من از شما ممنونم آقای محمود دولت آبادی! حس خوب این روزهای من، با خواندن «کلیدر» شما، داره لحظه به لحظه بهتر و بهتر میشه.
خیلی وقت بود که موقع خوندن کتابی، ماهیچههای دست و پام از شدت هیجان و استرس سفت نشده بودند!
خیلی وقت بود موقع خوندن کتابی، حس نکرده بودم که درست همون لحظه، دلم میخواد بشینم و های های گریه کنم.
خیلی وقت بود که موقع خوندن کتابی، از شدت عصبانیت، بیاختیار دندونهام رو اینقدر روی هم فشار نداده بودم.
آقای دولت آبادی! از شما خیلی خیلی ممنونم.
————————————————————————
پ.ن. ۱: امروز اگه بهجای مترو، توی خونه بودم، حتماً حتماً گریه میکردم.
پ.ن. ۲: تازه جلد ۶ «کلیدر» رو تموم کردم که اینجوری هیجانزدهام. به نظرم از جلد ۵ به بعد، داستانش لحظه به لحظه هیجانانگیزتر و فوقالعادهتر میشه. اگه نخوندینش، حتماً برید سراغش. من قطع جیبی از انتشارات «فرهنگ معاصر» رو دارم. البته چند سال پیش خریده بودم ۲۲ هزار تومن. الآن فک کنم حدود ۵۰ هزار تومن باشه. اگه مطمئن بشم که کتاب رو سریع میخونید و سریع هم بهم برمیگردونید، حاضرم قرضش بدم.
درود بر شما
دعوتید به شعر
حمید جان اینم ببین.
مصاحبه ی بی بی سی با محمود دولت آبادی. من خیلی خوشم اومد. امیدوارم تو هم لذت ببری :*
اولین کتابی که از دولت آبادی خوندم، “عقیل، عقیل” بود. داستان در مورد یه زلزله ایه که توی یکی از روستاهای خراسان اتفاق می افته.
پسر می خواست بگه آفتاب طلوع کرد. توی دو صفحه اونقدر زیبا دونه دونه اشعه های خورشید و مسیرشون رو توصیف می کرد. دیوونه وار قشنگه این سبکش.
یکی از آرزوهام خوندن کلیدره. حتا ایران که بودیم هم خریدیمش. اما نیاوردیم. یادم میاد بابام وقتی می خوندش یه جعبه دسمال کاغذی “نرمه” بقل دستش بود. شبا که ما خواب بودیم می خوند و های های توی تنهاییاش گریه می کرد.
این تجربه ای که تو شیر کردی برام جالب بود. اینجا پیداش می کنم و شروع می کنم به خوندنش.
خوش به حالت .. منم دوست دارم بخونم … آخرین کتابی که در این حد و حدود حال کردم باهاش آتش بدون دود بود.
حمید: حالا تو هم میخونی :* به نظرم کلیدر از آتش بدون دود بهتره 😀
جای خالی سلوچ رو هم توصیه می کنم بخونی.
حمید: اتفاقا توی فکرش هستم که برم بخرمش و توی برنامهی خوندن بذارمش