غم دل

از دیروز صبح که خبر فوت آقای منتظری رو شنیدم، غم عجیبی وجودم رو گرفته. دیروز هیچ کاری نتونستم بکنم. از صبح که دانشگاه بودم، فکر کنم حداکثر یک صفحه مقاله خوندم.

یکی از دلایل این غم، اینه که برام سواله که چرا یه آدم پاک و سالم، باید توی جامعه ی ما اینقدر مظلومانه زندگی کنه و مظلومانه و غریب از دنیا بره! از طرفی خوشحالم که حالا که غریب و مظلوم، به خواب ابدیش فرو رفت، توی تشییعش غریب نموند.

جامعه ی پر از دروغ و ریا و قدرت طلبی …

مشکل اینجاست که آقای منتظری، یکی از هزاران آدم مظلومی بود که توی این جامعه دارند زندگی میکنند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.