باز هم حافظ

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل         سلسبیلت کرده جان و دل سبیل

سبزپوشان خطت بر گرد لب               همچو مورانند گرد سلسبیل

ناوک چشم تو در هر گوشه ای             همچو من افتاده دارد صد قتیل

یا رب این آتش که در جان منست          سرد کن زانسان که کردی بر خلیل

من نمی یابم مجال ای دوستان              گر چه او دارد جمالی بس جمیل

پای ما لنگ است و منزل بس دراز         دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

حافظ از سرپنجه ی عشق نگار             همچو مور افتاده شد در پای پیل

شاه عالم را بقا و عزّ و ناز                 باد و هر چیزی که باشد زین قبیل

2 دیدگاه در “باز هم حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.