خاموشی و محو مرز خیال و واقعیت

۱۶ شب از ساعت ۱۰ صبح جمعه ۱۲ مهر ۹۲ که قرار شد صدایی خاموش بشه، می‌گذره و من هنوز نتونسته‌ام توی این ۱۶ شب، خوب بخوابم. شب‌های اول که اصلاً نمی‌فهمیدم کی خوابیدم. بعدش هم که دیدن خواب صدای خاموش شروع شد. بعد از اون هم که کابوس‌ خاموشی صداهای دیگه ولم نمی‌کنه. از چهارشنبه‌ی پیش هم خیال و واقعیت رو با هم قاتی می‎کنم. یهو یاد یه اسمس می‌افتم و می‌رم که بخونمش ببینم قضیه دقیقاً چی بوده، می‌بینم که همچین چیزی وجود نداره. یا یادم می‌افته که یه موضوعی بوده که به یه نفر گفتم، بعد می‌فهمم نه موضوعی وسط بوده، نه به کسی چیزی گفتم.

کلاً خوب نیستم. در واقع روزای خوبی رو نمی‎گذرونم از لحاظ روحی. فقط امیدوارم این روزهای ناخوشی زودتر بگذره و به حال عادی برگردم. کسی راهی برای بازگشت سریع سراغ نداره؟

2 دیدگاه در “خاموشی و محو مرز خیال و واقعیت

  1. تا این واقعیت رو نپذیری که اون صدا دیگه خاموش شده همینطوری هستی..من هم از پارسال همین موقع ها دقیقا به مدت ۶ ماه همین طور بودم خیلی افسرده شده بودم تنها که بودم مثل دیوونه ها الکی گریه می کردم البته فشارهای دیگه ای هم مزید بر علت بود بعد از یه مدت شروع کردم به خواب دیدن اینقدر خوابهام واضح بود و اینقدر زنده بود که بعد از بیداری شک می کردم خواب بوده یا واقعیت !!!ولی هر بار بعد از اون خوابها حس خوبی بهم دست میداد چون دلتنگیم کم میشد..البته هنوز خوب خوب نشدم ولی خیلی بهترم..تنها چیزی که خوبت میکنه زمانه..به زمان احتیاج داری که بهش عادت کنی..همین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.