قبل از شروع مطلبم از طولانی بودنش عذرخواهی کنم. یک عذرخواهی دیگر هم بابت گریز زدنهای بیش از حد به مطالب دیگر به شما بدهکار میشوم که حتماً به بزرگواری خودتان می بخشید. و امّا مطلب:
———————————————————-
در هفته ای که گذشت، خبر سهمیه بندی بنزین در سال ۱۳۸۶ با شعار عدالت در زمینه ی مصرف سوخت [شعاری که ربطش را به این مصوبه درک نکردم!] توسط دولت محترم مهرورزی، به سرعت منتشر شد و طبق معمول به سرعت هم تکذیب شد!
خبری مبنی بر اینکه سهمیه ی روزانه ی تاکسی ۲۲ لیتر، آژانس ها و مسافربرهای شخصی ۱۸ لیتر و خودروهای سواری شخصی ۴ لیتر تعیین شده است.
اما گوشه ای از بحثهایی که این روزها پیرامون این مسئله [یا شاید هم مسئله نما! برای اطلاعات بیشتر در مورد مسئله نما به مورد ۷ام این نوشته مراجعه شود] صورت میگیرد [+ و +]، همه و همه نشانگر صحت وجود چنین پیشنهادی در لایحه تقدیمی هیئت دولت نهم به مجلس هفتم علیرغم تمام تکذیبهای همیشگی دولت است.
اولاً بگویم که من با یک چنین پیشنهادی مشکل اساسی دارم! چرا هزینه ی ندانم کاریهای دولت و حکومت را مردم بپردازند؟ اگر دولت صندوق ذخیره ی ارزی را تا آخر خالی کرده و دیگر آه در بساط ندارد، اگر گسترش حمل و نقل عمومی به دلیل بی توجهی و بی برنامگی و لجام گسیختگی دولت محترم نهم عقیم مانده، اگر دولت هر روز اتومبیل هایی که روی دستش مانده را با قیمت سرسام آور و با نازلترین امکانات و البته با دادن وام و سایر مساعدت های مالی به مردم قالب میکند، مردم چه گناهی کرده اند؟
قطعاً این لایحه در صورت تصویب توسط مجلسیان هفتم [که این روزها با انتقاد شدید از عملکرد دولت نهم سعی در جدا نشان دادن خود از این دولت و افتضاحاتش دارند و صد البته فقط دارند برای انتخابات سال آینده ی مجلس، خودشان را آماده میکنند]، پیامدهایی به همراه خواهد داشت که جلوگیری از آن توسط هیچکس و به هیچ وسیله ای امکانپذیر نخواهد بود. برخی از این پیامدها که در زمان بنزین کوپنی هم فراگیر بود را به اختصار یادآور می شوم:
۱- سرقت بنزین: تصور کنید که صبح زود با عجله برای رفتن به محل کارتان یا دانشگاه یا هر جای دیگری که برنامه داشته اید، سوار اتومبیل خود میشوید. هر چه استارت میزنید، ماشین روشن نمی شود. سوئیچ را که می چرخانید، قبل از استارت زدن به عقربه ی بنزین ماشین نگاه میکنید. دیشب باک اتومبیل را تا جایی که سهمیه تان اجازه می داد یا در بازار سیاه وجود داشت، پر کرده بودید. حالا عقربه بنزین، نشان می دهد که باک بنزین خالی خالی است. نامردها تا آخرین قطره ی بنزین را کشیده اند و نیم لیتری هم باقی نگذاشته اند که شما به نزدیکترین پمپ بنزین بروید و حداقل با کمی تأخیر به کارتان برسید. این داستان خیالی نیست! در زمان بنزین کوپنی هزاران نفر در روز، مزه ی شیرین چنین اتفاقی را می چشیدند.
۲- ایجاد بازار سیاه به انحاء مختلف:
الف- کار و کاسبی جایگاه های سوخت گیری [همان پمپ بنزین ها] سکّه خواهد شد. بنزین را به روشهایی که خوب بلدند، از جایگاه خارج می کنند و در بازار سیاه به فروش می رسانند. این مسئله هم در زمان بنزین کوپنی شدیداً رایج بود!
