بایگانی ماهیانه: فوریه 2007

اعتراض به تبعیض علیه زنان در طرح سهمیه بندی جنسیتی

علی عزیز، مطلبی نوشته در اعتراض به مباحث مطرح شده درباره ی طرح سهمیه بندی جنسیتی که پیشنهاد میکنم حتماً بخوانید. از بیانیه ی کمیسیون زنان دفتر تحکیم نوشته و به مصاحبه هایی که در این رابطه شده لینک داده. حتماً بخوانید و پیشنهاد میکنم شما هم توی وبلاگهایتان بنویسید و اعتراض کنید. جنبش زنان به عنوان یکی از جنبش هایی که این روزها خیلی فعال است و خوب هم دارد پیش میرود، شدیداً به حمایت نیاز دارد، خصوصاً حمایت ما به عنوان دانشجویان و نزدیکانمان!

اول بگویم که این طرح صریحاً در تضاد با اصل بیست و یکم قانون اساسی است که بر اساس آن ایجاد زمینه های مناسب برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی زن را از وظایف دولت دانسته است!

باید با این مردسالاری و تفکر متحجر حاکم بر نظام مدیریت کشور مقابله کرد.

تغییر نام مرکز امور مشارکت زنان به مرکز امور زنان و خانواده نشاندهنده ی تفکر حاکم بر دولت مهرورزی است. تفکری که بخشنامه ی وزیر ارشاد به ادارات و سازمانهای زیرمجموعه اش، نمود دیگری از آن بود. بخشنامه ای که طبق آن، زنان، به دلیل اینکه باید به وضعیت خانواده رسیدگی کنند و به تقویت بنیان خانواده بپردازند، نمی بایست پس از ساعت ۱۸ در ادارات و سازمانهای زیر مجموعه ی این وزارتخانه مشغول به کار باشند! بخشنامه ای که در صدا و سیما هم مطرح شد، اما مثل همیشه خیلی سریع تکذیب شد!

اینکه به زن به عنوان جنس دوم در جامعه نگریسته شود، یک تبعیض نارواست که نمونه های مشابه آن را بارها و بارها در کشورمان شاهد بوده ایم. خودی و غیرخودی بودن مردم، یکی از نمونه های بارز این تبعیض هاست که بارها در گفتار حاکمان به گوشمان رسیده است. مگر انقلاب اسلامی ایران، بر مبنای رسیدن به آزادی و برابری برای همه ی افراد، فارغ از جنس و نژاد و مذهب نبوده است؟ آیا قرار دادن زن به عنوان جنس دوم و روا داشتن تبعیض های فراوان از قبیل نداشتن حق طلاق، نداشتن آزادی مسافرت به خارج از کشور بدون اذن پدر یا شوهر و … و بخشنامه ی عندالاستطاعه بودن مهریه بجای عندالمطالبه بودن آن و حالا طرح سهمیه بندی جنسیتی،  مخالف یکی از اساسی ترین اصول انقلابی نیست که آقایان، بیش از انقلابیون واقعی، سنگ آن را به سینه میزنند؟

مطمئناً اگر این اعتراضات را فراگیر کنیم و به گوش همه برسانیم، هر کس به سهم خود به اطرافیانش این مسئله و غلط بودن این تفکر حاکم را تفهیم کند (ببخشید که از کلمه ی تفهیم استفاده کردم. خیلی چیزها را باید به خیلی ها تفهیم کرد!)، می توان با فشار افکار عمومی جلوی این قضیه را گرفت!

من در اینجا صحبتهای سه نفر از موافقان این طرح را می آورم و به روش  خودم به نقد حرفهای این نمایندگان مردم! می پردازم:

فاطمه آجرلو، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، بعنوان یکی از موافقان طرح سهمیه بندی جنسیتی، در بخشی از مصاحبه اش با ایلنا گفته: « البته حضور بیشتر خانم‌‏ها در دانشگاه‌‏ها نقطه قوت ماست، اما این موضوع باید ساماندهی شود، زیرا جامعه ما براساس چشم‌‏انداز ۲۰ ساله باید رو به تعالی حرکت کند. » سوالی که برای من پیش آمده این است که اگر پیشرفت و تعالی زنان در جامعه ی ما، نمودی از حرکت جامعه به سمت تعالی نیست، پس چیست؟

وی در ادامه گفته: «این یک نقصان است که خانم‌‏های ما با توان مضاعف در عرصه‌‏های علمی حضور پیدا کنند و آقایان ما از این قافله عقب بمانند. » خوب آقایان اگر توانایی دارند، ساده بگویم، اگر عرضه دارند، خودشان را به قافله برسانند! جلوی پیشرفت زنان را بگیریم، چون مردان عرضه ی پیشرفت ندارند؟ با اینکار بیش از اینکه به حرکت و پیشرفت زنان ضربه زده باشید، اعتبار آقایان را زیر سوال می برید!

آجرلو در بخش دیگری از صحبتهایش اینطور گفته: «متاسفانه در حال حاضر ابتدا درس خوانده می‌‏شود و سپس در مورد زمینه‌‏های اشتغال آن فکر می‌‏شود، در حالی که منطقی آن است که ابتدا نیازسنجی صورت گیرد و سپس در قالب این نیازها نیروی متخصص تربیت کنیم تا از قبل جایگاه آنها در مجموعه دیده شده باشد.» من واقعاً ارتباط این مسئله را با سهمیه بندی جنسیتی درک نمی کنم! این مطلبی که خانم آجرلو مطرح کرده درباره ی کل دانشجویان است، نه فقط دانشجویان دختر دانشگاه ها! اصلاً این موضوع چه ربطی به دانشجویی دارد که در دانشگاه پذیرفته شده؟ اگر دولت توانایی ایجاد زمینه ی اشتغال برای پذیرفته شدگان یک رشته تحصیلی را ندارد، پس بیجا می کند که در آن رشته دانشجو می پذیرد! البته مگر دولت و آقایانی که در حکومت دستی دارند، از آن همه پول یا مفتی که در دانشگاه های آزاد و غیرانتفاعی از دانشجویان می گیرند میگذرند؟ اصلاً به جمله ای که خانم آجرلو گفته دقت کنید! خودش یک جمله ی متناقض نمای تمام عیار است! گفته اند منطقی آن است که ابتدا نیازسنجی صورت گیرد و نیروهایی تربیت شوند که جایگاه آنها از قبل در مجموعه دیده شده باشد! به نظر شما در حال حاضر در رفتار این دولت و این مجلس کوچکترین منطق و برنامه ریزی و نیازسنجی دیده میشود؟

وی اضافه کرده است: « بحث سهمیه‌‏بندی جنسیتی در کنکور، بخشی از مشکلات مذکور را مرتفع می‌‏کند و کمک می‌‏کند تا تحصیل کرده‌‏های ما جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. » انگار نه انگار که خانم آجرلو در همین مصاحبه از نبود کار کارشناسی و نیازسنجی گفته اند! پس با نبود نیازسنجی، این طرح چگونه بخشی از مشکلات را مرتفع میکند؟ از حرفهای ایشان و سایر موافقان طرح و البته فعالیت های اخیر ایشان و همکاران و همفکرانشان در مجلس و دولت هم به هیچ وجه اینطور بر نمی آید که کار کارشناسی ای در میان باشد! پس این طرح که فقط گروهی را از رقابت به در میکند، چگونه می تواند به رسیدن تحصیل کرده های ما به جایگاه واقعی شان کمک کند؟

