بمباران قانا و کشتار دهها کودک بی گناهی که از مرگ به زیرِ زمین پناه برده اند، چه معنی می تواند داشته باشد؟ زوال؟ زوال ِ چه؟ زوال اسرائیل؟ زوال سازمانهای مدعی حقوق بشر؟ زوال سردمداران مدعی ضد تروریسم؟ یا از همه بدتر، زوال بیش از پیش انسانیت؟
چشمانمان را نبندیم، فقط لبنان و فلسطین و سومالی و سودان و … نیست!
در همین ایران خودمان، برای نازنین، به جرم کشتن مردی که قصد تجاوز به او را داشته، حکم اعدام صادر شده! این کجای انسانیت است؟
باز هم هست!
کودکان ِ قد و نیم قدی که هر روز در گرمای جانسوز کوره های آدم پزی (بخوانید آجرپزی) متولد می شوند و محکومند که تا آخر عمر عموماً کوتاهشان ، تنها دلخوشی و سرگرمیشان خاک باشد و خاک باشد و خاک …
کودکان بی گناهی که پس از ساعتها پرسه در خیابانهای شهرمان، به قصد فروش چند شاخه گل، برای تامین هزینه های زندگی نکبت بار پدر و مادرشان، شبها از درد کبودی های ضرب و شتم و سوزش های ته سیگار و به خود پیچیدن از گرسنگی، یک دم خواب خوش را تجربه نمی کنند …
هست، باز هم هست!
اکبر محمدی، همین دو سه روزه، در اوین خودمان درگذشت.
اکبر محمدی های زیادی را می شناسیم که هر روز …
و این روزها همچنان میگذرند …
و خدایی که آن بالا نشسته و همیشه و همه جا حرف از عدل و عطوفت و رحمتش بر سر زبانهاست …
عدل و عطوفتی که انگار فقط برای مایی است که خودمان را می بینیم و خودمان …
خدای عادل و رحمان و رحیمی که همیشه فریاد اتّقوالله اتّقوالله است بر سر زبانمان، برای ترسانیدن دیگران از او …
و ما مجازیم هر چه خواستیم بکنیم، در آخر بانگ الهی العفو برمیداریم، ما بنده ی خاصّ اوییم!!! حتماً می بخشد ما را …
دلم آنقدر از همه چیز و همه کس، خصوصاً آن خدایی که می شناسم و می پرستم، پر است که ساعتها گریه هم آرامم نمی کند …