5 دیدگاه در “به سوی بی نهایت

  1. عکس خیلی قشنگی بود ولی نمی دونم چرا بیشتر حس ایستادن و تماشای دریا توشه تا راه رفتن به سمت بی نهایت.
    خیلی قشنگه که آدم با نگاهش تا بی نهایت بره. این تن جسمی و این دمپایی های پلاستیکی توان این همه راه رو ندارن.

    حمید: اتفاقاً درست گفتی! ایستادیم، به بی نهایت نگاه کردیم و تصمیم گرفتیم که بریم به سمتش!

  2. مردم از خنده!! بابا بردار اینو خندم می گیره!! من خودم تازه از بینهایت اومدم. از روسیه یه سر رفتم بی نهایت. البته من با لیموزین رفتم. تو راه هم منو کشتن. ولی دارم از این میمیرم از خنده که اسکل شدین. آخه بی نهایت اینوری نیست. بر عکسه. کی شما رو گذاشته سر کار؟؟؟ نکنه تو راه علیرضا و فاطمه رو دیدین؟؟ :دی

    حمید: ما که همونجا رو بی نهایت دیدیم! تازه داشتیم با هم میرفتیم روسیه، علیرضا و فاطمه داشتند از روسیه برمی گشتند! علیرضا می گفت: نرید، هیچی اونجا نیست! دروغ گفتم، می گویم، می گویم!

  3. عجب دمپایی های ضایعی دارید، به نظرم با اینا نرید به بینهایت، یه چیز باکلاس بگیرید با اون برید به بینهایت!

    حمید: تو کف دمپایی رو نگاه می کنی و میخری یا روی دمپایی رو؟ :دی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.