خانم آجرلو ادامه داده: «باید از تمام توانایی‌‏های جامعه برای تعالی کشور استفاده شود و برای تمام سرمایه‌‏های نیروی انسانی خود برنامه داشته باشیم.» من راه حلی که دولت و مجلس برای تمامی سرمایه های نیروی انسانی در نظر گرفته اند را اینطور درک کرده ام: خانه نشین کردن یا به خاک سیاه نشاندن تمام نیروهای انسانی و سپردن تمامی سمت های دولتی و غیردولتی به باجناق و خواهرزاده و خواهرزاده ی باجناق و …

ایشان خیلی صریح خودشان را تنگ نظر خطاب کرده اند: «این نگاه تنگ نظرانه است که بخواهیم جلوی یک بخش از جامعه را بگیریم، برای اینکه بخش دیگری از جامعه را با آن هماهنگ کنیم»

وی در آخر گفته: «این طرح باید تنها مشمول آن دسته از رشته‌‏های دانشگاهی باشد که در آن رشته‌‏ها بحث تناسب جنسیتی مطرح باشد و رشته‌‏هایی که چنین محدودیتی در آنها وجود ندارد، نباید مشمول چنین بحثی شود» این بنده خدا هنوز درک نکرده است که هیچ «باید»ی برای محدودیت در هیچ رشته ای نباید وجود داشته باشد! برای مثال مگر برخی از زنان فعالی که در رشته ی عمران تحصیل کرده اند (با توجه به اینکه در برخی دانشگاه ها پذیرش دختر در این رشته وجود ندارد) و بعنوان بخش خصوصی با سازمان زیباسازی شهر تهران فعالیت میکنند، در حال حاضر جزو موفق ترین گروه از فارغ التحصیلان رشته عمران نیستند؟ اگر جلوی ورود زنان به این رشته گرفته شود جلوی همین زنان موفق گرفته نخواهد شد؟ باعث جلوگیری از تعالی جامعه نخواهد شد؟ واقعاً باعث شرم است که امثال خانم آجرلو شده اند اعضای فراکسیون زنان مجلس هفتم!

عوض حیدرپور، نماینده ی شهرضا و مخبر کمیسیون بهداشت و درمان مجلس هم از «ایجاد مشکل برای استحکام و دوام خانواده» در صورت «بیش از وظیفه شدن سهم خانم ها در اداره ی جامعه» سخن گفته است. جناب مخبر نگفته است که فشار بیش از حدی که بر زندگی مردم وارد میشود و عامل خیلی از این فشارها دولت و دستگاه های مختلف حکومتی است، عامل اصلی اختلافات خانوادگی و متزلزل شدن استحکام بنیان خانواده است. وی از «دیدگاه شرعی» خود در قبال این مسئله گفته است:« البته دیدگاه بنده در این عرصه دیدگاهی شرعی است، زیرا در روایات نقل شده شبی که حضرت فاطمه (س) به خانه امیرالمومنین می‌‏رفتند، توصیه پیامبر این بود که کارهای خانه با فاطمه و کارهای بیرون با حضرت علی باشد و لذا این خود یک دستورالعمل است. براساس این دستورالعمل شرعی، خانم‌‏ها اگر می‌‏خواهند دنبال کسب علم و دانش باشند باید دنبال کسب علم و دانشی باشند که بیشتر در خانه به درد بخورد، باید رشته‌‏هایی که دایر می‌‏شود رشته‌‏های جامع دانشگاهی باشند، اما در داخل خانه به کار بیایند و متاسفانه در جامعه ما چنین رشته‌‏هایی اصلاً نیست و نسبت به دایر کردن چنین رشته‌‏ها همتی وجود ندارد» تا آنجا که ما شنیده بودیم، پیامبر اسلام، همیشه بر حفظ کرامت زن در جامعه تأکید داشته و از فعال شدن زنان در جامعه حمایت میکرده است. اگر از این مسئله هم بگذریم، ضرورت آن روز جامعه ی مملو از جاهلیت عرب، شاید اینطور ایجاب میکرده که محمّد(ص) اینطور بگوید. طبق ادعاها و گفته های فقها و کارشناسان شیعه، تفسیر دستورات اسلام بر اساس زمان یکی از مهم ترین دلایلی است که مدعای پویا بودن فقه شیعه را تأیید خواهد کرد! البته جناب حیدرپور، از آن روایتی که گفته اند، تفسیری فرموده اند که من اصلاً ربطش را به روایت درک نمی کنم!

حیدرپور اضافه کرده است: «وقتی حضرت امام (ره) بر انقلاب فرهنگی تاکید کردند، یکی از مصادیق این انقلاب بحث حضور زنان با تحصیلات دانشگاهی مرتبط به امرخانه‌‏داری درخانه است». ایشان لطف کنند و یک منبع معرفی بفرمایند که امام یا سایر متولیان انقلاب فرهنگی، از مصادیق و بخصوص مصداقی که ذکر کرده اند سخن گفته باشد.

حیدرپور در آخر گفته است: «تصور کنید اگر ما دانشی به این ترتیب در حد لیسانس و فوق لیسانس برای زنان جامعه داشته باشیم که زنان ما بتوانند خانواده و فرزندان سالم‌‏تری را تحویل جامعه دهند، چه گام مثبتی در جامعه برداشته‌‏ایم» ایشان و همفکرانشان فعلاً لطف کنند برای اینهمه رشته ای که هر روز دارند در دانشگاه ها در مقطع لیسانس و فوق لیسانس دانشجو می پذیرند، هزینه ای مناسب برای یک گروه کارشناس علمی-آموزشی جهت کار کارشناسی تعیین کنند تا یک سیلابس معیّن تعریف بنمایند که ما هر روز با یک نمودار جدید درسی مواجه نباشیم، ایجاد دانشی برای خانه داری در حدّ فوق لیسانس پیشکش!

علی سرافراز یزدی، یکی دیگر از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس هم گفته است: «امروز ما می‌‏دانیم که فارغ‌‏التحصیلان دانشگاهی در رشته‌‏های معدن و دامپزشکی اگر خانم باشند، قادرنیستند که از عهده این حرفه برآیند، زیرا این رشته‌‏ها با فیزیک بدنی آنها هماهنگی ندارد» ایشان بعنوان عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات، هنوز فکر میکنند کسی که در رشته ی معدن تحصیل میکند، باید هر روز کلاه ایمنی بر سر، وارد معدن شود و کلنگ بدست بگیرد و دیواره های معدن را با کلنگ مورد عنایت قرار دهد! فکر میکنند فارغ التحصیل رشته ی دامپزشکی باید برود و دام محترم را روی دوشش بگذارد و ببرد و درمانش کند! ایشان هنوز اینهمه کلینیک دامپزشکی را ندیده اند که حیوانات دیگری مانند سگ و گربه و انواع و اقسام پرندگان به آن مراجعه می فرمایند! احسنت به این کمیسیون آموزش و تحقیقات با این وکلای مطّلعش!

این نماینده ی مشهد گفته است: «در کشورهای پیشرفته نظیر اروپا و آمریکا سطح اختلاف امکانات در شهرهای مختلف یک کشور خیلی محسوس نیست، لذا محدودیتی برای حضور در این مناطق وجود ندارد، ضمن اینکه فرزندان خانواده‌‏های غربی، وابستگی عاطفی آنچنانی برای حضور در خانواده ندارند و چه بسا تمایل به زندگی مستقل دارند» ما که هر چه دوست و آشنا و فامیل داریم که برای استراحت چند روزه به ایران باز میگردند، چیز دیگری درباره ی وضعیت خانواده و عاطفه در غرب! می گویند

موافقان:

فاطمه آجرلو : آقایان نباید در تحصیل عقب بمانند

نماینده شهرضا : خانم ها اگر به دنبال علم و دانش هستند به دنبال علم و دانشی باشد که در خانه به درد بخورد!

