بایگانی ماهیانه: فوریه 2007

دور زدن، تک روی، تند روی و نهایتاً دور خوردن

از اولین روزهایی که احمدی نژاد با حمایت گروه های قدرتمند محافظه کار ایران وارد ساختمان ریاست جمهوری شد، حرکت هایی مبنی بر کنار گذاشتن گروه پر قدرتی چون «هیئت مؤتلفه» [که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم، از مهم ترین و تأثیرگذارترین گروه های حامی احمدی نژاد بود] از هیئت دولت،توسط دولت و نزدیکان آن صورت گرفت

به جز منوچهر متکی [وزیر امور خارجه و از نزدیکان مؤتلفه که در انتخابات ریاست جمهوری نهم، رئیس ستاد انتخاباتی علی لاریجانی بود و گفته میشود این روزها رابطه ی چندان مناسبی بین او و احمدی نژاد وجود ندارد]، محسنی اژه ای [از روحانیون قدیمی، با نفوذ و با سابقه ی دستگاه قضایی] و پورمحمدی [وزیر کشور و از دیگر روحانیون با نفوذ]، تقریباً فرد دیگری که به گروه های پرقدرت و با سابقه ی محافظه کاران نزدیکی داشته باشد، در این دولت به چشم نمی خورد و این مسئله، نمایانگر نرسیدن گروه های محافظه کار به بیشتر خواسته هایشان در دولت نهم می باشد. به واقع می شود گفت، احمدی نژاد و نزدیکانش، با انتخاب مدیرانی جدید و تندرو، اکثر گروه های حامی خود در انتخابات را دور زدند و دولتی را تشکیل دادند که به سرعت به تک روی در اداره ی کشور پرداخت. چندی پیش نیز، احمدی نژاد در گفتگوی ویژه ی خبری شبکه ی دوم سیما، از عدم حمایت احزاب و گروه ها از خود در انتخابات سخن گفت!

تک روی های احمدی نژاد و دولتش، در بخشهای مختلف ادامه داشت: پیش بردن سیستم اقتصادی کشور به سوی شعارهای تند پوپولیستی و بدون برنامه ریزی و هماهنگی با گروه های با نفوذ در بازار و اصناف، همچون مؤتلفه؛ عدم نظارت و برنامه ریزی صحیح در زمینه ی اقتصاد و پیش برد جامعه به سوی تورم غیرقابل کنترل [که علی رغم شعارهای دولت مبنی بر نبود گرانی و تلاش دولت برای مهار تورم، مردم روز به روز این مسئله را بیشتر از قبل در زندگی خود احساس می کنند]؛ انجام حرکتها و دادن شعارهای نسنجیده در زمینه هایی چون هولوکاست که منجر به تضعیف سیاست خارجی و انزوای بیش از پیش ایران در جامعه ی جهانی گردید؛ عدم توجه به هشدارهای کارشناسان برای مثال در زمینه ی تغییر ندادن ساعت در ابتدای سال ۱۳۸۵ و حتّی دور زدن مجلس در این تصمیم؛ پافشاری بی دلیل بر شعارهایی بی اساس در قبال انرژی هسته ای بدون توجه به هشدارهای مقامات سابق مذاکره کننده و حتّی محکوم کردن آنان به تبانی و خیانت به کشور و اخیراً عدم مشورت با مجلس در زمینه ی بودجه ی سال ۱۳۸۶ کل کشور، نمونه های کوچکی از تک روی های و تندروی های احمدی نژاد و دولت مهرورزش بود.

