بایگانی ماهیانه: ژوئن 2006

اون قدیما

به جای درس و جزوه و کتاب، کل وبلاگ قدیمم رو دوبار دوره کردم و فقط منظور دو قسمت از یکی از مطالبم رو نفهمیدم … عجیب بودند
خیلی جالب بود برام سیر تفکراتم … خیلی … عجیب بودند
یادمه همون موقعها، چند روزی بود که شدیداً برگشته بودم توی حال و هوای بچگی، یکی از مطالبم دقیقاً اتفاقات و حرفهایی بود که توی ۸ تا حدود ۱۲ سالگی، هر هفته یا هر دو هفته یه بار تکرار میشد … چندین و چند مطلب داشتم از دوره ی خاطراتم … عجیب بودند

هویت دانشجو و حریم دانشگاه

اون: نظرت راجع به اینکه تو امتحانات شرکت نکنیم (یعنی تا شهریور عقب بیفته) چیه؟ به منظور دفاع از هویت دانشجو و حریم دانشگاه !!!

من: شخصاً مخالفم، چون برنامه ی بچه ها واسه تابستون به هم میخوره

اون: اوکی. ممنون

من: خواهش می کنم

——————————————————–

توی مکالمه ای که در بالا آوردم، وقت نبود حرفهایی که این پایین آوردم رو بزنم، گفتم اینجا بنویسم، همین چند نفری که میاند و می خونند، نظرم رو بدونند برای من بسه …

اول از همه بگم که اگه حرفی میزنم و میگم از من نظر خواستند، فقط و فقط به عنوان عضو شورای صنفی یکی از دانشکده های دانشگاه صنعتی امیرکبیر و کسی که از خیلی از اتفاقاتی که داره توی دانشگاه میفته مطلع هست یا خیلی زود با تمام جزئیات مطلع میشه نظرمو میدم، نه چیز دیگه...

خیلی ها خیلی کارها انجام میدند، اما اسمی که روی اون کار می گذارند و هدف غایی که از نظر خودشون برای اون کار در نظر می گیرند، معمولاً از خود عمل مهم تره.

واقعاً نمی دونم توی ذهن کسی که این ایده ها رو میزنه (ایده ای که توی گفتگوی اول مطلب بیان شده و البته باید بگم که اینطور که شنیدم کسی که از من نظر خواست خودش هم مخالف بوده) چی میگذره. اصلاً چیزی توش هست و چیزی میگذره؟ شاید هم یه سری هدفهای … سعی می کنم خوشبینانه نگاه کنم به مسئله! اون فرد یا افرادی که این ایده رو مطرح کرده اند، هدفشون واقعاً حفظ هویت دانشجو و حریم دانشگاه بوده، اما

بحث عقب انداختن امتحانات رو پیش می کشند به منظور دفاع از هویت دانشجو و حریم دانشگاه! اول از همه میخوام نظرم رو در مورد هویت دانشجو بگم.