عضو کمیسیون آموزش : سهمیه بندی به نفع کشور است

مخالفان:

نماینده ارومیه : طرح باید در نطفه خفه شود، این طرح بی عدالتی مسلم در حق زنان است

صحبتهای بچه های فعال کمیسیون زنان دفتر تحکیم:

ایلنا – طرح سهمیه بندی جنسیتی در کنکور را باید محدودیت جنسیتی دانست

آفتاب – ورود بیشتر جنس دوم ممنوع

دویچه ووله – طرح سهمیه بندی جنسیتی در پذیرش دانشجو

دوش چه خورده ای دلا؟

دوش چه خورده ای دلا؟ راست بگو، نهان مکن
همچو کسان بی گنه، روی به آسمان مکن

رو ترش و گران کنی، تا سر خود نهان کنی
بار دگر گرفتمت، بار دگر همان مکن

باده ی خاص خورده ای، جام خلاص خورده ای
بوی شراب میزند، لخلخه در دهان مکن

چون سر عشق نیستت، عقل مبر ز عاشقان
چشم خمار کم گشا، روی به ارغوان مکن

چون سر صید نیستت، دام منه میان ره
چونکه گلی نمی دهی، جلوه ی گلستان مکن

غم نخورد زره زنی، آه کسی نگیردش
نیست چنان کسی که او حکم کند، چنان مکن

خشم گرفت ابلهی، رفت ز مجلس شهی
گفت شهش که: «شاد رو، جانب ما روان مکن»

خشم کسی کند که او، جان و جهان ما بود
خشم مکن تو، خویش را مسخره ی جهان مکن

بند برید جوی دل، آب سمن روا نشد
مشعله های جان نگر، مشغله ی زبان مکن

… چونکه گلی نمی دهی، جلوه ی گلستان مکن …

نمی دونم چرا هر چی میخوام بنویسم، نمی تونم! یعنی اونجوری که دوست دارم، نوشتنم نمیاد! باید فی البداهه نوشتن رو کم کنم! چیزهایی رو که دوست دارم، بنویسم و کم کم روی وبلاگ بذارم.

جنبش عدم تعهد، ایران و … (۲)

خواستم مطلبی رو که قبلاً با همین عنوان نوشته بودم [+]، ادامه بدم. خواستم گوشه هایی از سخنرانی دکتر یزدی در اولین حضور ایران در عدم تعهد رو بنویسم. اما پشیمون شدم. فکر کردم شاید اینکه بخوام حرفهایی رو که حدود ۲۸ سال پیش گفته شده، اینجا بنویسم کار بیهوده ای باشه. قید اهدافی رو که از نوشتن این مطلب داشتم، زدم! همین

خرافات و روایات ساختگی

چند سالی هست که هیئت های مذهبی خیلی قدرت گرفته اند. درست از همان موقعی که احمدی نژاد شهردار تهران شد. بودجه ی اکثر فعالیتهای فرهنگی و عمرانی شهر (و حالا کشور) رو کم میکردند (و هنوز هم میکنند) و در اختیار نهادهای فرهنگی مورد تأییدشون قرار میدادند(و هنوز هم میدهند). مشکل پا گرفتن و گسترش هیئت های مذهبی نیست. مشکل دامن زدن به خرافات در این هیئت هاست. روحانیون عموماً جوانی که میایند و سخنرانی میکنند و روایات جدیدی از اسلامشان میگند. اسلامی که با دینی که من درک کردم، ۱۸۰ درجه اختلاف فاز داره! حاشیه ی دین رو چسبیدیم و اصلاً نمی خواهیم بفهمیم که چرا یکی مثل حسین، از جون خودش و خانواده اش گذشت؟ میخواست چه چیزی رو اثبات کنه؟ میخواست چه چیزی رو به ما بفهمونه؟

یکی از شبهای قدر ماه رمضان پارسال بود. هاشم آغاجری به دعوت انجمن اسلامی پلی تکنیک به مسجد دانشگاه آمده بود. بحث روایات در مذهب تشیّع بود. از کتابهای حدیث مرجع در مذهب تشیّع گفت. میگفت که درصد زیادی از روایات و احادیث آمده در این کتابها ساختگی و جعلی است. آن روزها، روزهایی بود که درونم غوغا بود!

مادر محمدرضا در آتش سوزی مسجد ارگ تهران فوت شده بودند. با بچه ها رفته بودیم ختمشون. وقتی رسیدیم، روحانی جوانی مشغول سخنرانی بود. چند دقیقه ای بیشتر نبود که نشسته بودیم. طبق معمول در وصف حسین سخن میگفت تا شاید اینطوری اشک خلق الله رو در بیاره. روحانی مذکور، روایتی رو از واقعه کربلا تعریف میکرد: شخصی بود که مدتها چشمش بدنبال زره امام حسین بود. بعد از اینکه بدن بی سر امام حسین رو وسط صحرای کربلا دید، اومد بالای جسد امام. شروع کرد به بریدن دست و پای امام حسین که بتونه زره رو از تنش در بیاره! ما با شنیدن این روایت، دسته جمعی از مسجد بیرون اومدیم. امّا جماعت زیادی درون مسجد با شنیدن این روایت، شروع به گریه ی فجیع فرمودند! احتمالاً از اون به بعد، بجای دست بریده ی ابالفضل، قربان دست و پای بریده ی حسین میرفتند! تا چند دقیقه باورم نمیشد چنین چیزی شنیده باشم!

یکی از دوستان تعریف میکرد که در اداره ای، کلاس اخلاق برپا بوده. روحانی پیری هم مدرّس بوده. یکبار اینطور تعریف کرده: وقتی حضرت ابراهیم، اسماعیل رو برد به قربانگاه و آماده ی قربانی کردن فرزندش شد، امام حسین پیش خداوند شفاعت اسماعیل را کرد و گفت که خدایا، من سرم رو در صحرای کربلا بجای اسماعیل میدم و به این ترتیب خداوند از قربانی شدن اسماعیل گذشت!

اینها نمونه هایی از روایات جالبی بود که شنیده بودم و یادم مونده بود.

اتفاقات جالبی هم هر روز در سطح جامعه و اینترنت پخش میشند. مثل فیلمهایی که سود زیادی رو به جیب سازندگانشون سرازیر میکنند.

دو سال پیش، در منزل یکی از اقوام فیلمی دیدیم مبنی بر اینکه در فلان هیئت و عزاداری، شمایل حضرت ابوالفضل دیده شده! فیلم را گذاشتند. در یک جایی از صحنه، به شکل کاملاً واضحی، در حدود ۱ ثانیه، یک نفر تصویری از صورتهایی که برای ابوالفضل می کشند جلوی دوربین آورد! صاحبخانه ی محترم بارها صحنه را تکرار کرد و با شور و هیجان صحنه را توصیف میکرد! وقتی با خنده ی بقیه ی مهمان ها روبرو شد، مدام بالا و پایین میپرید که بابا جان! این خود عباسه! دقت کنید! از ما انکار و از او اصرار! آخر سر نه اون راضی شد که اشتباه میکنه و نه ما راضی شدیم که اون درست میگه!