ب- فرض کنید قیمت بنزین در بازار سیاه، خیلی کم و در حدود لیتری ۷۰۰ تومان است. به نظر شما یک راننده ی تاکسی یا آژانس یا مسافربر شخصی اگر سهمیه بنزین روزانه خود را در بازار آزاد بفروشد و به کار دیگری مشغول شود بهتر نیست؟ راننده ی تاکسی بدون کوچکترین زحمتی، حدوداً روزی ۲۲*۷۰۰ – ۲۲*۸۰ = ۱۳۶۴۰ تومان سود خالص خواهد داشت، یعنی حدوداً ماهی ۴۰۰ هزار تومان. خوب من هم باشم، عطای کار در خیابانهای اعصاب خردکن تهران را به لقایش می بخشم و میروم حتی در گوشه ی خانه ام صبح تا شب می خوابم!
پ- از همه بدتر بازار سیاه دولتی است! گروهی از نزدیکان دولت و وزارتخانه ها، خصوصاً وزارت نفت، با استفاده از رانتی که دارند، بنزین را بجای رساندن به جایگاه های توزیع سوخت، به بازارهای سیاه میرسانند و با خیال راحت سود کلانی به جیب میزنند. البته هر روز شاهد خواهیم بود که در صدا و سیما از برخورد با دانه درشت های قاچاق بنزین و بازار سیاه صحبت خواهد شد، امّا هیچ وقت نمود عملی آن را نخواهیم دید. بعداً می بینیم که یک راننده تاکسی بیچاره را به جرم قاچاق بنزین و ایجاد بازار سیاه دستگیر کرده اند و قرار است مجازاتش کنند تا عبرت سایرین شود. اما همه مان خوب میدانیم که خانه از پای بست ویران است
۳- آتش سوزی و بالارفتن آمار مرگ و میر:
الف- شما بنزین را در انباری یا پارکینگ منزل خود احتکار کرده اید. خوب بنزین است دیگر! کلید چراغ پارکینگ را که میزنید، ساختمانتان را به هوا می فرستید. حالا آمار مرگ و میر بر اثر آتش سوزی ناشی از احتکار بنزین هم به آمار کشته شدگان ناشی از تصادفات جاده ای و درون شهری و البته کشته شدگان هوای آلوده ی تهران و سایر آمار روزانه ی مرگ و میر غیر طبیعی در ایران اضافه می شود.
ب- ساعت ۳ نصف شب است. شما در خواب ناز هستید و تا بحال شش پادشاه [از محمدشاه قاجار تا رضاشاه پهلوی] را در خواب دیده اید! [لطفاً به اینکه چرا از محمدشاه شروع شده گیر ندهید! فرض کنید آنقدر اطلاعات تاریخی تان زیاد نیست که فتحعلی شاه را یادتان بیاید] حالا منتظرید که محمدرضا شاهتان را به خواب ببینید و کلی قربان صدقه اش بروید! [من هنوز نفهمیدم چرا ملت ایران خیانت هایی که یک نفر به آنها میکند را بعد از خلعش به یاد نمی آورند! کاری به اتفاقاتی که بعد از شاه مخلوع پهلوی افتاده ندارم، امّا بد نیست کمی هم آن موقع ها و فشارهایی که به مردم و گروه های منتقد وارد میشد را به خاطر مبارکتان بیاورید که دست کمی از فشارهایی که امروز به مردم و منتقدین وارد میشود نداشتند] ناگهان با صدای انفجار از خواب بیدار میشوید. کلی فحش های رکیک نثار صدای انفجار بیچاره می کنید که نگذاشته شخص محبوبتان را ببینید. غرغر کنان و دوان دوان جلوی پنجره ی اتاقتان میروید. رنگ از رخسارتان میپرد. اتومبیل مبارکتان دارد در آتش می سوزد. یک از خدا بی خبر، می خواسته بنزین ماشینتان را بدزدد که خداوند در همین جهان او را به سزای عملش رسانده است. فقط این وسط، شما هم یک مقدار باید بابت چند میلیون پول بی زبانی که برای خرید ماشین پرداخته بودید، بسوزید!
