بایگانی ماهیانه: آوریل 2007

آزادی ملوانان انگلیسی

هنوز نتوانسته ام این قضیه ی ملوانان انگلیسی را برای خودم هضم کنم! نه دستگیری شان را، نه حرفهای بعد از دستگیری مسئولین را و نه آزادیشان را!
فقط خوشحالم از اینکه آزاد شدند و بحران دیگری برای ایران ساخته نشد!

فقط نمی دانم چرا این رأفت اسلامی احمدی نژاد و دوستانش، شامل حال فعالان جنبش زنان، معلمان، کارگران و دانشجویان نمی شود!

—————————————–

این دو مطلب را از دست ندهید:

دکتر حسابی – بارباماما

مسابقه می دهیم – ساحل سلامت – سمیه توحیدلو

عبدالمالک ریگی: رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران!

چند لحظه پیش «صدای آمریکا» با دکتر عبدالمالک ریگی، رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران! صحبت می کرد. فقط آن بخشهایی را که دیدم و شنیدم اینجا ذکر میکنم:
ایشان از فعالیتهای سربازان گمنام امام زمان در قاچاق مواد مخدر و تروریسم در «بلوچستان»! می گفت. در جایی از صحبتها، آقای دکتر ریگی فرمودند: «ما هر روز ایمیل هایی از مردم تهران، شیراز، اصفهان، اهواز، دانشجویان و کاسب ها داریم که می خواهند به جنبش ما بپیوندند و این فیلترهایی که ما برای جذب نیرو گذاشتیم اجازه ی این مسئله رو نمیده که همه رو جذب کنیم»!!! ایشان از کمک های مردمی به سازمان جنبش مقاومت مردمی ایران گفتند و فرمودند که تمامی فعالیتهای گروه متبوعشان با این کمکهای مردمی انجام می شود. ایشان گفتند که ما تروریست نیستیم و به هیچ وجه با قاچاقچیان مواد مخدر ارتباط نداریم [چون خودمان یکی از مهم ترین عوامل توزیع مواد مخدر هستیم و نیازی به ارتباط با دیگران نمی بینیم!].

لازم به ذکر است که گروه «جندالله» در سیستان و بلوچستان، به ریاست دکتر عبدالمالک ریگی، به «جنبش مقاومت مردمی ایران» تغییر نام داده است!

خداییش چه رویی دارد این صدای آمریکا و چه رویی دارد این مرتیکه عبدالمالک ریگی! واقعاً که آمریکا، با ایجاد «صدای آمریکا»، چه سرمایه گذاری کلان و مؤثری برای تغییر حکومت های مخالفش، از جمله ایران دارد انجام می دهد.

در ضمن، با عرض معذرت، پس از پخش این برنامه، نام «عبدالمالک ریگی» به «عبدالمالک ریدی» تغییر پیدا کرد. کلمه ی دکتر را هم خودم به ابتدای نام این مردک اضافه کردم!

باور کنید این مطلب دروغ سیزده نیست!

«محمود احمدی نژاد با عقب نشینی از مواضع پیشین خود، اعلام کرد که دولت ایران دیگر انرژی هسته ای را حق مسلم مردم این کشور نمی داند و از این تاریخ به بعد، می خواهد به رسیدگی به وضعیت اسفبار زندگی در کشور بپردازد و به مردم خدمت رسانی کند» – حَرنا
———————————————–

پ.ن.

۱- به نظر میرسه سایت تیترآنلاین با این دو دروغ سیزده، واقعاً تبدیل به تیتر خبری چند روز آینده بشه:

«خواب بی موقع» ابطحی از اردیبهشت ماه آغاز می شود

عذرخواهی دبیرخانه ی جشنواره ی فیلم فجر از ده نمکی

البته مورد اول شاید دروغ سیزده نباشه [که فکر میکنم با توجه به متن خبر و حضور بازیگرانی بی ربط، دروغ بودن اون محتمل تره]، اما دومی خداییش خیلی دروغ باحالیه. بعید نیست خود ده نمکی همین روزها جوگیر بشه و این خبر رو تأیید کنه. چه حالی میده اونوقت!

۲- به توصیه ی حاجی [+]، تبلیغات را از زیر لوگوی وبلاگ برداشتم و به انتهای منوی سمت راست فرستادم.
امّا خیلی نامردین! شما می تونستین با کلیک بر روی تبلیغات به یک جوون آس و پاس که می خواد زن بگیره، کمک بکنین. یادتون باشه …

پند هفته ی دوم سال

از امروز قصد دارم هر جمعه، پند و اندرزی رو در مورد هفته ای که پیش رو دارید ارائه بدم که آویزه ی گوشتون قرار بدید! باشد که رستگار شوید!