به نظرم تا قبل از سال ۱۳۷۶ که خاتمی به ریاست جمهوری انتخاب شد، دانشجوها داشتند خودشون رو جمع و جور می کردند و تازه داشتند برای خودشون هویتی دست و پا می کردند که اگر پا می گرفت، اونقدر قدرتمند می شدند که اجازه ندند بعد از گذشت بیشتر از ۱۰ سال، الآن، گروهی لمپن و بیسواد (که نمونه هاش رو همه مون توی این چند ساله حداقل توی دانشگاه خودمون دیدیم)، نماد فعال دانشجویی (خصوصاً در زمینه ی سیاسی) در دانشگاه ها ( یا حداقل در دانشگاه ما) بشند و آتو به دست کسانی بدند که منتظر فرصتند برای به صلّابه کشیدن فعالان واقعی دانشجویی. برای پی بردن به گوشه ای از قدرت هویت دانشجویی که قبل از سال ۷۶ داشت شکل می گرفت، به نظرم بررسی انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و انتخابات سال ۷۸ مجلس ششم (که بچه های قدیم دفتر تحکیم و کسانی که مورد حمایت اکثریت دانشجوها بودند، مثل موسوی خوئینی و حقیقت جو و یه سری دیگه که اسمشونو یادم رفته، به عنوان نماینده ی مردم انتخاب شدند و در مجلس فراکسیون دانشجویی تشکیل شد) خوب باشند. اما بعد از انتخاب شدن خاتمی(که هنوز هم میگم مثل خیلی های دیگه که ابراز پشیمونی کردند و می کنند، از رایی که سال ۸۰ بهش دادم پشیمون نبودم و نیستم و نخواهم بود)، کسانی که اسم خودشون رو دوم خردادی و اصلاح طلب و آزادی خواه!!! گذاشتند (و البته خیلی هاشون امتحانشون رو قبلاً خیلی بد پس داده بودند و در چند ماه اخیر هم، همونطور که انتظار می رفت، با لابه و التماس از در دوستی با نزدیکان قدرت وارد شده اند) و شخص خاتمی، به عنوان پرچمدار اصلاحات، خودآگاه یا ناخودآگاه و ناخواسته (به نظرم به جز خاتمی، اکثرشون خودآگاه) با شلوغ کردن و جو زده کردن و جلو انداختن دانشجوها، برای رسیدن به منافع شخصی و گروهیشون، بزرگترین و بیشترین خیانت رو به هویتی کردند که داشت در دانشجوها شکل می گرفت. شاید اگر خاتمی ۴ یا ۸ سال دیرتر رئیس جمهور میشد، وضعیت جنبش دانشجویی (که فکر می کنم در حال حضار اسم وول خوردن دانشجویی براش مناسبتره) خیلی بهتر از اینها بود.

با این تفاسیر، دیگه به نظرم چیزی از هویت اصیل دانشجویی (که آرمان خیلی ها بود و هست) نمونده که بخوایم حفظش کنیم، اونهم با عقب انداختن امتحانات که به نظرم نه تنها هیچ سنخیتی با حفظ هویت دانشجویی مورد نظر دوستان نداره، بلکه مایه ی تمسخر هم خواهد شد: باز اینا دم امتحاناشون شد، درس نخوندن، میخوان شلوغ کنن امتحان عقب بندازن! و نام کسانی مثل یاشار قاجار و عابد توانچه و مرتضی اصلاح چی و سعید حبیبی و پیمان عارف و هومن کاظمیان و خیلی های دیگه، یا حتی علی افشاری و عبدالله مومنی و اکبر عطری و … (که به هر دلیلی دستگیر شده اند، دارند هزینه می دهند یا هزینه داده اند و به نظر من خیلی قابل احترامند) رو یا از ذهن همه پاک میکنه یا با لمپن بازی و مسخرگی عجین.

در مورد حفظ حریم دانشگاه هم خیلی کوتاه بگم: اون زمانی که خاتمی و حامیانش (که از حق نگذریم با تمام کوتاهی هاشون، خیلی جاها پشتیبان دانشجوها بودند و البته کاری نتونستند بکنند) حاکم بودند، از حریم دانشگاه حفاظت و دفاع نشد(یا بهتره بگیم زورشون نرسید از حریم دانشگاه دفاع کنند)، حالا که دیگه نه کسی هست که حتی معتقد به دفاع از دانشجوها باشه (البته دفاع از غیرخودی ها) و نه …

از همه ی اینها بگذریم. فرض کنیم که هنوز هویتی دانشجویی برای دفاع وجود داره، هنوز هم برای حفظ حریم دانشگاه راه و امید زیاده، اما مگه با عقب انداختن امتحانات چیزی درست میشه؟ فقط و فقط برنامه ریزی نزدیک ۷۰۰۰ دانشجو برای امتحانات و از همه مهم تر، برای تابستونشون به اصطلاح هوتوتو …

خلاصه که: کاش بعضی از دوستان ما، به جای تصمیمات شتابزده و غیرعقلایی، یک مقدار فکر می کردند و قبل از اصلاح حکومت و حاکمان، خودشون رو اصلاح می کردند.

