روز ما گرامی باد!

چند روز پیش محسن[+] گفت بیاید هر چی میدونیم از ۱۶ آذر توی وبلاگهامون بنویسیم تا هم اطلاعات خودمون کاملتر بشه و هم اطلاعات دوستانی که وبلاگهامون رو می خونند. خودش شروع کرده به نوشتن[+]. امّا من همین یه مطلب نصفه نیمه رو می نویسم و والسلام!

وقتی توصیفات روزهای منتهی به ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و محاصره دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران و نهایتاً به شهادت رسیدن احمد قندچی، آذر شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا رو می خوندم، شباهت های زیادی رو بین اون روزها و این روزها دیدم:

یاشار قاجار دبیر سابق انجمن اسلامی سابق پلی تکنیک و یکی از معتدل ترین بچه های انجمن، سه ستاره شده و کارشناسی ارشد ثبت نامش نکردند … متین مشکین دانشجوی دکترای برق پلی تکنیک مثل عابد توانچه و محسن سهرابی – اعضای سابق انجمن پلی تکنیک – و خیلی های دیگه، به دلیل انتقاد از برخی رفتارها از دانشگاه اخراج میشند، حتی خواهر عابد رو هم از مدرسه اخراج می کنند … پیمان عارف – دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران، چندین نفر از بچه های دانشگاه علوم پزشکی همدان و بوعلی سینای همدان و دانشگاه یزد و سبزوار و شهر ری و خیلی دانشگاه های دیگه اخراج یا تعلیق یا بازداشت میشند …

کلی اتفاق ناگوار و نگران کننده توی دانشگاه ها مثل تعطیلی و کارشکنی در کار نهادهای کاملاً دمکراتیک دانشجویی، برخورد با گروه های کارگری و صنفی، برخورد با گروه های حامی حقوق زنان و حقوق بشر و هزار و یک اتفاق ناگوار دیگه، توصیفاتی رو که اول مطلبم نوشتم زنده میکنه …

حرفهام همه تکراری اند و خسته کننده، حتّی برای خودم … دیگه خودم هم مثل سابق حوصله ی فکر کردن به این چیزها رو ندارم … دلم میخواد بچسبم به زندگی خودم و فارغ البال مشغول سر و سامون دادن به وضعیت آینده ام بشم …

این فکرها فقط دارند آخرین کورسوهای یک process رو در مغزم ایجاد میکنند … دارم تک تک process های اضافی مغزم رو end process می کنم … دیگه از تلاطمات فکری خسته ام … میخوام بی دغدغه کنار کسانی که دوستشون دارم باشم … با آرامش تمام … فقط درس، کار، زندگی!

شاید این آخرین باری باشه که دستم به نوشتن مطلبی با درونمایه های سیاسی میره، حداقل برای یه مدت طولانی …

7 دیدگاه در “روز ما گرامی باد!

  1. نمی خواستم جواب بدم ولی نشد. شاید منم جای تو بودم میگفتم اره منم زندگی دارم مواظب زندگیم باشم بهتره ولی مثل گاو زندگی کردن خراب کردن آینده است شاید آینده ی تو نباشه ولی آینده ی همون زندگیت که هست .

  2. سلام ….شاید اگه بازم حرفای قبلمو تکرار کنم بگی بسه دیگه شبنم ! حالمو بهم زدی !
    عب نداره ، حتی اگه اینو بگی من حرفمو می زنم ……..
    ببین همیشه ساکت بودن و صبر کردن به این معنی نیست که رفتی دنبال کار و زندگی خودت بلکه این سکوت می تونه بهت کمک کنه که هم خودتو قوی تر کنی هم اینکه آدمایی رو تربیت کنی که بعد ها بتونن پشتیبان خوبی برای رسیدن به اهدافت باشن ……..
    رسیدن به هدف بعضی اوقات صبر طولانی می خواد حتی ممکنه خودت نتیجه تلاشتو نبینی …….
    راستی ! اتا اون جایی که من تو رو می شناسم آدمی نیستی که بتونی چشماتو ببندی و نسبت به اطرافت بی تفاوت باشی، پس هی نگو اینو که منم می رم دنبال کار و زندگی خودم …..به نظرم آدمایی مثل تو نمی تونن بی خیال بشن…….ولی باید روش رسیدن به هدفاشونو پیدا کنن که قربانی نشن…..
    امیدوارم این دوست شورایی(یادش به خیر !) که خیلی توانا ، باهوش و پر انرژیه همیشه موفق باشه چه در کار ، چه در درس ، چه در زندگی …….

  3. سلام…راستش رو بخوای من خیلی وقته این Process رو End زدم! الان می بینم چقدر CPU Usage بی خود مصرف می کرد! البته هنوز دورادور در پس Desktop یه خبرهایی از سیاست می گیرم.تا بعد…

  4. سلام……..

    از ابراز همدردیت ممنون………

    راستش اصلا از سیاست خوشم نمیاد…….

    برای همینه که حرفی ندارم…

    میدونی چیه سیاست هر چی که هست… خیلی کثیفه…. به نظر من بوی لجن میده…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.