همین پارسال، فیلم سگی پخش شد که ادعا میشد در حرم امام رضا گریه میکرده، کلی هم فیلمش فروش رفت! یا پارسال خبری خوندم مبنی بر اینکه در یک روستا، کف دیگی که هر سال غذای نذری درست میکردند، شکلی بوجود آمده که شبیه جای پاست!!! دقیقاً یادم نیست، اما شایعه کردند که جای پای امام حسین یا امام زمانه! مردم هم دسته دسته هجوم می بردند که ته دیگ را ببینند و کلی نذر کنند و خرج کنند و سود به جیب بعضی ها بریزند! آخر سر هم عوامل این اتفاقات دستگیر شدند! یعنی صورت مسئله را پاک کردند.

در جمکران چاه میسازند، از مردم میخواهند نامه هایشان را درون چاه بیندازند (حتی دولت نهم هم همینکار را انجام میدهد)، امام زمان نامه هایشان را میخواند و خواسته هایشان را برآورده میکند! چرا امام زمان را تخریب میکنید؟ چرا مقدسات را به بازی میگیرید؟ از طرفی دامن میزنند و از طرف دیگر برخورد میکنند!

اینها در سطح عوام جامعه بیان میشند و پذیرفتن اینگونه روایات، جزو خصوصیات عوام با سطح معلومات پایین هست. اما وقتی چنین روایات و حرفهایی در سطح کتب دانشگاهی بیان میشند، عمق فاجعه مشخص میشه! یک مورد هم از کتاب معارف اسلامی (۲) توزیع شده در دانشگاهمون میگم و حرفم رو تموم میکنم:

در جایی از این کتاب مطلبی با این مضمون اومده: آفرینش جهان خلقت، بخاطر پیامبر اسلام و ائمه معصومین بوده! چرا به این راحتی همه چیز رو زیر سوال می برید؟ من نمیدونم چرا به این راحتی میشه مقدسات مردم رو به سخره گرفت! خیلی ها هم میاند و از این حرفها دفاع میکنند! واقعاً …

ما واقعاً داریم تلاش میکنیم با کار فرهنگی در این مردم تغییر ایجاد کنیم؟

خندیدن به اعتراض

شنبه ساعت ۸ صبح قرار بود برای چندمین ترم متوالی، انتخاب واحدمون رو اینترنتی انجام بدیم و من برای اینکه به طرح ترافیک نخورم و البته سر فرصت توی دانشگاه صبحانه بخورم، خیلی زود از خونه راه افتادم و سومین نفری بودم که وارد دانشکده شدم. چند دقیقه ای گذشت و حدود ۲۰ نفر توی طبقه ی همکف جمع شده بودند و همه منتظر بودند که جناب مسئول سایت ساعت ۸ تشریف بیارند و درب سایت رو باز کنند! این یعنی وقتی نشستی پای کامپیوتر، دیگه باید قید واحدهای حساسی که دنبالش بودی رو بزنی. هیچکس حتّی کوچکترین تلاشی هم نمیکرد که به انتظامات بگه که درب سایت رو باز کنید. انگار نه انگار که حقّی دارند! رفتم پیش انتظامات دانشکده و ازش خواستم درب سایت رو باز کنه. البته یکبار دیگه هم اینکار رو چند ماه پیش کرده بودم و جناب انتظامات مقاومت کرد و با مسئول اصلی سایت که یکی از اساتید دانشکده هست رفتم سراغ انتظامات و مجبور شد درب سایت رو باز کنه. چون این بار تجربه ی این رو داشت که اگه مقاومت کنه آخر سر یه جوری مجبور میشه درب سایت رو باز کنه، گفت که با مسئولیت خودت درب رو باز کن! یعنی دوستان هم دانشکده ای و هم ورودی بنده، که اینقدر بهشون افتخار میکنم همه جا، حتّی حاضر نبودند برای راه افتادن کار خودشون و دیگران، چند دقیقه مسئولیت باز کردن درب سایت رو بعهده بگیرند تا حداقل انتخاب واحدشون رو درست انجام بدند. درب رو باز کردیم و رفتیم توی سایت.

کم کم اکثر بچه ها اومدند. ساعت ۸ شد و همه در تلاش برای انتخاب واحد بودیم. سایت انتخاب واحد کوچکترین سرویسی ارائه نمی کرد! واقعاً افتضاح بود. حدوداً ساعت ۱۱ شده بود!!! هنوز نتونسته بودیم انتخاب واحد کنیم. البته بعضی ها تک و توک تونسته بودند واحد بگیرند و دیگران هم در تلاش بودند همینکار رو بکنند. انگار نه انگار که حقّی دارند. می خواستم برم سراغ بچه ها که بریم اعتراض کنیم به آموزش دانشگاه که مهدی و علی و خانم شعبانی (از بچه های فعال دانشکده صنایع) اومدند توی سایت سراغم. گفتند که بریم اعتراض کنیم، بچه های صنایع هم پایه اند و بقیه رو هم تماس میگیریم و جمعشون میکنیم. توی سایت چرخی زدیم و چندتا از بچه ها رو جمع کردیم. البته کسانی که همراهمون اومدند، همونهایی بودند که همیشه جرأت اعتراض داشتند و توی برنامه های شورا (البته شورای صنفی سابق) هم کمک حالمون بودند. از تحصّن اردیبهشت امسال جلوی در دانشکده گرفته تا برگزاری تک تک برنامه هایی که تدارک می دیدیم. مثل امین و علی طهوری و سینا و شهرام و حسین آتشی و پایه های دیگه … جمع شدیم و رفتیم جلوی آموزش کل و مرکز انفورماتیک دانشگاه. گروه هایی از بچه های صنایع، شیمی، پلیمر، نساجی، فیزیک و معدن هم بودند. البته فکر کنم از دانشکده های دیگه هم بودند، چون کسانی بودند که من نمی شناختمشون.

جمعیت کم بود، با شبنم رفتیم دانشکده. توی سایت فریاد زدم که خجالت بکشید، ۵ ساعته نشستید، یه واحد یه واحد دارید درس میگیرید. پاشید بیاید جلوی در آموزش دانشگاه اعتراض. خیلی ها طبق معمول نگاه کردند که مشکلی نبود، چون انتظاری ازشون نبود. اما یه گروه دیگه زدند زیر خنده! از خنده شون داشت گریه ام میگرفت! حتی به اعتراض به اجحاف در حقشون هم می خندند. یک مشت […]. تا وقتی اینطوری باشیم، حقمونه که توی دانشگاه بزنند توی سرمون، توی جامعه اجازه ی نفس کشیدن رو هم کم کم ازمون بگیرند و صدامون هم در نیاد. بعد از داد و فریاد، چند نفر دیگه هم راه افتادند به سمت آموزش دانشگاه.