اتفاقات دانشگاه همچنان ادامه دارد

روزهای بعد از مناظره ی مهدی مشایخی به عنوان نماینده ی انجمن و آزاد به عنوان نماینده ی مذهبی ها! – که خودش هم می دونست خیلی از مذهبی ها و نه بسیجی ها به شدت باهاش مخالفند – یعنی سه شنبه و چهارشنبه، انتخابات انجمن اسلامی به خوبی و خوشی و بعد از مدتهای مدید، با استقبال جالب دانشجویان دانشگاه برگزار شد – خیلی ها بودند که مثل من با خیلی از مسائل مطرح شده توسط انجمن موافق نبودند و نیستند، ولی تعداد زیادیشون اومدند و رای دادند تا نشون بدند هر چقدر هم که با یه سری مشکل داشته باشند اما به این راحتی ها اجازه نمیدهند که حتی نهادهای تقریباً دمکراتیک رو ازشون بگیرند، چه برسه به نهادهای دمکراتیک.

چهارشنبه ظهر داشتم از میدون ولیعصر به سمت دانشگاه می رفتم. توی راه علی رو دیدم و گفت که در ولیعصر بسته است و از در رشت باید وارد دانشگاه بشیم. رفتم جلوی در ولیعصر. ملت زیادی جمع شده بودند جلوی در و شاهد شعارهای بچه های دانشگاه بودند که در صف اولشون بچه های انجمن بودند. عکسهای یاشار قاجار و عابد توانچه در دست، جلوی در ولیعصر که توسط انتظامات دانشگاه قفل و زنجیر شده بود شعار می دادند. آخوند بی کفایت، اخراج باید گردد دانشجو میمیرد، ذلت نمی پذیرد … جلو رفتم و از یکی از بچه ها پرسیدم که چی شده، با شنیدن جوابش غش کردم از خنده: هیئت نظارت دانشگاه – که خط دهنده ی اصلیش مثل خیلی نهادهای دیگه ی دانشگاه رئیس نهاد رهبریه – انتخابات انجمن رو باطل اعلام کرده و بسیج قراره امروز توی آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه، انتخابات شورای انتقالی انجمن رو برگزار کنه و ۶ نفر از خودشون رو به عنوان شورای مرکزی جدید انجمن اعلام کنه … خیلی باحال بود حرکتشون. روز چهارشنبه که خیلی ها دانشگاه نمیان کارهای جالبی کردند. جالب تر از این مسئله نامه ی انجمن خطاب به رهایی – رئیس دانشگاه – بود که به در و دیوار دانشگاه زده شده بود مبنی بر اینکه بسیج از خط و خطوطش خارج شده و ما با ۲۷۰۰ امضا – احتمالاً منظور امضای کسانی هست که در انتخابات انجمن رای دادند و پای اسمشون رو امضا کردند – خواستار تشکیل بسیج هستیم! نامه ای در جواب حرکت طبق معمول کثیف بسیج مبنی بر جمع کردن ۷۰۰ امضا برای انحلال انجمن … رفتم دانشکده و دیدم که اکثر بچه هایی که توی سایت هستند، اصلاً از این مسئله خبر ندارند …
خلاصه که وضیعت جالبی داریم این روزها در دانشگاه و این وضعیت مضحک – که با حرفهای مضحک بسیج درباره ی اعتقاد به دمکراسی و جدایی از حکومت و خیلی چیزهای دیگه خنده دار تر داره میشه – معلوم نیست تا کی ادامه پیدا می کنه …

حرف آخر:

یاشار قاجار و عابد توانچه رو آزاد کنید!