این پندها برگرفته از «گاهنامه ی سنه هشتاد و شش خورشیدی» می باشد که «حاوی اصول خفن زیستن!» و «عصاره ی رموز موفقیت و بهجت در ۳ سوت» نیز هست! لازم به ذکر است این گاهنامه از سوی یک دوست «بسیار بسیار بسیار …» عزیز به بنده عیدی داده شده است!

پند این هفته که دو روز دیر روی وبلاگ قرار میگیره:

«انسانهای برجسته رو الگو قرار بده!»

این هم توصیه ای که باید برای هفته ی پیش درنظر می گرفتید، حالا که نگرفتید، امیدوارم هفته ی قبلتون ترکیده باشه!

«چشمها را باید شست … !»

یه دفه بیا به خوابم

دوری‌ اما همکناری‌ ، آخرِ این‌ انتظاری‌
توی‌ زمهریرِ دستام‌ ، نفس‌ِ گرم‌ِ بهاری‌
یه‌ پرنده‌ ، یه‌ امیدی‌ ، مث‌ِ دفترِ سفیدی‌
خط‌ّ خورشیدِ چشات‌ُ ، روی‌ مشق‌ِ شب‌ کشیدی‌
یه‌ نشونه‌ ، یه‌ چراغی‌ ، درِ نقره‌کوب‌ِ باغی‌
برای‌ ساحل‌ِ خلوت‌ ، مث‌ِ تابستون‌ِ داغی‌
مثل‌ِ دریا پُرِ رازی‌ ، از ترانه‌ بی‌نیازی‌
تیله‌ی‌ آخرِ عشقی‌ ، برای‌ نجات‌ِ بازی‌

تو مث‌ِ ماه‌ِ قشنگی‌ تو شب‌ِ شعرای‌ نابم‌
من‌ یه‌ لبخندِ قدیمی‌ رو لب‌ِ عکس‌ِ تو قابم‌
تو مث‌ِ سیب‌ِ گُلابی‌ ، مثه‌ بیداری‌ تو خوابی‌
عُمری‌ِ چشمام‌ُ بستم‌ ، یه‌ دفه‌ بیا به‌ خوابم‌

با ستاره‌ همنگاهی‌ ، چهره‌ی‌ زلال‌ِ ماه‌ی‌
مثل‌ یه‌ حدس‌ِ دُرُستی‌ سرِ تردیدِ دوراهی‌
یه‌ جسارت‌ِ نجیبی‌ ، گره‌ِ مُشت‌ِ تو جیبی‌
جرأت‌ِ دستای‌ آدم‌ ، برای‌ چیدن‌ِ سیبی‌
یه‌ دریچه‌ روی‌ دیوار ، یه‌ دلیلی‌ واسه‌ تکرار
هم‌ مث‌ِ سلام‌ِ اول‌ ، هم‌ مث‌ِ خدانگهدار
یه‌ پُلی‌ واسه‌ رفاقت‌ ، زنگ‌ِ بیداری‌ِ ساعت‌
هر جا باشی‌ مث‌ِ سایه‌ ، با تواَم‌ تا بی‌نهایت‌…

تو مث‌ِ ماه‌ِ قشنگی‌ تو شب‌ِ شعرای‌ نابم‌
من‌ یه‌ لبخندِ قدیمی‌ رو لب‌ِ عکس‌ِ تو قابم‌
تو مث‌ِ سیب‌ِ گلابی‌ ، مث‌ِ بیداری‌ تو خوابی‌
عُمری‌ِ چشمام‌ُ بستم‌ ، یه‌ دفه‌ بیا به‌ خوابم‌

——————————————-

یغما گلرویی – از مجموعه ی ترانه ی پرنده بی پرنده

و جنگ …

نگرانی و دلشوره، هر روز و شبم را پر کرده! حتی دیشب خواب دیدم جنگ شده، باز هم عراقی ها به ایران حمله کرده اند … خیلی ترسناک بود، خیلی فجیع بود …

