بایگانی ماهیانه: آگوست 2006

درادامه مطلب آخر…

بسمه تعالی

اینجانب حمیدرضا حسینی، مسئول وبلاگ http://blog.hamidcity.com

و دانشجوی مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی امیرکبیر و کارمند قراردادی مرکز تحقیقات مخابرات ایران که حدود سه ماه است در مرکز مشغول به کار می‌باشم، اعلام میدارم که مطالب عنوان شده در وبلاگ اینجانب که مورد سوء تفاهم واقع شده، بدون هیچگونه قصد و غرضی نوشته شده و اگر توهین یا افترایی به شخص حقیقی یا حقوقی وارد گردیده کاملاً سهوی بوده است.

بدینوسیله اینجانب ضمن اعلام حذف مطلب فوق از وبلاگ، مراتب پوزش خود را از تمامی کسانی که باعث رنجش و نگرانی آنها گردیده‌ام، اعلام می‌دارم.

۲۶ مرداد!

امروز ۵ شهریوره و ۱۰ روز از سالگرد ورود آزادگان جنگ به ایران میگذره! دلم نیومد بی تفاوت بگذرم! فقط خواستم یادی از بسیجیا و سلحشورای واقعی بکنم که این روزها خیلی در تنگنا هستند … وقتی یاد آژانس شیشه ای میفتم، وقتی یاد قارچ سمی میفتم، وقتی یاد از کرخه تا راین و صحنه ی گریه ی علی دهکردی موقع دیدن تصاویر تشییع جنازه امام میفتم، وقتی یاد اون روزی میفتم که نصف شب کنار اتوبان رسالت، جانبازی رو دیدم که یه نوشته بزرگ گرفته بود دستش و با نوشتن مردم! جانبازم! تو رو خدا به دادم برسید! دردش رو فریاد میزد … خدا وکیلی نمیشه از جوونمردایی که زندگیمون رو مدیونشون هستیم یاد نکنم …

عبای سفید

نمیدونم چرا یاد این مسئله افتادم!

یاد اون روزی افتادم که خاتمی عبای سفید پوشیده بود و فکر کنم رفته بود آلمان! اینجا جنجالی به پا کردند که خاتمی فلانه و بیسار! مگه روحانی عبای سفید میپوشه و از این خزعبلات! چند وقت بعد، رهبری خوب جوابی به این موجودات داد، وقتی که فکر کنم توی یکی از سخنرانی ها، عبای سفید به تن کرد تا دهن یاوه گوها رو ببنده!

آهان! الآن یادم اومد چرا یاد این مسئله افتادم! فکر کنم به این خاطر بود که توی این چند وقته رهبری با تشکیل شورای راهبردی سیاست خارجی متشکل از دکتر خرازی و دکتر ولایتی و شمخانی و شریعتمداری و یه نفر دیگه که یادم نیست، و صدور حکم حکومتی درباره سهام عدالت و اصل ۴۴ قانون اساسی، شخصاً وارد عمل شد تا جلوی تندروی های یه سری رو بگیره! قطعاً توی این چند وقته، رهبری چند بار دیگه باید شخصاً وارد عمل بشه و جلوی هرزه بافان رو بگیره …

عکس

یه سری از این عکسها رو توی مشهد و اطراف گرفتم و یه سریش رو قبلاً گرفته بودم!

اینجایی که در زیر میبینید، دهداری ابرده علیا از توابع شاندیز هست! به نظر شما ساختمان مذکور بیشتر به مرغداری شبیه نیست؟


توی پاساژ زیست خاور این لوح فشرده استثنایی رویت شد، به نامها و عکسهای متناظر دقت کنید:

فکر کردیم توی مشهد، صاحبان پیکان، فقط قالپاق با آرم بنز میندازن روی ماشینشون و هیچ سوژه ی دیگه ای ندارن، اما از زیست خاور که بیرون اومدیم، این پیکان محترم رو دیدیم که پشتش نوشته شده بود PIKAN:

تبلیغ زیر رو هم چند وقت پیش توی روزنامه دیدم، ماشاالله سازمان انتقال خون:

و اما آخرین عکس این مطلب که از نقشه استان خوزستان انتخاب شده و هیچ سوژه خاصی برای عموم بییندگان نداره و فقط یکی دو بیننده خاص میفهمندش:

سفر پر بار!

آقا من برگشتم! شیرین ترین و پر بار ترین مسافرت عمرم بود واقعاً! نه تنها بخاطر اینکه رفتم مشهد، بلکه بخاطر اینکه رفتم مشهد!

کلی اتفاق و عکس و اینا دارم که میذارم این چند روزه اینجا! فعلاً اینقدر خسته ام که شدیداً به خواب احتیاج دارم!

فقط یه مسئله ای که پیش اومده اینه که نمیدونم چرا بازدید کنندگان امروز سایتم، به ۱۴۵ نفر رسیده! هنوز تو کفم!