از کرخه تا راین

تا همین چند دقیقه پیش داشتم از شبکه ۲ فیلم از کرخه تا راین حاتمی کیا رو میدیدم. فیلمی که هر بار می بینم، با شروع فیلم و شروع موسیقی متن فیلم، تا آخر فیلم اشک می ریزم و به خیلی ها بد و بیراه میگم. اول از همه به اون آلمانی های بی شرفی که باعث و بانی کشتار شیمیایی این همه انسان بیگناه شدند، بعدش به بانیان جنگها و بعدش به تمام اون کسانی که از اسم و احترام کسانی که در راه دفاع از مملکت و اعتقادشون – به درست و غلط بودنش کاری ندارم – کشته شدند نهایت سوء استفاده رو می کنند: یه زمانی هر چند وقت یه بار که یه گند حسابی به مملکت می زدند و می خواستند ماله کشی کنند، ۵۰ تا پلاک و استخون برمیداشتند می آوردند و دل خیلی از خونواده های چشم به راه و کسانی که برای اون کشته شده ها – یا به قولی شهدا! – فارغ از اعتقادات و دین و مذهب و هزار کوفت و زهرمار دیگه، احترامی قائل بودند رو خون می کردند و داغ دلشون رو تازه می کردند و با این بساط و به خاطر حفظ حرمت خون شهدا! همه رو خفه می کردند، یادم نمیره بساطی رو که مجلس پنجم پیاده کرد و جلوی مجلس تشییع جنازه ی شهدا رو برگزار کردند و همه ی نماینده ها اومدند و سینه زدند و کثافت کاری هاشون و خیانت هاشون رو با این چیزها پوشوندند و دهن مردم ساده لوح رو دوباره بستند. همون ها و دار و دسته و جیره خوارهاشون، حالا اومدند و دوباره دارند کثافت چهره هاشون رو پشت شهید پنهان می کنند، این بار شهدا رو در دانشگاه ها دفن میکنند و برای پوشوندن پستی و رذالت خودشون نام شهید رو پیش می کشند و از روی جوونای مردم رد میشند و به زور در دانشگاه خاکشون می کنند و گریه و زاری راه می اندازند و کیهان می نویسه: چرا گروهی از نام شهید می ترسند؟ همه خوب می دونند که کی از نام شهید می ترسه. زنده هاشون – جانبازان- رو هم به امان خدا ول کرده اند. وقتی یادم میاد که کنار اتوبان رسالت یه نفر یه نوشته ی بزرگ دستش گرفته بود که: مردم! جانبازم. تو رو خدا به دادم برسید! دلم میخواد زار زار گریه کنم. دیالوگ جالبی داشت از کرخه تا راین، اونجایی که جانبازه رفته بود پناهندگی بگیره از آلمان و در جواب سوال “برای چی این کارو میکنی؟” یا یه همچین چیزی، گفت برای اینکه بهم احترام بذارن، برای اینکه بفهمم زنده ام و … اونوقت چهارتا بچه که به عمرشون به خیلی چیزها فکر نکردند و اگه ذره ای شعور داشتند یه نگاهی به دور و برشون می انداختند و اینهمه بدبختی رو می دیدند، میان و برچسب بسیجی رو به خودشون می چسبونند و نام مقدس بسیج رو تخریب می کنند و با این اسم هر غلطی دلشون میخواد می کنند و نهایتاً هم نماد خود دین و شرف و انسانیت و اعتقاد و وطن دوستی و وطن پرستی میشند و مخالفانشون هم کافر و ملحد و بی دین و بی اعتقاد و وطن فروش و خائن و … کجاست اون بسیج واقعی؟
نمیدونم کی قراره جواب این کارهاتون رو بدید ولی امیدوارم هر موقع قراره جوابش رو پس بدید به فجیع ترین وضع ممکن باشه …

دلم خیلی پر بود، خیلی قاطی نوشتم. هنوزم پره ، دیگه کشش نوشتن ندارم …

شروع دوباره

۱- کاش مغز هم مثل نوار مغناطیسی بود که با رد کردن یه آهنربا از روش، تمام محتویاتش پاک می شد. دنبال یه آهنربا می گردم، چون مغزم داره سرریز می کنه …

۲- دوست دارم پرواز کنم، اونقدر بالا برم که دست هیچ موجودی بهم نرسه(بجز شما دوست عزیز)، ذهنم آزاد آزاد باشه …

۳- تصورات مالیخولیایی لازم دارم … دارم دوباره تمرین می کنم …
باورم نمیشه! دیروز که سوم خرداد بود دقیقاً ششمین ماه هم تموم شد! از ۳ آذر تا ۳ خرداد!

