دووووووووووووووووووووووود

از صبح اینترنت دانشکده خراب بود و به دکتر بنی اسدی دسترسی نداشتم. دنبال کارای اداری توی دانشگاه بودم. کلاسم ساعت ۱۲ تموم شد. رفتم شرکت ناهار خوردم. بچه های شرکت کمکم کردند که مشکلی که توی Makefile پروژه ی ریزپردازنده داشتم حل بشه. دیر شد! ساعت ۱ با دکتر بنی اسدی قرار داشتم. راه افتادم به سمت IPM. خیلی دیر شد! یادم اومد که باید بنزین بزنم. مسیر پمپ بنزین آزادی عوض شده بود. کلی دور خودم چرخیدم. بنزین زدم. رفتم توی یادگار. یادم نبود که از یادگار به شیخ فضل الله شرق راه نیست. اشتباهی رفتم از بغل پل ستارخان توی خیابون ستارخان. پیچ در پیچ و آروم آروم رسیدم به اتوبان چمران. یهو دیدم هنوز هیچی نشده یه خط از بنزین ماشین کم شده. جلوی ورودی رسالت زدم بغل. نگاه کردم دیدم هول شدم و حواسم نبوده و در باک بنزین رو درست سفت نکرده بودم و بنزین داشته میرفته! در باک رو سفت کردم و راه افتادم. همت، مدرس شمال، صدر، کامرانیه، نیاوران، میدون نیاوران، مرکز پژوهش های بنیادی. همت و صدر و کامرانیه شلوغ بودن! ساعت شده ۱:۵۰. «دکتر بنی اسدی رفتن! گفتن قرار ما ساعت ۱ بود. تا ۱:۳۵ هم صبر کردن». حالا باید برگردم همه ی راه رو دانشگاه. چون ساعت ۴:۳۰ کلاس دارم. برگشتم دانشگاه. بازم ترافیک و دود. ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه توی دود شدید بودم. حالم بده!

عجب روز زیبایی

3 دیدگاه در “دووووووووووووووووووووووود

  1. کاملا حق با توئه! عشق واقعا یه چیز نا شناخته است… تو مایه های سرندپیتی!! باور کن کاملا جدی میگم…

    حمید: پس نتیجه میگیریم که خیلی سخت نگیر! سعی کن خوب بهش نگاه کنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.