بهر حال بچه ها شروع کردند پلاکارد اعتراضی نوشتن و من و مهدی برگشتیم دانشکده که نامه ای بنویسیم که شوراهای صنفی و انجمن های علمی و بچه ها امضاش کنند. وقتی برگشتیم، اکثراً پراکنده شده بودند و یه گروه هم رفته بودند توی اتاق رییس مرکز انفورماتیک. اومدند بیرون و گفتند که میگند سایت درست شده، سریعاً یه گروه رفتند که به انتخاب واحد برسند. زنگ زدم به بچه ها توی سایت، گفتند هنوز درست نشده. امّا یه سایت دیگه هم هست، با اون بهتر میشه گرفت. وقتی دیدیم کسی نمونده، بهترین راه رو این دیدیم که بقیه هم بریم به انتخاب واحدمون برسیم. برگشتیم توی سایت. هنوز هم تک تک واحد میگرفتیم. فقط کمی سرعت از قبل بیشتر شده بود. احتمالاً بچه ها کلی خوشحال بودند. آخه بهتر میشد واحد گرفت!!! بعد از حدود ۱ ساعت، احسان (از بچه های شیمی) اومد سراغم و گفت که اونها و خیلی از دانشکده های دیگه، هنوز واحد نتونسته اند بگیرند. اکثر بچه های ما، هر جوری بود واحدهاشون رو گرفته بودند. باز دوباره چند نفر رو جمع کردیم بریم اعتراض! این بار خیلی از همون افراد قبلی هم نیومدند. البته حق هم داشتند. یه بار اومده بودند، سودش رو فقط بقیه برده بودند! خوب کسی که ترم آخرش باشه، خیلی براش مهمه که واحدهای دلخواهش بهش برسه! رفتیم جلوی در آموزش و انفورماتیک دانشگاه. مسئولش بعد از کلی معطّل شدنمون اومد و گفت که انتخاب واحد از شنبه ی آینده از اول برگزار میشه! از یه طرف خوشحال بودم که به خواسته مون رسیدیم و حالا نوبت ماست که به اونهایی که به ما خندیدند بخندیم، از طرفی ناراحت بودم که تقریباً یک روز کامل رو از دست دادیم و آقایان یک عذرخواهی خشک و خالی هم نکردند و فقط گفتند همه چیز از اول! برگشتیم توی سایت دانشکده و با فریاد و بعضی چیزهای دیگه خبر رو به گوش کسانی که بهمون خندیده بودند رسوندیم، خیلی ها معترض شدند که این چه کاریه و … خیلی های دیگه هم که بار اول اومده بودند اعتراض، خوشحال بودند. این بود داستان یک روز انتخاب واحد در پلی تکنیک!

حالم از همه داشت بهم میخورد. داشت گریه ام میگرفت وقتی دیگران به اعتراضمان خندیدند، در واقع به اعتراضشان! شبنم ماه ها بود که این حرف رو میزد، همون موقع که از دبیری شورای صنفی استعفا داد اینها رو بهم گفت که اینجا نمیشه هیچ کاری کرد، فقط ماییم که جلو می افتیم و در نهایت تنها میشیم، راه های دیگه ای هم برای کار کردن و تلاش برای رسیدن به خواسته ها هست. همه رو قبول دارم. اما با اونهمه خشمی که پریروز داشتم، باز هم حاضر نیستم مثل دیگران به اعتراض بخندم و اعتراض نکنم. من تا عمر دارم به نادیده گرفتن حقّم اعتراض میکنم.

شهر هرت

این مطلب رو از یه ای میل که حامد فرستاده بود برداشتم، البته با تصرف و تلخیص:

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب

شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن

شهر هرت جایی است که همه بدند مگر اینکه خلافش ثابت بشه

شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟؟

شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند

شهر هرت جایی است که درختان علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند

شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند

شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله ۵ دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند

شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر

شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت

شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد

شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند

شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف

شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن

شهر هرت جایی است که ۳۳ بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: به ما چه. مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند

شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن

شهر هرت جایی است که ۲ سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری

شهر هرت جاییه که موسیقی حرام است حرام

شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه

شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه

شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی

شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار

شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی

شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و … است

شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه

شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: نمی دونم هر چی بابام بگه

شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی ۵۰۰ نفر رو دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن

شهر هرت جایی است که …….

خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست !!!!!!

—————————————————–

بعداً نوشت:

از این به بعد جواب نظرات رو زیر همون نظر میدم

رئیس جمهور در گفتگوی ویژه ی خبری شبکه ی دوم

نمی دونم پای صحبت های رئیس جمهور نشستید یا نه! اگه نشستید که اگر کمی حرفهای ایشون رو با اتفاقات موجود در جامعه مقایسه می کردید، طبق معمول فقط حرص می خوردید و اگر صحبت هایش را ندیدید یا نشنیدید، هیچ چیزی رو از دست ندادید جز بعضی مواقع خنده های تلخ و بعضی مواقع سوزش جگر و مابقی قضایا!

دو تا مجری بودند، یکی مرتضی حیدری که خیلی معروفه و اون یکی رو نمی شناختم، اما هر کی بود اعصاب نداشت!

گزیده هایی از حرفهای رئیس جمهور رو یادداشت کردم. بعضی هاشون رو می نویسم که اگه برنامه رو ندیدید، بخونید و لذت ببرید!

اولین سوال از احمدی نژاد در مورد تصمیمات احساسی در دولتش بود. رئیس جمهور در جواب این سوال، حدود ۵ دقیقه در وصف احساس صحبت کرد و در نهایت گفت که احساس اگه منطقی باشه خیلی هم خوبه و ما همه چیز رو داریم عالمانه پیش می بریم. روی این کلمه ی عالمانه خیلی تأکید داشت. چون بارها و بارها در قسمتهای مختلف صحبتهاش اون رو تکرار کرد.
رئیس جمهور در اوائل صحبتش گفت که بر خلاف ادعاهای برخی، روابط ما با کشورهای مختلف در حال گسترش هست. کشورهای مختلف رو هم مثال زد. کشورهای آمریکای جنوبی، آفریقا، آسیا! بنده خدا هنوز متوجه نشده که رابطه با اروپا و کشورهای دیگه ای مثل کانادا و آمریکا و این حرفها، میتونه به گسترش سرمایه گذاری در ایران بیانجامه، نه اینکه رئیس جمهور گامبیا از گسترش و بهبود روابط با ایران ابراز خشنودی بکنه یا ما بریم در ونزوئلا و اکوادور و بولیوی سرمایه گذاری بکنیم!

از گسترش رابطه با همسایگان هم گفت. نمی دونم کدوم همسایه رو گفته! شاید منظورش از همسایه، سوریه یا ونزوئلا و کوبا و بولیوی بود، نه عراق که این روزها روابطش با ایران داره روز به روز تیره تر میشه، یا امارات و کویت و عربستان و چند تا کشور اهل تسنن دیگه که با موضع گیری های تند نزدیکان دولت روابط داره روز به روز با اونها هم تیره تر و تیره تر میشه.

رئیس جمهور در بخشهایی از صحبتش، از تأثیر پذیری و الگوگیری سایر کشورهای دنیا از ایران گفت. یاد جملات زیبایی که این مدت همینطور داره تکرار میکنه افتادم. جهان در حال احمدی نژادی شدن است! (که به قول خودش به شوخی گفت، امّا …) یا روزانه صدها هزار نامه از سراسر دنیا به دست من میرسه که از ما خواسته اند برای نجاتشون از دست طاغوتیان بهشون کمک کنیم

بحث دیپلماسی فعال شد. احمدی نژاد مورد اول بحث دیپلماسی فعال رو مورد فلسطین عنوان کرد و بحث باز هم به همون حرفهای تکراری و خنده دار هولوکاست رسید. همیشه گفته ام که من با صهیونیسم مشکل دارم، اما هیچ دلیلی نمی بینم که مملکت خودمون رو به امان خدا رها کنیم یا حتی مردم خودمون رو تحت فشار بگذاریم برای اینکه بخواهیم از فلسطینیانی حمایت کنیم که همین چند هفته پیش در سوگ صدام عزاداری به پا کردند!

