بهار غم انگیز

بهار آمد، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستو آمد و از گل، خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟

چه درد است این، چه درد است این، چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کرده ست؟

چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟

چرا مطرب نمیخواند سرودی؟
چرا ساقی نمیگوید درودی؟

چرا پروانگان را پر شکسته ست؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست؟

————————————————————————-

۱- شعر بالا، بخشی از شعر هوشنگ ابتهاج بود به همین نام

۲- بخشهایی که نوشتم، بخشهایی هستند که توی آهنگی به همین نام از آلبوم «سایه روشن مهتاب» کار بیژن کامکار و گروه مهتاب، خیلی دوستشون دارم

۳- غم این روزها از دلم بیرون نمیره! کسانی که دستگیر شدند و خبر دستگیریشون پشت هم میرسید، یه لحظه از ذهنم بیرون نمیرند. اونهایی که جوونتر هستند دائم چهره شون جلوی چشممه: سمیه توحیدلو، محمدرضا جلایی پور، امیرحسین استیری، عماد بهاور. هیچ کدوم رو از نزدیک نمیشناسم، اما نوشته هاشون، حرفهای اطرافیانشون و از همه مهمتر، چهره های مظلومشون، بغض رو توی گلوم پر میکنه! کسان دیگه ای هم هستند که نمیشناسمشون، اما شدیدا تحت فشار هستند

۴- اونهایی که رفتند، زود راحت شدند، اینهایی که در بند هستند، همچنان زیر فشار و …

۵- به امید آزادی همه ی آزادیخواهان در بند

2 دیدگاه در “بهار غم انگیز

  1. چه شعر زیبایی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    حمید: به به! حتما فقط هم بخاطر همون بیت اولش دیگه؟

  2. هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!

پاسخ دادن به نسرين لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.