویی دارد این صدای آمریکا و چه رویی دارد این مرتیکه عبدالمالک ریگی! واقعاً که آمریکا، با ایجاد «صدای آمریکا»، چه سرمایه گذاری کلان و مؤثری برای تغییر حکومت های مخالفش، از جمله ایران دارد انجام می دهد.

در ضمن، با عرض معذرت، پس از پخش این برنامه، نام «عبدالمالک ریگی» به «عبدالمالک ریدی» تغییر پیدا کرد. کلمه ی دکتر را هم خودم به ابتدای نام این مردک اضافه کردم!

باور کنید این مطلب دروغ سیزده نیست!

«محمود احمدی نژاد با عقب نشینی از مواضع پیشین خود، اعلام کرد که دولت ایران دیگر انرژی هسته ای را حق مسلم مردم این کشور نمی داند و از این تاریخ به بعد، می خواهد به رسیدگی به وضعیت اسفبار زندگی در کشور بپردازد و به مردم خدمت رسانی کند» – حَرنا
———————————————–

پ.ن.

۱- به نظر میرسه سایت تیترآنلاین با این دو دروغ سیزده، واقعاً تبدیل به تیتر خبری چند روز آینده بشه:

«خواب بی موقع» ابطحی از اردیبهشت ماه آغاز می شود

عذرخواهی دبیرخانه ی جشنواره ی فیلم فجر از ده نمکی

البته مورد اول شاید دروغ سیزده نباشه [که فکر میکنم با توجه به متن خبر و حضور بازیگرانی بی ربط، دروغ بودن اون محتمل تره]، اما دومی خداییش خیلی دروغ باحالیه. بعید نیست خود ده نمکی همین روزها جوگیر بشه و این خبر رو تأیید کنه. چه حالی میده اونوقت!

۲- به توصیه ی حاجی [+]، تبلیغات را از زیر لوگوی وبلاگ برداشتم و به انتهای منوی سمت راست فرستادم.
امّا خیلی نامردین! شما می تونستین با کلیک بر روی تبلیغات به یک جوون آس و پاس که می خواد زن بگیره، کمک بکنین. یادتون باشه …