حدود ۱۰ روزه که حتی وقت نکردم سری به دنیای مجازی بزنم و دلی از عزا در بیارم!
این دو هفته واقعا سخت و طاقت فرسا گذشت.
بعد از اون همه دوندگی برای اردو و دیدن نامه ی اکبری در روز شنبه ۲۳ اردیبهشت که دستمون رو توی پوست گردو گذاشت. بعد، سر و کله زدن و کلی دعوا و مرافعه با عطایی پور معاون دانشجویی و تحمل حرفهای پوچ و توجیه های بی ربطش در مورد اجرای قانون در همون روز
بعد هم برگزاری جلسه ی توضیحی به جای جلسه ی توجیهی اردو در روز یکشنبه و تصویب تحصن برای اعتراض به کلیه ی مشکلاتی که داشتیم و داریم و خواهیم داشت اعم از سایت و اتاق مطالعه و اتاق استراحت و اتاق شورای صنفی و اردو و …!
هدایت و کنترل تحصن ۸ ساعته ای – که همه ی ما و خیلی های دیگه رو بهت زده کرد – و جلوگیری از سوء استفاده ی یک سری افراد سودجویی که به نظر من تقریباً دیگه هیچ جایگاهی بین اکثریت دانشجوها ندارند در روز دوشنبه! حدود نیم ساعت جرّ و بحث با رئیس دانشکده در حضور رئیس دانشگاه در همون روز دوشنبه که فکر کنم اگر دکتر رهایی – رئیس دانشگاه – نبود، کار جرّ و بحث به جاهای باریک می کشید! حدود ۳-۴ ساعت حرف و جرّ و بحث و مذاکره با رئیس دانشکده در دوشنبه شب و به نتیجه رسیدن حرفها و پیگیری ها در روز سه شنبه حداقل برای برگزاری اردویی که حقمون بود!
سنگ اندازی های مجدد اکبری – رئیس دانشکده – در روز چهارشنبه که ساعت حرکت ما به سمت شمال رو از ۱۰ به ۱۲ تغییر داد به وسیله ی گروکِشی پول اردو توسط دانشکده در قبال انتشار بیانیه ای که انتشارش در برنامه مون بود!
حدود سه روز اردو که اگر یه گروه از بچه هایی که در طول تحصن و در طول این اردو نبودن، به هیچ وجه موفق به انجامش نمی شدیم!
گروکِشی مجدد ریاست دانشکده – باز هم به دروغ از طرف شورای دانشکده – این بار در مورد کامپیوترهایی که باید در سایت نصب و مورد بهره برداری قرار بگیرند در قبال انتشار نامه ای تحمیلی از طرف رئیس دانشکده – باز هم به دروغ از قول شورای دانشکده – که من هر چی تلاش کردم که بفهمونم به رئیس دانشکده که ما زیر بار همچین نامه ای نمیریم، رئیس نفهمید که نفهمید وخودش رو بیشتر به نفهمی زد و در نهایت هم زیر بار انتشار نامه نرفتیم و نخواهیم رفت! نامه ای که به گفته ی اکبری، توسط شورای دانشکده تهیه شده و این آقا هیچ خبری از اون نداشته، در حالیکه شخصاً دست نوشته ی همین نامه رو به خط خود رئیس دانشکده دیدم!
فشارهای سنگین وارده از طرف شورای صنفی دانشگاه و جوّ سیاسی دانشگاه برای استفاده از تحصن صنفی دانشکده ی ما به نفع مطامع و منافع سیاسی گروهیشون و زیر بار نرفتن ما. فشار رئیس دانشکده ای که تک تک استادانش از طرز رفتار و سیاست هاش به شدت شاکی هستند و دلیل علنی اعتراض نکردنشون رو فقط و فقط ریاست اکبری بر ستاد رفاهی اساتید دانشگاه میدونم. نقل قولهایی از رئیس دانشگاه که فقط توسط مسئولین دانشکده به گوش ما میرسه. تریبون آزاد شورای صنفی دانشگاه در روز یکشنبه که صد در صد حمایت شورای صنفی دانشکده ی ما و احتمالاً چند دانشکده ی دیگه رو به دنبال نخواهد داشت.
باز هم دودر شدن و پیچونده شدن ما در روز شنبه ۳۰ اردیبهشت توسط رئیس دانشکده ای که از جواب دادن می ترسه، ولی هر موقع که باهاش حرف میزنی از این حرف میزنه که بچه ی چهارراه مولوی و امامزاده یحیی است و از هیچ چیز نمی ترسه و البته تنها هنرش جا نماز آب کشیدنه و بس!
تمام اینها باعث شده که در حدود ۱۰ روز اخیر، فشار زیادی بهمون وارد بشه. فشاری که باعث شد سه شنبه شب تا مرز گریه کردن پیش برم. می دونم خنده داره که یه نفر با این چیزا گریه اش در بیاد، ولی شاید اگه جای ما بودید، یا اگه بخوام در مورد خودم بگم، اگه جای من بودید، خیلی زودتر از من، از اینهمه فشار گریه می کردید! با این همه، واقعاً از این کارها و سر و کلّه زدن بخصوص با مسئولین لذت می برم، طوری که اگه میشد، درس رو میگذاشتم به طور کامل کنار و پیگیر اینجور مسائل میشدم. ولی حیف که نمیشه! در ضمن حدود دو هفته است که جز یک جلسه کلاس الکترونیکی، هیچ کلاسی رو نرفتم و هیچ تمرینی رو تحویل ندادم و سه شنبه هم امتحان میان ترم سیستم عامل دارم! خدا به خیر بگذرونه …
حرف آخر:
۱- آقای دکتر اکبری! مطمئن باش که ما هم بازی رو یاد گرفتیم، خوب هم یاد گرفتیم و تا آخر این بازی که شروع کردی هم هستیم، به ما میگن پلی تکنیکی، اون هم از نوع کامپیوتریش!
۲- آفای دکتر اکبری! همت اگر مدد نکرد … ما همگی مدد کنیم … منتظر باش!