سکوت

ناراحت و غمناکم از سکوت اجباری این روزهایمان. از وبلاگ ننویسی!!! از خانه نشینی های چند وقت اخیر.

این را می فهمم و با تمام وجود حس می کنم که دیگر زندگی ام فقط مال خودم نیست و همراهی هست که زندگی ام را با او قسمت کرده ام. خودم را با او قسمت کرده ام. این را هم می دانم که در برابر جماعتی هستیم که از هیچ چیز ابایی ندارند.

از اینکه درد خانه نشینی های اخیر را به ناحق بر سر همراهم خالی کرده ام، شرمنده ام.

از آینده ای که هیچ در آن نیست، نگرانم. از فردا. نه فردایی دور، دقیقاً همین فردا!

حرف زیاد دارم، اما احتمالاً حرف من، حرف همه است! حرف همه ی کسانی که می نویسند و سکوت نکرده اند. پس باز هم خشمم را فرو می خورم، به محافظه کاری ادامه می دهم و سکوت می کنم.

به امید روزهای بهتر که البته خیلی خیلی خیلی دور می بینمشان …

3 دیدگاه در “سکوت

  1. من هم آرزو میکنم بهترین روزها برای شما و همسر خوبتون بیاد
    امتحانا هم به زودی تموم میشه؛ سمینار و تز و هم هی اینها… روزهای خوب هم زودتر از اونچه فکر کنین میاد…

    حمید: ممنون. امیدوارم روزهای شما هم روز به روز بهتر باشن.

  2. همون حرف های نگفته و خشم های فرو خورده است که یه روز سنگ و چوب و آتیش میشه و سر این حکومت خراب می شه. اگه ذره ای تو صاحبای این مملکت شعور مملکت داری بود می فهمیدن که همین مطلب که تو نوشتی هزار مرتبه ترسناک تر از مطالبیه که ننوشتی!

    حمید: موافقم. اما حداقل در مورد خودم و خودمون میدونم که با تمام خشمی که داریم، سنگ و چوب و آتیش روانه ی دیگران نمی کنیم!

  3. ما هم دقیقا همین طوریم. هر چی می خوایم بنویسیم می ترسیم که بیان یقه مون رو بگیرند. تازه اونجا هم که تحت نظره. دیگه بدتر.
    آدم احساس خفه شدن می کنه.

    حمید: دوره ی خیلی بدی رو داریم پشت سر میگذاریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.