وقتی بحث رابطه با آمریکا پیش اومد و احمدی نژاد گفت که آمریکا یک طرفه رابطه رو قطع کرده و اونها هستند که با ما مشکل دارند، مجری بحث ارتباط آمریکا و چین رو پیش کشید و گفت که آمریکاییها هنوز هم با چین کمونیست مشکل دارند، اما چینی ها روابطشون الآن با آمریکا برقراره و خیلی هم خوبه. در اینجا بود که رئیس جمهور ایران اطلاعات فراوان بین المللی خود رو به رخ همه ی بینندگان و شنوندگان کشید. احمدی نژاد گفت که چین هنوز هم مشکل داره و نتونسته حرف خودش رو بزنه! محض اطلاع عرض کنم که چین یکی از ۵ عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد هست که حق وتو داره و هر موقع بخواد حرفش رو میزنه. اصلاً همین که بسیاری از بازارهای آمریکایی توسط اجناس چینی قبضه داره میشه خودش بزرگترین حرف مردم زحمتکش چینه.

بحث نفت سر سفره های مردم پیش اومد و رئیس جمهور مثل چند وقت پیش، این مسئله رو کاملاً تکذیب کرد و گفت که من این حرف رو نزدم و بعضی ها این تبلیغات رو به راه انداختند.

از همینجا بود که بحث رفت به سمت مردم و مردمی بودن و این حرفها! رئیس جمهور کلی از این گفت که ساخت چندین نیروگاه رو با بخش خصوصی دارند انجام میدهند و مرتباً تأکید و تکرار می کرد که فقط این دولت بوده که اینکار رو کرده. همینجا بود که مجری از موافقت یا عدم موافقت رئیس جمهور با بخش خصوصی پرسید. رئیس جمهور گفت که من با خصوصی سازی مخالفم، من موافق مردمی سازی هستم. اینکه ما بیاییم و یک سری کارها رو به دست دوستان و نزدیکان و کسانی که رابطه دارند بسپاریم به عنوان بخش خصوصی، من کاملاً باهاش مخالفم. مجری پرسید که مردم که همه نمی تونند بیاند و شرکت بزنند وارد کار خصوصی بشند. باید گروهی باشند که شرکت خصوصی داشته باشند، کار رو بگیرند و مردم هم در اون شرکتها کار کنند. درست بعد از اینکه مجری گفت مردم همه نمی تونند بیاند و شرکت خصوصی بزنند، احمدی نژاد چندین بار پشت سر هم گفت می تونند می تونند می تونند. این است درک رئیس جمهور یک مملکت از خصوصی سازی!

احمدی نژاد از ظرفیت سازی برای بورس گفت. نگاهی به وضعیت بورس در این روزها، خیلی خوب معنای ظرفیت سازی بورس رو مشخص میکنه. شرکتهای اقماری زیر نظر دولت، وارد معرکه ی بورس شده اند و سهام رو هر روز این دست و آن دست می کنند. اولی از دومی می خرد، دومی از سومی، سومی از اولی. دیگه مثل پارسال خبری از مردم نیست. فقط حفظ کاذب شاخص بورس!

رئیس جمهور از رشد سرمایه گذاری داخلی و خارجی در کشور سخن گفت. از رشد سرمایه گذاری کشورمان در سایر کشورها هم گفت. سایر کشورها باز هم مثل همیشه کشورهای آمریکای جنوبی بودند. خدا این هوگو چاوز و فیدل عزیز را از ما نگیرد!

احمدی نژاد از افزایش سرمایه گذاری توسط بانکها صحبت کرد. گفت که با افزایش سرمایه ی بانکها، به مردم وام بیشتری داده خواهد شد! اما نگفت که همون وام با سود حدود ۱۷% باید به بانک پس داده بشه و فقط و فقط سرمایه ی بانک رو بیشتر و بیشتر میکنه و خیمه ی بانکهای دولتی رو بر اقتصاد سنگین تر!

رئیس جمهور از جوسازی علیه دولت گفت و اینکه دولت وقت نداره به اینهمه جوسازی پاسخ بده. خوب راست گفت دیگه! اگه دولت بخواد به انتقاداتی که ازش میشه و بعنوان جوسازی تلقی میکنه پاسخ بده، دیگه کی بره سفر استانی؟ کی به فاصله ی ۵ ماه دو بار بره آمریکای جنوبی؟

رئیس جمهور از توطئه و حمایت غرب از چندصدایی شدن در جامعه گفت و تأکید داشت که ما باید وحدت و انسجام داشته باشیم و یکصدا باشیم. باز هم راست گفت! هر کسی که منتقد دولت باشه، باعث پیشبرد جامعه به سمت چندصدایی شدن میشه و خائن و امپریالیست و غرب زده و مزدوره!

احمدی نژاد در جای دیگه ای گفت که کارشناسان کلی بررسی و تحلیل میکنند و احمدی نژاد تمام اونها رو در یک جمله بیان میکنه. البته بهتر بود میگفت که کارشناسان کلی بررسی و تحلیل میکنند و احمدی نژاد تمام اونها رو در یک جمله به باد میده.

رئیس جمهور باز از سرمایه گذاری صحبت کرد و کلی ارقام بامزه گفت. گفت ارزش این سرمایه ها صدها هزار و صدها میلیارد دلاره! مقایسه کنید نزدیکی ارقام رو. بنده خدا صدها هزار رو خیلی میدونه، بعد از اینکه این رقم رو گفت یهو یادش افتاد که رئیس جمهور یه مملکته و سریع صدها میلیارد دلار رو هم پیش کشید.

در زمینه ی مسئله ی هسته ای، باز هم همان حرفهای همیشگی تکرار شد. حرفهایی با مضمون ایران باید هسته ای باشد، مردم می خواهند هسته ای باشیم. اینکه با تمام فشارها خیلی از رئیس جمهورها آمدند و گفتند که ما با شما ارتباطمان را حفظ خواهیم کرد. احتمالاً منظورش هوگو چاوز و اوو مورالس و بر و بچه های سوسیالیست آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین بود.

از تحریم و فشار بر ایران صحبت شد. بحث مسدود شدن حسابهای بانکی که به میون اومد، احمدی نژاد گفت که مگه فقط بانکها توی اروپا و آمریکا هستند؟ خوب میریم پولمون رو توی بانکهای کشورهای دیگه میگذاریم. احتمالاً منظورش همون کاری بود که این چند وقته داره انجام میشه. خارج کردن پول از بانکهای بزرگ و پر رونق و ثروتمند اروپایی که سود بسیار مناسبی به سپرده هاشون میدهند و واریز اونها به حسابهایی در بانکهای مالزی و یک سری کشور جنوب شرقی آسیا که همه چیزشون رو از همون بانکهای اروپایی و آمریکایی دارند.

رئیس جمهور از قراردادهای کلان مدت ریاستش بر دولت گفت. قراردادهای کلانی که در آمریکای جنوبی بسته اند! از راه اندازی یک صندوق در آمریکای جنوبی و حمایت چند کشور قوی از این صندوق گفت. اما نگفت که این صندوق به چه منظوری راه اندازی شده و البته منظورش از چند کشور قوی ونزوئلا و بولیوی و اکوادور و کوبا و نیکاراگوئه هست!

