…
آواز سگها:
– «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کِشَد – مانند گرگان – باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»
– «کنار مطبخ ارباب، آنجا
بر آن خاک ارّه های ِ نرم خفتن
چه لذتبخش و مطبوع است؛ و آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن»
– «و ز آن ته مانده های سفره خوردن»
– «وگر آن هم نباشد، استخوانی»
– «چه عمر راحتی، دنیای ِ خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی»
– «ولی شلّاق! … این دیگر بلایی ست …»
– «بلی امّا تحمّل کرد باید؛
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد، چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان را و ما این –
محبت را غنیمت می شماریم»
…
آواز گرگها:
– «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و طوفان خشمگین است
کِشَد – مانند سگها – باد، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است»
– «شب و کولاکِ رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای ِ وحشتناک و سرما
بلای نیستی، سرمای پرسوز
حکومت میکند بر دشت و بر ما»
– «نه ما را گوشه ی گرم ِ کُنامی
شکاف کوهساری سرپناهی»
– «نه حتّی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود، بی تشویش، گاهی»
– «دو دشمن در کمین ماست؛ دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون، سرما؛ درون، این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه»
– «و … اینک … سومین دشمن … که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین … بی رحم … بی رحم
… نه پای رفتن و نی جای برگشت …»
– «بنوش ای برف! گلگون شو، بر افروز
که این خون، خون ِ ما بی خانمان هاست
که این خون، خون ِ گرگان گرسنه ست
که این خون، خون ِ فرزندان صحراست»
– «درین سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد
ولیکن عزّت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد»
مهدی اخوان ثالث – تهران – آذرماه ۱۳۳۰
نبودن مردان بزرگی مانند ماث خود بلایی دیگر بر جان ماست.
خیلی حال کردم..