در همان زمانی که دولت نهم، با سیاستهای پوپولیستی و تندروانه مشغول اداره ی کشور [بخوانید به قهقرا بردن کشور!] بود، نشانه هایی از نگرانی های مسئولین رده بالای نظام در قبال اتفاقات رخ داده در دولت به چشم می خورد که بیشترین این نشانه ها، در تصمیمات و احکام آیت الله خامنه ای، بعنوان رهبر جمهوری اسلامی به نظر میرسید. تفویض قدرت بیشتر به مجمع تشخیص مصلحت نظام [و در واقع هاشمی] توسط رهبری در راستای نظارت بیشتر بر دولت و فعالیت های آن، تشکیل شورای راهبردی روابط خارجی متشکل از کمال خرازی [وزیر امور خارجه ی دولت سید محمد خاتمی]، علی اکبر ولایتی [وزیر امور خارجه از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ و مشاور امور بین الملل رهبر]، علی شمخانی [وزیر دفاع دولت خاتمی]، شریعتمداری [وزیر بازرگانی دولت خاتمی] و طارمی، توسط آیت الله خامنه ای، با پیام معنا دار « لازم است برای کمک به تصمیم‌گیری‌های کلان و جست‌وجو از افق‌های نو در روابط خارجی جمهوری اسلامی و بهره‌مندی از نظرات نخبگان در این عرصه، شورای راهبردی روابط خارجی تشکیل گردد» و دخالت مستقیم رهبر با حکم حکومتی در مسئله مربوط به اصل ۴۴ قانون اساسی و سهام عدالت، مهم ترین این نشانه ها بود.

این روزها با ادامه ی ماجراجویی های احمدی نژاد و دولت مهرورزی، خصوصاً در مسئله ی انرژی هسته ای و ایجاد چالشی مهم فراروی کشور، شاهد آن هستیم که احمدی نژاد کم کم از سیاست خارجی کشور کنار گذاشته می شود: لاریجانی به اجلاس امنیتی مونیخ می رود و با طرفهای اروپایی به توافقاتی دست می یابد؛ دکتر ولایتی برای مذاکره با روسیه راهی این کشور می شود [+]؛ همچنین در مصاحبه با سه روزنامه مهم «لیبراسیون» از فرانسه، «ریپوبلیکا» از ایتالیا و «لو تامپ» سوئیس، از پذیرش نسل کشی یهودیان به عنوان واقعیت تاریخی صحبت می کند[+]؛ از لزوم شکستن تابوی تعلیق غنی سازی سخن می گوید و …

همچنین شاهد هستیم که هاشمی رفسنجانی، روزهای پرکاری را می گذراند: به دیدار مراجع و روحانیون برجسته و با نفوذ در قم می رود؛ در جلسات متعدد با بزرگان کشور و سران کشورهای دیگر دیدار و گفتگو می کند؛ با قرضاوی [از روحانیون اهل تسنن بانفوذ در بین اعراب و امام جمعه دوحه] در شبکه ی الجزیره ی قطر بصورت زنده مناظره میکند [+] و …

در یک کلام احمدی نژاد که همه را دور زد، تک روی کرد، تندروی کرد، حالا مجبور به پس روی شده است و صاحبان نفوذ در کشور، مشغول دور زدن احمدی نژاد هستند. اینها نشانه های خوبی هستند از اینکه هنوز خیلی ها نگران هستند، حال می خواهد نگرانی از بقای نظام باشد یا نگرانی نسبت به وضعیت کشور که اولی بیشتر به چشم می خورد.

بهرحال این وضعیت را می توان به فال نیک گرفت. هرچند که شخصاً امیدوارم که دیر نشده باشد و بیش از این مجبور نباشیم تاوان سنگین سیاستهای نسنجیده ی احمدی نژاد و دولت نهم را بپردازیم.

سگها و گرگها

آواز سگها:

– «زمین سرد است و برف آلوده و تر

هوا تاریک و توفان خشمناک است

کِشَد – مانند گرگان – باد، زوزه

ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»

– «کنار مطبخ ارباب، آنجا

بر آن خاک ارّه های ِ نرم خفتن

چه لذتبخش و مطبوع است؛ و آنگاه

عزیزم گفتن و جانم شنفتن»

– «و ز آن ته مانده های سفره خوردن»

– «وگر آن هم نباشد، استخوانی»

– «چه عمر راحتی، دنیای ِ خوبی

چه ارباب عزیز و مهربانی»

– «ولی شلّاق! … این دیگر بلایی ست …»

– «بلی امّا تحمّل کرد باید؛

درست است اینکه الحق دردناک است

ولی ارباب آخر رحمش آید

گذارد، چون فروکش کرد خشمش

که سر بر کفش و بر پایش گذاریم

شمارد زخمهامان را و ما این –

محبت را غنیمت می شماریم»