در مورد گرانی از احمدی نژاد سوال شد، عامل بر سر زبان افتادن گرانی ها رو سه چیز اعلام کرد: روند طبیعی اقتصاد، دامن زدن به این مسئله توسط برخی افراد، حرفهایی که از بیخ کذب اند! اما باز هم در نهایت جوابی نداد که به نظر ایشون، گرانی وجود داره یا نه! باز هم از توهم توطئه صحبت کرد!

از قیمت مسکن صحبت شد. از رشد قیمت مسکن گفت. ارقامی رو ارائه کرد از سال ۱۳۵۳ تا ۹ ماهه ی اول ۱۳۸۵٫ ارقام در طول سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳ بین ۱۸ تا ۱۹ درصد رشد سالانه نسبت به سال قبل بود. فکر کنم برای سال ۱۳۸۴، رشدی در حدود ۱۴ درصد رو ذکر کرد. در مورد ۹ ماهه ی اول امسال، از رقمی حدود ۱۵ درصد صحبت کرد. من نمی دونم رئیس جمهور این ارقام رو برای دلخوشی چه کسی گفت؟ خانه ی متری ۷۰۰ هزار تومان، شده متری ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان! این یعنی ۱۵ درصد؟ حداقل فرافکنی میکرد و مثل وزیر مسکن همه چیز رو می انداخت گردن قیمت آهن و مصالح ساختمانی یا حتی توطئه ی بیگانگان، بیشتر دلمون خوش میشد!

از طرح جامع مسکن هم گفت. از یک انقلاب بزرگ در مسائل مربوط به مسکن: از حذف قیمت زمین از قیمت تمام شده ی مسکن! یعنی توی تهران اگه مصالح یک خونه توی الهیه و یک خونه بغل ریل راه آهن یکی باشه، قیمتهاشون یکیه! واقعاً هم انقلابه …

از رئیس جمهور سوال شد که شما حقیقتاً نگران آینده ی کشور نیستید؟ البته پاسخ سوال خیلی واضح بود. رئیس جمهور هم صریحاً جواب داد: نه! من به آینده اطمینان دارم! احتمالاً منظورش از اطمینان هم این بود که مطمئنم کارهایی که من و همراهانم داریم میکنیم دیگه آینده ای واسه ی ایران نمیذاره که بخواهیم نگرانش باشیم.

از سفرهای استانی هیئت دولت گفت و اینکه کی گفته که این سفرها بار مالی بر دوش مردم میگذاره؟ بالاخره رئیس جمهور باید به شهرستانها بره یا نه؟ وزیر باید بره یا نه؟ از خودش بعنوان رئیس جمهوری یاد کرد که ۳۴۵ شهرستان رو رفته و از نزدیک دیده و همه چیزش رو بررسی کرده! گفت که این سفرها برای دولت لازمه! خوب راست میگه، دولتی ها باید توی دفتر خاطراتشون بنویسند که فلان آباد فلان شهرستان رو هم دیدم! گفت که این سفرها واقعاً برای دولت سنگینه و کار سختیه! گفت که چه جوری باید بفهمه که اونهمه استعداد توی شهرستانها هست؟ البته حق هم داره!آخه اینهمه دفتر و دستک و شورای شهر و روستا و شهرداری و فرمانداری و استانداری که همه جا به پا شده، فقط برای اینه که باجناق و برادر باجناق و خواهر زاده ی باجناق و بقیه ی بر و بچه های فامیل برند و مسئولیت این دفاتر رو به عهده بگیرند و یه پولی بگیرند و به زندگیشون برسند. هر موقع مشکلی بود، رئیس جمهور خودش شخصاً میاد به روستاها سر میزنه و میشینه تک تک با مردم صحبت میکنه و به مشکلاتشون گوش میکنه! اصلاً کی گفته رئیس جمهور و هیئت دولت مسئول رسیدگی به سیاست های کلان مملکت اند؟

گفت که خواسته های شهرستان ها اولویت بندی میشه. یه سریشون زودتر داده میشه، یه سری بعد از اون. البته نگفت که خیلی هاش هم اصلاً نه رسیدگی میشه و نه برآورده میشه!

از این گفت که دولت با آمار و ارقام و کار کارشناسان تصمیم میگیره. در اینجا من یک مثال از تصمیم دولت بر اساس کار کارشناسان و آمار و ارقام میزنم. مثلاً همین جلو نکشیدن ساعتها در اول سال ۱۳۸۵٫ البته کارشناس این مسئله احتمالاً پسر کوچیک آقای دکتر بوده!

رئیس جمهور از بوروکراسی که از غرب اقتباس شده انتقاد کرد. از فساد اداری هم گفت و گفت که در یکی از کشورهای آسیایی، به خاطر فساد اداری ۳۰۰ هزار نفر جریمه شدند. کاش یکی هم بود و بر اساس این حرف، میومد و با فساد اداری ایران برخورد میکرد. اما کی گفته توی ایران فساد اداری هست؟ هان؟

از رئیس جمهور سوال شد که شما هنوز هم دنبال عدالت هستید یا بخاطر رئیس جمهور شدن کمی مجبورید محافظه کار بشید؟ رئیس جمهور جواب داد که روز به روز نسبت به عدالت پای بند تر میشیم. نظارتها رو تشدید میکنیم. گفت که سخت ترین کار ما مبارزه برای عدالته! خوب راست گفت بنده خدا! سخت ترین کاره برای این دولت! چون اصلاً نمیتونه و نمی خواد که عدالتی وجود داشته باشه!

درباره ی استفاده از نام رئیس جمهور در انتخابات شورای شهر از ایشون سوال شد. صراحتاً گفت که دولتش مورد حمایت احزاب نبوده و نیست. خوب راست گفت! عقلا و سردمداران کدوم حزب در حال حاضر میاند و از این دولت حمایت میکنند؟ مگه می خواند گور خودشون و حزبشون رو بکَنند؟

گفت که انتخابات اخیر، آزادترین انتخابات تاریخ این کشور بود و من اولین رئیس جمهوری بودم که هیچ توصیه ای به مردم نکردم! مثل اینکه رؤسای جمهور ایران رو از اول انقلاب تا بحال رو نمیشناسه. با دو تای قبل از خودت مشکل داری، نکنه با قبلیهاشون هم مشکلی داری؟ گفت که از خواهرش کوچکترین پشتیبانی نکرده! در جواب سوالی مبنی بر اینکه نمی خواهید حزب تشکیل بدید، گفت که دنبال حزب نیستیم، می خواهیم کار کنیم!

بحث نخبگان و مشورت با اونها در تصمیم گیریهای مملکت شد. گفت که من خودم دانشگاهی بوده ام، ریاضی هم خونده ام، خوب احمدی نژاد هم جزو نخبگانه!!! این دولت تحصیلکرده ترین دولت ایرانه! بدنه ی کارشناسی داره. اگه این بدنه و کارشناس ها نباشند که مثل قطار دودی حرکت میکنیم. البته نگفت که قطار سریع السیر دولت، لاستیکش پنچره!!!

رئیس جمهور در اواخر صحبتهاش گفت که حقّ ماست که نقد بشیم. خوب من هم وقتی دیدم رئیس جمهور اینجوری گفت، اصلاً یاد درخواست سخنگوی دولت نیفتادم که از دادستان کل کشور خواسته بود با منتقدان دولت برخورد کنند. چون یاد اون قضیه نیفتادم، این چیزها رو دارم اینجا می نویسم هر روز!

رئیس جمهور گفت که کشور به سرعت در حال حرکت رو به جلوست. اما نگفت که جلوی ما در حال حاضر دره ایه که انتهاش معلوم نیست!

