بعضی وقتها هست که کلّی حرف توی کلّهت هست که میخوای بنویسیشون. در واقع میدونی که کلّی حرف توی کلّهت هست، ولی نمیدونی چی هستن و نمیتونی بنویسیشون. اصلاً نمیدونی چی هست اون حرفها که حتی بخوای بنویسیشون، فقط میدونی که هست. فقط اینو میدونی که درد دل نیست. غُرغُر هم نیست. امّا نمیدونی پس چیه.
بهترین کار برای به حرف اومدن: ابسولوت و روشم سیگار
همچین خالیت می کنه که خودتم نمی دونی
فقط گوشای یاسمین رو بگیر
حرفهایی برای نگفتن! (شاندل)
حمید: اِ! اینجوری بهش فکر نکرده بودم. وبلاگهایی با این اسم زیاد دیده بودم، ولی معنیشون رو نمیدونستم. جالب بود 😀