آواز گرگها:

– «زمین سرد است و برف آلوده و تر

هوا تاریک و طوفان خشمگین است

کِشَد – مانند سگها – باد، زوزه

زمین و آسمان با ما به کین است»

– «شب و کولاکِ رعب انگیز و وحشی

شب و صحرای ِ وحشتناک و سرما

بلای نیستی، سرمای پرسوز

حکومت میکند بر دشت و بر ما»

– «نه ما را گوشه ی گرم ِ کُنامی

شکاف کوهساری سرپناهی»

– «نه حتّی جنگلی کوچک، که بتوان

در آن آسود، بی تشویش، گاهی»

– «دو دشمن در کمین ماست؛ دایم

دو دشمن می دهد ما را شکنجه

برون، سرما؛ درون، این آتش جوع

که بر ارکان ما افکنده پنجه»

– «و … اینک … سومین دشمن … که ناگاه

برون جست از کمین و حمله ور گشت

سلاح آتشین … بی رحم … بی رحم

… نه پای رفتن و نی جای برگشت …»

– «بنوش ای برف! گلگون شو، بر افروز

که این خون، خون ِ ما بی خانمان هاست

که این خون، خون ِ گرگان گرسنه ست

که این خون، خون ِ فرزندان صحراست»

– «درین سرما، گرسنه، زخم خورده

دویم آسیمه سر بر برف، چون باد

ولیکن عزّت آزادگی را

نگهبانیم، آزادیم، آزاد»

مهدی اخوان ثالث – تهران – آذرماه ۱۳۳۰

از سوسک سیاه به خرمگس

چند روز پیش، دوشنبه ۲۳ بهمن، از جلوی ساختمان روزنامه ی تهران امروز در خیابان طالقانی می گذشتم. در تابلویی که روی دیوار اصلی بیرونی ساختمان نصب کرده اند، روزنامه ی هر روز را می چسبانند. به تیترهای صفحات مختلف نگاه می کردم. ناگهان تیتری را دیدم: «از سوسک سیاه به خرمگس!» صفحات مغزم را ورق میزدم که ببینم این جمله، تکیه کلام کدام برنامه ی تلویزیونی بود. هر چه تلاش کردم یادم نیامد. به عکسی که در مطلب چاپ شده بود نگاه کردم: «چاق و لاغر»

[متأسفانه تنها شماره ای که در آرشیو سایت تهران امروز وجود ندارد، همان شماره ی ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ است]

خوشحالی تمام وجودم را گرفته بود. انگار همان لحظه داشتم این برنامه را تماشا میکردم. صحنه هایی از این برنامه که خاطرم مانده بود، به سرعت از جلوی چشمانم می گذشتند. شیرینی تک تک آن لحظاتی که به عشق دیدن سریالها و کارتونهای تلویزیونی به سرعت از مدرسه به خانه می آمدم را زیر زبانم حس می کردم. «ایکس ایکس ۶۲۵ »، «رئیس بزرگ»، «قرقی» …

چیزی در حدود ۲۰ دقیقه طول کشید که تمام مصاحبه ی علی اصغر آزادان (تهیه کننده ی چاق و لاغر) را با هر مشقتی بود خواندم. آخه تابلو یک مقدار بالا نصب شده بود و خواندن مطالب روزنامه همراه با گردن درد بود. اما واقعاً موقع خواندن، نمی فهمیدم که مطلب را دارم چطوری می خوانم. آزادان گفته بود که دارند سری جدید چاق و لاغر را می سازند. گفته بود حتی می خواهند فیلم سینمایی آن را بسازند. گفته بود که مخاطبان دیروز این برنامه را هم مدنظر قرار خواهند داد. قند در دلم آب شد.