————————————————————–

تصویری که می بینید: Visage of War, 1940 – Salvador Dali

فوتبال سیاسی، سیاست فوتبالی

بازی پرسپولیس و استقلال را دیدید؟ حاشیه اش را چطور؟

حدود ۱۰ دقیقه قبل از شروع بازی، در یکی از بخشهای خبری شبکه خبر [که البته هیچ ربطی به ورزش و اخبار ورزشی نداشت]، به یکباره به سراغ جواد عابدی [گزارشگر این کاره ی شبکه خبر] در استادیوم آزادی رفتند. عابدی با آب و تاب تمام از شعارهای «مرگ بر انگلیس» هشتاد هزار جوان غیور ایرانی می گفت و اینکه تماشاگران حاضر در ورزشگاه خواهان قطع رابطه ی سیاسی با انگلیس هستند! والله تا آنجا که من، که برای تشویق پرسپولیس کم استادیوم نرفته ام، دیده ام، بیش از ۸۰ درصد عزیزان تماشاگر اصلاً سیاست سرشان نمی شود یا بهتر بگویم، ظاهرشان به سیاست نمی خورد! اگر ۸۰ درصد را هم اغراق بگیریم، به وضوح می توان گفت که حداقل ۳۰ الی ۴۰ درصد تماشاگران اصلاً مال این حرفها نیستند! حالا می آیند خواهان قطع رابطه ی سیاسی با انگلیس می شوند؟

آن روزی که می گفتند فیفا قرار است با حذف ایران از رقابتهای جام جهانی و تنبیه هایی از این قبیل، فشارهای جهانی را علیه ایران شدت بخشد، عزیزان حاکم کشور، فریاد «وا فوتبالا»!!! سر داده بودند که فیفا دارد فوتبال را اسیر سیاست می کند، ورزش و سیاست دو امر کاملاً جدا هستند، ورزش ما عین سیاست ما نیست و … آن روزها فیفا با قدرت ثابت کرد که اگر شعار می دهد که فوتبال و سیاست را دخلی به هم نیست، به شعارش پای بند است و جلوی همه ی فشارهای جهانی ایستاد تا این شعارش را ثابت کند. اما حاکمان ما چه؟ عجب ورزش کثیفی داریم ما …

از آن طرف، سیاستمان هم فوتبالی است!

هر کس که توپ دستش می افتد و موقعیتش را دارد، آنقدر پا به توپ حرکت می کند تا زمانی که همه ی «خودی ها» در بدترین وضعیت موجود قرار بگیرند، آن وقت است که خود طرف هم دیگر یک قدم هم نمی تواند به پیش برود، پس بهترین راه این است که به نزدیک ترین خودی پاس بدهد و مسئولیت را از خودش رفع کند! دیگر مهم نیست که این وسط، کل تیم فدا شود، مهم این است که توپ را به دیگری داده باشد یا به قولی توپ را به زمین دیگری [که البته هم تیمی هم هست] انداخته باشد. اگر این «دیگری» از نظر او «غیرخودی» باشد و چند باری هم سر تمرینات با او کتک کاری کرده باشد، چه بهتر! دلش خنک می شود و کیف می کند … طبق معمول، این وسط مردم بیچاره ی طرفدار آن تیم هستند که بیشترین ضربه را می خورند …

——————————————————-

پ.ن. کاملاً بی ربط

نویسنده ی وبلاگ naghies، در یک مطلب جالبی درباره ی واژگان جایگزین برای کامپیوتر نوشته. حتماً بخوانید: غلط ننویسیم

اخراجی ها، ده نمکی، تغییر؟

روز چهارشنبه سوری، برای فرار از آن همه سر و صدا، با چند تا از دوستان رفتیم و فیلم اخراجی ها را دیدیم. شخصاً تصمیم به دیدن فیلم را زمانی گرفتم که دیدم ده نمکی در اختتامیه ی جشنواره گرد و خاک کرده و فیلش یاد کوی دانشگاه! پیش خودم گفتم « شاید ده نمکی هم عوض شده، مثل مخملباف ». البته ناگفته نماند که شانتاژ خبری و هوچیگری خود ده نمکی در وبلاگش، یکی از مواردی بود که من را برای دیدن فیلم و سنجش عوض شدن یا نشدن ده نمکی مصمم تر کرد.