اتفاقات اخیر(۳) – عکس های شلوغی دانشگاه

عکس ها از موفق کاتب

دوشنبه ۱ خرداد: در پی تریبون آزاد کانون اندیشه ی دانشجوی مسلمان جوّ دانشگاه متشنج تر می شود و معترضین به این تریبون و برگزاری آن اعتراض می کنند که به درگیری می انجامد. بالاخره فصل بهار است و موقع جفت گیری، واجب است که انجمن با کانون اندیشه و بسیج به جان هم بیفتند

معترضین به سمت دفتر ریاست دانشگاه می روند و البته بعد از کلی درگیری با اعضای کانون اندیشه و بسیج که خود را در نقش انتظامات دانشگاه و سپر بلای ریاست می دیدند، متاسفانه شیشه های ساختمان ریاست را مورد عنایت قرار می دهند

سه شنبه ۲ خرداد: انجمن تجمعی را جلوی درب دانشکده ی مهندسی شیمی تدارک می بیند و منتظر حمایت همه جانبه ی دانشجویان دانشگاه می ماند، زهی تصور باطل زهی خیال محال! خیلی از همان هایی که در روز قبل بدون توجه به انجمن و تنها برای اعتراض به وضعیت دانشگاه – که برخی دخالتهای فراقانونی هم جزوی از آنها بود – جلوی ساختمان ریاست تجمع کردند و بازیچه ی دست انجمن شدند، در این روز حتی به دانشکده ی شیمی نزدیک هم نشدند! انجمنی ها باز هم همان شعارهای ساده لوحانه ی همیشگی را تکرار کردند …

معترضین به سمت نهاد رهبری حرکت می کنند

معترضین قصد فتح نهاد رهبری و معاونت دانشجویی را دارند

روی تابلوی معاونت دانشجویی را با این عبارت می پوشانند : تحصن فعالین دانشگاه

قدیمی ها و فعلی های انجمن سخنرانی می کنند

تلاش برای فتح نهاد آغاز می شود

اما فقط توانستند وارد نهاد بشوند و منتظر حجت الاسلام میراحمدی رئیس نهاد بمانند. طبق معمول فقط و فقط خسارت و تخریب بر جا موند، کاری که انجمن و بسیج و گاهی اوقات هم کانون اندیشه خوب بلدند انواعش را انجام بدهند

این است پلی تکنیک قلب تپنده ی جنبش دانشجویی کشور!

—————————————

لینک:

اخبار ادامه ی درگیری ها در کوی دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر – گاماس

احتمال درگیری شدید در دانشگاه تهران – عابد توانچه

رئیس دانشگاه تهران: دانشجویان هشیارتر باشند. نمایندگان تشکل های دانشجویی را به عنوان مشاور انتخاب می کنم – ایسنا

سردار طلایی: ۸ تن از دانشجونماها در جریان حوادث شب گذشته ی کوی دانشگاه دستگیر شدند – ایسنا

تجمع دانشجویان دانشگاه تهران در داخل دانشگاه ادامه دارد – ایلنا

کوی دانشگاه بار دیگر به خون کشیده شد – وبلاگ نسل فردا – فؤاد شمس

رئیس پلیس ۱۱۰ تهران، از ناحیه سر دچار شکستگی شد – ایلنا

وبلاگ لنگر

تجمع و درگیری در کوی دانشگاه تهران – وبلاگ صدای فردا – مرتضی اصلاحچی