من، خودم، مترو

امروز توی مترو کنار «خودم» نشسته بودم

کیفم رو محکم بغل گرفته بودم

«خودم» دستش رو زده بود زیر چونه اش

فکر می کرد به گذشته، لحظه، فردا

«خودم» بدجوری توی خودش بود

به آدمای دور و برش متعجب نگاه می کرد

چقدر همه چیز زشت بود

چقدر همه چیز درد داشت

احساس مشترکی داشتیم نسبت به اطرافمون

به ایستگاه مقصد رسیدم

سریع از لای جمعیت گذشتم تا به در خروجی برسم

فکرم پیش «خودم» بود

«خودم» رو توی مترو جا گذاشتم و سوار پله برقی شدم

3 دیدگاه در “من، خودم، مترو

  1. اوهوم، در ضمن وقتی تو شلوغی از مترو اومدی بیرون، پای منو هم له کردی!!
    اما اشکال نداره که خودت و “خودت” رو جا گذاشتی. چون یه وقتایی خوبه. مخصوصا وقتی که آدم همه چیز رو زشت و همراه با درد ببینه.

  2. خودت رو من امروز بعد از ظهر دیدم! له شده بود! خودت میگفت که تو اونو توی مترو روی صندلی جا گذاشتی و یک احمقی که خودت رو ندیده بود نشسته بود روی خودت و خودت له شده بود. خودت داشت سیگار میکشید و زیر لب بهت فحش بد میداد. خودت از تو بی ادب تره! البته فکر کنم تو خودت را از راه به در کردی همونطوری که ما رو!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.