با تمام وجود غرق روزهای شاد کودکی بودم. اینها را نوشتم تا شاید شما هم با یادآوری آن خاطرات، چند لحظه ای از این دنیای عجیب جدا شوید. دنیایی که یک نفر در آن به سیم آخر زده است: چگونه دانشمند متولد شویم – رازنو – سیامک قاسمی

نوح جدید

نوح جدید ایستاده بر در کشتی
کشتی او پر ز موش و مار صحاری
لیک دران نیست جای، بهر کبوتر
لیک دران نیست جای، بهر قناری

نوح جدید ایستاده بر در کشتی
گوید: «آنک عذاب کفر و تباهی!
هر که نباشد درون کشتی من، نیست
ایمن ازان موج خیز خشم الهی»

نوح نو آیین ستاده بر در کشتی
خیره در ابری که نیست، بر همه آفاق.
گوید: «وایا به روزگار شمایان
چون ببرد آذرخش دست به چخماق!»

میغ عذاب آمده ست و کشتی پربار
تندی تندر گسسته کار ز هنجار
طوفان، طوفان راستین دمنده
کشتی او، کاغذی میانه ی رگبار!

شفیعی کدکنی – ۱۳۵۳

حمایت از بیماران خاص

این روزها اکثر بیماران خاص در کشورمان، وضعیت مناسبی ندارند. گرانی وحشتناک داروها و نبود امکانات مناسب درمانی برای سرویس دهی به تعداد بیماران، مهم ترین مشکلات این بیماران است.

بیماران دیالیزی، تالاسمی، هموفیلی، بیماران مبتلا به ایدز و ام اس، و بیماران سرطانی که هنوز در زمره ی بیماران خاص محسوب نمی شوند.

اینها به حمایت ما احتیاج دارند. مایی که اینقدر ادعای انسان دوستی و مهرورزی داریم، باید به داد همنوعان عزیزمان که این روزها در تنگنا هستند برسیم. اطلاعات چندانی در اینگونه موارد و بیماری ها ندارم. فقط وظیفه داشتم بنویسم. شما هم بنویسید. دیگران مفصل تر نوشته اند:

یک اهری و اتفاقات ساده – صادق اهری

هر کلیک تو، یک نفس برای زندگی – نقطه ته خط – ناصر خالدیان

فنج ها

فنجان آب فنج هایم را عوض کردم
و ریختم در چینه های خردشان ارزن
وان سوی تر ماندم
محو تماشاشان.

دیدم که مثل هر همیشه، باز، سویاسوی
هی می پرند از میله تا میله
با رَفرَفه ی آرام پرهاشان

گفتم چه سود از پر زدن، در تنگنایی این چنین بسته
که بال هاتان می شود خسته؟

گفتند (و با فریاد شاداشاد):
«زان می پریم اینجا که می ترسیم
پروازمان روزی رود از یاد»

شفیعی کدکنی – زمستان ۱۳۷۰

شروع دوباره

بعد از سه روز استراحت به همراه پایه های اصلی مفدا، یعنی محسن و مهدی و علی و در آینده پژمان، آنهم در دل طبعیت کوهستانی و زیبای روستای طار، با روحیه ای مضاعف دارم خودم را آماده می کنم که مطالب جدیدی بنویسم. البته این بار با مطالعه ی بیشتر و به شکلی جدّی تر و احتمالاً با فاصله ی زمانی بیشتر.

فعلاً مطلبی را در مفدا نوشتم. حتماً به این وبلاگ سر بزنید و در صورت تمایل همکاری کنید. میتواند جای خوبی برای انتقال مطالعات فکری مان باشد.

چند لینک و نکته

در راستای اینکه در بعضی جاها، صفحه ی قرار دادن لینک در لینکدونی delicious فیلتر شده، بنده از این به بعد لینکهای مورد نظرم رو در انتهای نوشته ام قرار میدم و یک رسته هم به نام لینک به وبلاگ اضافه می نمایم. باشد که رستگار شوید!

اول از همه، وبلاگ جمهور(مهدی محسنی) هم فیلتر شد! سایتهای خبری انتخاب و آفتاب هم همینطور! مشخصاً موج جدیدی از فیلتر منتقدین دولت شروع شده! سایت مجله ی زنان هم مشمول مهرورزی دولت نهم قرار گرفته

حالا چندتا لینک:

یک سایت باحال راه اندازی شده که اطلاعات جالبی در مورد روز تولد شما بهتون میده. حتماً سر بزنید: kakophone

بین تمام کسانی که با من توی یک روز به دنیا اومده بودند، فقط مارگارت تاچر، نخست وزیر سابق انگلیس رو میشناختم.