۴- بالا رفتن قیمت ها:
الف- فرض کنید یک راننده ی مسافربر شخصی محترم، برای اینکه حوصله اش در خانه سر نرود، یک روز در ماه را به جابجایی مسافران در خیابان می پردازد. شما چهارراه ولیعصر [تقاطع انقلاب و ولیعصر] سوار میشوید و می خواهید میدان ولیعصر هم پیاده شوید. در حال حاضر کرایه ی این مسیر به ناحق ۱۵۰ تومان است! موقع پیاده شدن پانصد تومانی به راننده میدهید و حتی یک سکه ی ناقابل ۲۵ تومانی هم به شما برنمی گرداند! شاکی میشوید که این چه وضعی است؟ می گوید از بازار آزاد بنزین می خرم، باید یک جوری آن را جبران کنم! خوب حق دارد بنده خدا!
ب- برای خرید مایحتاج روزانه تان، به سوپر مارکت محله تان مراجعه میکنید. سلام و احوالپرسی میکنید و اجناس مورد نیازتان را می گویید و جناب مغازه دار، همه را در اسرع وقت برایتان آماده میکند. برای مثال: ۱۰ عدد تخم مرغ، دو عدد شیر کیسه ای، یک بسته نان، یک قالب کره! فروشنده حساب میکند: ۴۰۰۰ تومان! چشمان مبارکتان گرد میشود و رنگ به رویتان نمی ماند! می گویید که هر روز همین چیزها را می خریدید و میشد ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ تومان! از فروشنده می خواهید قیمت هر مورد را به تفکیک برایتان بگوید. می گوید: تخم مرغ دانه ای ۲۰۰ تومان، شیر کیسه ای هر عدد ۴۰۰ تومان، یک بسته نان ۵۰۰ تومان، یک قالب کره ۷۰۰ تومان! بهتر میبینید که دست خالی به خانه بروید و سر گرسنه به زمین بگذارید و فردا صبح هم قید صبحانه را بزنید!
۵- بالا رفتن متوسط مصرف بنزین: شما روزی ۴ لیتر سهمیه بنزین دارید. قرار است آخر هفته با خانواده برای گردش یا رفتن به یک رستوران بیرون بروید. پس بهتر می بینید آخر هر شب بروید و ۴ لیتر سهمیه تان را در باک ماشینتان بریزید که آخر هفته باکتان پر باشد. آخر هفته هم که بیرون رفتید، تا آخرین قطره ی بنزین موجود در باکتان را مصرف میکنید که هم کسی نتواند آن را بدزدد، هم باکتان جا برای بنزین روزهای آینده داشته باشد! [مواردی از این قبیل را چند روز پیش بابک بصورت حضوری خیلی خوب گفت، بهر حال به خاطر وجود پدرش، بیشتر از من از اقتصاد و اینجور چیزها سر در می آورد]
۶- خط کشیدن دور حقوق: شما راننده ی یک شرکت خصوصی هستید و راه ارتزاق شما و هفت سر عائله تان، همین اتومبیل است. خوب وقتی بنزین نباشد، چطور می خواهید از اتومبیلتان در خدمت به این شرکت استفاده کنید؟ شرکت هم که دولتی نیست که بی حساب و کتاب، حتی برای چرت زدن شما در پشت میز اداره یا فرمان اتومبیل، به شما پول بدهد! پس دور حقوق ماهیانه تان از شرکت را خط بکشید. حالا باید با باد هوا زندگی کنید!
این چند مورد در مورد پیامدهای سوء سهمیه بندی بی حساب و کتاب بنزین به صورتی که دولت محترم مدّ نظرش است، به ذهن من رسید. اگر شما هم چیزی به ذهنتان میرسد در قسمت نظرات حتماً بنویسید که من به این مطلب اضافه اش کنم.
در مورد راه حلهای جلوگیری از این مشکلات هم، چون من نه کارشناس اقتصادی هستم و نه کارشناس انرژی، نظراتم را برای خودم نگه دارم بهتر است!
———————————————————-
بی ربط نوشت:
اینجا کاریکاتوری از بزرگمهر حسین پور ببینید.