پارسال

آبان پارسال بود که یه سری تصمیماتم رو نهایی کردم و اوائل آذر، انجام دادم کاری رو و گفتم حرفی رو که باید! داشتم نوشته های آخرین روزهای آبان پارسالم رو دوره می کردم! خواستم اینجا هم بنویسمشون!

——————————————

باور – شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۴ ساعت ۲۲:۰۵

یادداشت هایم از صمیم قلب را دوره می کنم، شعله ی خشم بر میکشم و  آتش بر برگ برگ خاطراتم…

یادداشت هایم از صمیم قلب را دوره می کنم، اشک در چشمانم حلقه زده، شعله ی خشم بر میکشم و صفحه صفحه را به دست حذف می سپارم، حلقه ی اشک چشمانم را پر می کند و سر ریز میشود…

یادداشت هایم از صمیم قلب را در درون قلبم! دوره می کنم، اشک در چشمانم حلقه زده، آرزوهای دور و نزدیک، آرزوهای دست یافتنی، آرزوهای ابدی، آرزوهایی که همیشه آرزویشان داشته ام به من نزدیک شده اند، دیگر شعله ی خشمی نیست، هر چه هست شعله ی اشک است، کاسه ی چشمانم چند دقیقه ای است پر و خالی می شود…

یادداشت هایم را در حضور دوره می کنم، حال و هوای دیگر دارم، این اطراف نیستم، آرزوها را نزدیک تر از گذشته به خود می بینم، آرزوی از دست نرفتن این آرزوها، آرزوی تمام نشدن این روزها، دلم گریه می خواهد…

برگ برگ دلم خیس خیس است…کجاست فرشته ی زمینی که چشم بر بالینش آسوده کنم…

سهمم از دنیا همینه، که تو تنهایی شبهام، کسی اشکهامو نبینه…

———————————————

چقدر از تصمیمی که گرفتم خوشحالم! چقدر از درست بودن اون تصمیم خوشحالم

3 دیدگاه در “پارسال

  1. منم شیرنی میییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوام. باید شاممممممممممممممم بدییییییییییییییییییییی ! البته نه از اونا که قبلش باید خبر بدی دروپنجره رو باز کنیم !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.