در ضمن نوشته بود در سال ۱۹۸۵، در آمریکا دو جین تخم مرغ ۸۰ سنت بوده. حالا حرف وزیر بازرگانی دولت مهرورزی رو باور میکنم که گفت «گرانی نداریم». ببینید اون موقعها در آمریکا تخم مرغ چقدر گرون بوده! پس این مردم فقیر و بیچاره و قشر آسیب پذیر و کاترینا زده های آمریکا چی باید بخورند؟ هان؟ چرا رئیس جمهور ما در نامه اش به بوش، این مسئله رو مطرح نکرد؟ چرا پیگیر مشکلات مستضعفان جهان نیستیم؟
—————————————————————————

کمیته ی اعتراضتا دمکراسی (علی عبدی)

اعتراض انجمن فیزیک ایران به پخش اخبار علمی دروغ و غیرموثق

مصاحبه ی فاطمه راکعی رئیس کمیسیون زنان جبهه ی مشارکت درباره ی تصویب و صدور قوانین و بخشنامه های جدید علیه حقوق زنان

تشویش اذهان عمومی جرم نیست، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی جرم است – قسمتی از صحبتهای شادی صدر درباره ی حقوق افراد در جامعه – سایت کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت

اندر احوالات تصفیه گشتن یاهو ۳۶۰

آورده اند که روزی روزگاری در مملکتی، محمودکی ظهور نمودی هاله به سر که مردانی با القاب میرزا غلامحسین خان الهامات الدوله، حمیدرضا خان آصف السلطان کاذب العَمَل، میرزا حسین خان بنویس باشی صفارزاده، رحیم الملک رقاص الدوله و انواع اقسام خان ها محیط او را گرفته بودی و هر روز هندوانه اندر دامانش ول دادندی و او جوگیرانه مشغول اظهار فضل بودی!

محمودک مدتهای مدیدی بودی که اندر راه رسیدن به منصبش تلاشها نموده بودی و اندر بلدیه وامها عنایت فرموده بودی به شباب دم البخت! ایّام سپری گردیدی و محمودک، دی تو دی، بر کمالاتش افزون گشتی و از محبوبیتش کاسته.  خان های پیرامون، به شور بنشستندی و طریق افزایش محبوبیت محمودک بسنجیدندی. بگفتند: طریقی نداریم به افزایش محبوبیت صاحب الدوله، بهتر این است منتقدانش را سر به نیست بنماییم، و گر منتقدان مجازی بودندی، ایشان را تصفیه!

ایام بگذشتی و منتقدین غیرمجازی محبوس شدندی و مجازییون تصفیه!

ایامی شد که مجازییون تمام شدندی! پس میرزا حسین خان بنویس باشی، اندر تفکر وبگاهی جدید لِتصفیه بود که خاطراتی به ذهنش خطور نمودندی. خاطره چنین بود که روزی محمودک در اظهار فضلش فرموده بودی: «مردم باید آزادی ۳۶۰ درجه داشته باشند». بلافاصله میرزا حسین خان بنویس باشی، دستور دادی که جستجو کنند در پی مجازییونی که این اظهار فضل صاحب الدوله را مضحکه نمودندی! نخستین وبگاهی که یافت نمودند، وبگاهی بودی سراسر آنتی دین که کفرگویان و درویش وار، نام «یاهو ۳۶۰ درجه» را بر خود نهادی! بفرموده ی بنویس باشی، وبگاه را تصفیه نمودندی و فراوان وبلاگ بنویس هایی را بی جا و مکان!

بگفتند که یاهو ۳۶۰ درجه، اندر طریق گسترش ارتباطات نامشروع شباب دم البخت، مؤثر گردیده. شباب دم البخت بایستی بروند نهاد صاحب الدوله لِوام الازدواج! بلدیه دیگر از آن ما نمی باشد و متولی وام الازدواج فقط ماییم! شمایان اینستد آو یاهو ۳۶۰ درجه، با وام الازدواج محمودک با هم وصلت بنمایید تا خوشبخت گردید!

قصه ی ما به سر رسید، اما غصه ی ما تمامی ندارد!