در آخر هم گفت که برنامه ی گفتگوی ویژه ی خبری رو میبینه و از این برنامه هم تقدیر و تشکر کرد. مجریان گرامی هم کلی خودشون رو برای رئیس جمهورشون لوس کردند و خوشمزه بازی درآوردند و قربان صدقه ی همدیگر رفتند و برنامه به خوبی و خوشی تمام شد!

این دولت هیچ کاری نمیکنه و اینهمه تبلیغ و سر و صدا داره! فقط داشتم غصه میخوردم که کاش صدا و سیما، زمان خاتمی هم از این کارها میکرد و خاتمی یا وزیرانش رو هر چند وقت یکبار به تلویزیون دعوت میکرد تا از کارهایی که کرده بودند و داشتند میکردند بگند!

ببخشید اگه تا اینجا خوندید و خسته تون کردم …

جنبش عدم تعهد، ایران و … (۱)

مدتها بود می خواستم در مورد جنبش عدم تعهد اطلاعاتی کسب کنم. در همین راستا، داشتم نگاهی به کتاب جنبش عدم تعهد از آغاز تا سال ۱۹۸۵ نوشته علی اکبر عبدالرشیدی از انتشارات سروش چاپ ۱۳۶۵ می انداختم، همینطور پیش میرفتم تا ببینم کی به سال ۱۹۷۹ میرسم که سال انقلاب ایران بوده و قطعاً از اون به بعد، ایران هم عضو این جنبش شده. میخواستم ببینم چیزی از سخنرانی اولین نماینده ی ایران دراین جنبش، دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت، توش پیدا می کنم یا نه! خوشبختانه پیدا کردم و البته چند نکته ی جالب هم در بررسی اجمالی این کتاب دیدم که بیانش خالی از لطف نیست.

اول از همه بگم که افرادی مثل مارشال یوسیپ بروز تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی سابق، جواهر لعل نهرو نخست وزیر اسبق هند، دکتر احمد سوکارنو رئیس جمهور سابق اندونزی و جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر و هایله سلاسی اول امپراتور اسبق اتیوپی، از بنیانگذاران این جنبش بودند.

از نکات جالب این جنبش از نظر من، حضور کشورهایی مثل موزامبیک، زامبیا، اوگاندا، آنگولا، موریتانی، مالاگاشی، اتیوپی، مالی، چاد، گابن و انواع و اقسام کشورهای عجیب و غریب آفریقایی و کشورهایی که اسمشون هم به گوشتون ممکنه نخورده باشه، مثل سائوتومه و پرنسیب یا دماغه ی سبز یا داهومی، در این جنبش هست که میتونه بخوبی نشون دهنده ی قدرت اثرگذاری این جنبش در صحنه ی جهانی باشه!

از طرف دیگه، کشورهایی که عضو جنبش عدم تعهد هستند، همونطور که از نامش پیداست، می بایست هیچ وابستگی به کشورهای مثلاً ابرقدرت و امپریالیست نداشته باشند. این وسط، حضور کشور جامائیکا، به عنوان کشوری که مانند کانادا و استرالیا هنوز هم تحت الحمایه ی انگلیس هست و فرماندار کل این کشور از طرف ملکه ی بریتانیا تعیین میشه، در بین کشورهای عضو خیلی برام جالب بود.

کشورهای دیگه ای مثل بحرین و اردن و عراق و امارات عربی متحده و … هم بودند که بدون شرحند!

نکته ی دیگه، حضور همیشگی حزب سوسیالیست پورتوریکو به عنوان یکی از میهمانان کنفرانسهای این جنبش هست.

حضور معمر قذافی رهبر کنونی لیبی با عناوین مختلفی مثل رئیس جمهور لیبی، رئیس شورای فرماندهی انقلاب لیبی و رئیس جماهیری عربی سوسیالیستی مردمی لیبی در جلسات مختلف سران جنبش عدم تعهد هم به نظرم جالب بود.

حضور دکتر عدنان پاچه چی، رئیس سابق جمعیت دمکرات های مستقل عراق و عضو شورای سابق حکمرانی عراق بعد از سقوط صدام، به عنوان وزیر امور خارجه ی کشور امارات عربی متحده در کنفرانس این جنبش در سال ۱۹۷۲ واقعاً شوکه ام کرد! قطعاً نمیتونه اینقدر تشابه اسمی وجود داشته باشه! میشه؟

نکته جالب دیگه ای که نظرم رو جلب کرد، این بود که در یک دوره رئیس جمهور یک کشور شرکت کرده و دقیقاً یک سال بعد، شخص دیگری با عنوان رئیس دولت حکومت نظامی اون کشور در کنفرانس شرکت داشته! این وسط من نفهمیدم، قرار بوده کشورهایی که علیه ظلم و ستم امپریالیسم انقلاب یا کودتا میکردند عضو این جنبش باشند یا کسانی که علیه حکومت قبلی کشورشون که اونهم عضو این جنبش بوده! بالاخره اینها اگه هم ضدامپریالیسم بوده اند [در واقع بتدریج اکثراً سوسیالیست تر و سوسیالیست تر شدند]، بالاخره حکومت اول ضد امپریالیست بوده یا حکومت دوم؟ اصلاً چه مشکلی با هم داشته اند؟

نکته ی دیگه هم به نظرم حضور تقریباً تمام سران تراز اول کشورهای مختلف، مثل صباح السالم الصباح امیر اسبق کویت، ملک فیصل پادشاه سابق عربستان، شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی امیر قطر، اسقف ماکاریوس رئیس جمهور اسبق قبرس [خیلی تعجب نداره! مثل حجت الاسلام سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق ایران]، قذافی رئیس جمهور لیبی، فیدل کاسترو نخست وزیر کوبا در کنفرانس سپتامبر ۱۹۷۳ در الجزیره پایتخت الجزایر بود.

موضوع دیگه ای که در این کتاب نظر من رو به خودش جلب کرد، این مسئله بود که بعد از اینکه فیدل کاسترو قدرت رو در کوبا به دست گرفت و از سران همیشگی و پرقدرت جنبش عدم تعهد شد، با حرکت های انقلابی و ضربتی او و سایر دوستان ظاهراً سوسیالیست و ضد امپریالیستش، توانایی ها و کارکردهای اساسی این جنبش رو به افول رفت. به نظر شما کاسترو جنبش رو به سمت خواسته های مخالفین این جنبش پیش نبرد؟!

در مطلب بعدی، قسمتهای جالب سخنرانی دکتر یزدی رو می نویسم که بخونید و ببینید که چه می خواستند و چه شد!

————————————————————————————————–

بعداً نوشت: نوشته بودم سال انقلاب ایران ۱۹۷۸ که با یادآوری اسپایدرمرد تصحیحش کردم! سال انقلاب ایران ۱۹۷۹ بوده.

استراحت میکنیم!

از پایان امتحانات هفتمین ترم تحصیلمان بسی مشعوف گشتیم!

اکنون با خیالی آسوده، کتاب می خوانیم، فیلم می بینیم، به پروژه ی کاری مان میرسیم، پای رایانه مان می نشینیم و بازی میکنیم یا فارغ البال وبلاگ می نویسیم، با دوستان به گردش و تفریح می رویم و از همه مهم تر، می خوابیم! که از قدیم الایام گفته اند: خواب پس از ممّد پلیر، بر هر درد بی درمان یا دارای درمان دواست!