شده ام مثل حجره دارها و مغازه دارها! صبح اول صبح می آیم کرکره ی آزمایشگاه را بالا می کشم. معمولاً هم خودم، آخر وقت کرکره ها را می کشم پایین و می روم خانه
بایگانی برچسب: s
آینده؟
کاش میشد کار شرکت نبود و می شد مثل این سه هفته، هر روز از ۸ صبح تا ۷ شب توی آزمایشگاه می موندیم و هی کار علمی!!! می کردیم، بدون دغدغه! واقعاً کار علمی ها! در کنارش صبح ها ساعت ۱۰، همراه با بر و بچه ها می رفتیم چای! ظهرها هم مثل هر روز با هم می رفتیم ناهار. حدود ساعت ۴ عصر دوباره چای! و بعدشم خونه و شام و استراحت و فیلم و کتاب
می دونم که خیلی حال بهم زن بود این آرزویی که کردم و از من، با سوابق درخشان دوران لیسانس، این حرفها بعیده، ولی واقعاً من برای آینده مون (حداکثر یک سال و نیم دیگه)، مشابه چنین شرایطی رو می بینم و به اون امید، کلّی انرژی مثبت دارم این روزها …
آخ مقاله
خیلی دردناکه که برای خوندن مقاله ای که موضوعش برات جالب بوده و به درد کار بیرون از دانشگاهت میخورده و به نظر می رسیده به درد پروژه و ارائه ات هم بخوره، شب کم بخوابی و توی دانشگاه هم خواب آلود باشی و توی آزمایشگاه بشینی و خوندن مقاله رو تموم کنی و در نهایت ببینی که باتمام ظرافت و قشنگی کاری که توی مقاله ارائه شده، هیچ ایده ای برای پروژه ات بهت نمیده و دست از پا درازتر، بری سراغ مقاله ی بعدی!