درباره ی اشکالات این فیلم، حرف زیاد است. فقط من چند مورد آنها را که به ذهنم می رسد می نویسم:

۱٫ اولین مورد، در تیتراژ فیلم بود که بیان می کرد که تمامی شخصیت های فیلم واقعی هستند. آخر کجا چنین افرادی را به جبهه راه می دادند؟ آنطور که من شنیده ام [و فکر هم نمی کنم اشتباه باشد]، از داوطلبان آزمونی شبیه گزینش می گرفتند تا صلاحیتشان برای کشته شدن سنجیده شود! پس حضور شخصیت هایی که ارژنگ امیرفضلی و امین حیایی بازی می کردند، در میدان نبرد منتفی بود. سوال من اینجاست که اگر شخص دیگری غیر از ده نمکی، چنین شخصیت هایی را برای بچه های جنگ تصویر می کرد، کارش به دادگاه و توبیخ و زندان نمی کشید؟

۲٫ ضعف شدید فیلمنامه نویسی و کارگردانی [برخلاف گفته ی خود ده نمکی که از فیلمنامه ی قوی گفته] در این فیلم توی ذوق می زد. آقای ده نمکی می خواست همه چیز جنگ را در یک فیلم یک ساعت و نیمه نمایش دهد: روی نارنجک پریدن، از خودگذشتگی در هنگام حمله ی شیمیایی، وارد شدن تانک به بیمارستان در آخر فیلم و تبدیل شدن اخراجی ها به فیلم هندی در سکانس های آخر توجیه ناپذیر بود!

انفجار خمپاره پس از با صورت به زمین خوردن علی اوسیوند، دوست همراهم را شاکی کرد! گفت مگر آر پی جی، برای انفجار، یک برد خاصی را نباید طی کند؟

چطور می شود گروهی که در اکثر سکانس های فیلم، روی تانک نشسته اند و دیگر رزمندگان را با غضب نگاه می کنند، در آخر در عملیاتی که از گفته های فرمانده اینطور بر می آمد که عملیات مهمی است، استفاده شوند؟

مشکلات دیگری هم درباره ی ترکیب ناموزون و با عجله ی اتفاقات جنگی، همانجا موقع دیدن فیلم به ذهنم رسید که در حال حاضر فراموش کرده ام!

۳٫ ده نمکی در اختتامیه ی جشنواره پشت میکروفن گفته بود که اگر همین بازیگران در فیلم کارگردان های دیگر بازی می کردند، سیمرغ می گرفتند! واقعاً بازی معمولی اکبر عبدی، کامبیز دیرباز، ارژنگ امیرفضلی و امین حیایی و بقیه را با بازی کسانی که سیمرغ بازیگری گرفتند، می شود یکی کرد؟ اگر در کنار شلوغ بازی های ده نمکی، همان چند جمله و اتفاق طنز [در این وانفسای فیلمهای با درون مایه ی طنز و سرگرم کننده] هم نبود، شاید اصلاً نام اخراجی ها سر زبان ها نمی افتاد! البته شاید وجود امثال پیمان قاسم خانی، همین طنز را هم رقم زده باشد!

خلاصه که مشکلات فیلم کم نبود. من به عنوان یک تماشاگر عادی ، اینهمه مشکل در فیلم دیدم، چه برسد به منتقدان و فیلم شناسان! حرفم این نیست که اولین تجربه ی سینمایی یک کارگردان تازه کار، باید بدون ایراد باشد، حرفم این است که آقای ده نمکی، بجای خودشیفتگی و تعریف از فیلمش، بهتر است کلاهش را بالاتر بگذارد و منطقی باشد و مشکلات را ببیند!

با تمام این مشکلات، دیدن اخراجی ها را به دوستانی که دلشان برای چند دقیقه خنده لک زده بود، توصیه کردم. اما حالا از این توصیه ام پشیمانم. چرا؟ مصاحبه ی رادیو زمانه با ده نمکی را بخوانید [+]! ده نمکی هر کاری کند، همان ده نمکی است که دانشجو و استاد دانشگاه و کلاً مخالفش را کتک می زند! کوی دانشگاه را با نوچه هایش به خون می کشد! همه را دشمن خونی می بیند!

دیگران هم حرفهای زیادی دارند، البته از نوعی دیگر که من تجربه ی مستقیمش را نداشته ام، اما تجربه ی مشابهش را من و خیلی از دانشجویان داریم:

آقای ده نمکی، شما هم بخوانیدبر ساحل سلامت – سمیه توحیدلو

ده نمکی عوض نشده اما عوضی تر …؟جمهور – مهدی محسنی

محصول زهد و علم

حاشا که من به موسم گل، ترک مِی کنم
من لاف عقل میزنم، این کار کی کنم؟

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم؟

از قیل و قال مدرسه، حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و مِی کنم

کی بود در زمانه وفا؟ جام مِی بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم

از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او، صد از این نامه طی کنم

کو پیک صُبح تا گله های شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم