بایگانی برچسب: s

شهری که دوستش ندارم

یه صدای ناواضحی از دور می‌اومد. نزدیک‌تر که شد، چهره‌ی صاحب صدا رو دیدم. پیرمردی بود پریشون، با ریشی درهم و به هم ریخته. پیرمرد در حالی که یه دسته جوراب رو جلوی چشم مسافرها تکون می‌داد، می‌گفت: «آقا یه جوراب از من بخر!» یه کمی صبر کرد، کسی دست به جیب نبُرد. پیرمرد ادامه داد: «خب نخرین باید برم دزدی کنم. برم دزدی کنم؟» بعد هم سه چهار تا فحش آب نکشیده نثار هاشمی و خاتمی کرد. البته حقشان هم بود، خصوصاً دومی که با تمام ارادتی که به‌اش دارم، باور دارم که خیلی خیلی حق‌اش بود. بگذریم. آروم اما طوری که اطرافیانم بشنوند گفتم: «انگار بقیه دزدی نکرده‌اند». پیرمرد ادامه می‌داد و فحش‌هایی هم نثار «دیگران» کرد. با هر فحش، مردم می‌خندیدند. من بغض کرده بودم و فکرم به هم ریخته بود، طوری که حتی یک خط از کتابی که داشتم می‌خوندم رو نمی‌فهمیدم. پیرمرد به یه سرباز نیروی انتظامی رسید. یهو برگشت یه چیزی با این مضمون گفت: «سرکار! بیا به من دستبند بزن، منو ببر زندون. اونجا حداقل یه دادستانی هست که حرفم رو بهش بزنم». مردم همچنان می‌خندیدند. مسافری که من روبروش ایستاده بودم، وقتی چهره‌ی من رو دید، خنده از روی لب‌اش محو شد. ایستگاه حبیب‌اله بود و من باید پیاده می‌شدم.

من از مردمی که به درد یه نفر از جنس خودشون می‌خندیدند، متنفر بودم، متنفرم. من از این شهر، از این کشور که مردم‌اش به درد هم‌نوع خودشون می‌خندند، متنفرم. آهای مردم! من از شما متنفرم.

چشمان غم زده

چند وقتیه که بخاطر تنبلی و البته خستگی، صبح هایی که باید بیام دانشگاه، دیرتر از خواب بیدار میشم و با پدر گرامی نمیام تا دانشگاه. برای رسیدن به دانشگاه در این روزها، با بی آر تی و از میدون آزادی میام.

توی میدون آزادی، حدود ساعت ۱۰ صبح، غوغاییه. دست فروش ها صف کشیده اند توی ضلع شمال غربی میدون، جلوی پارک سوار. معمولاً زیاد به نگاه های مردم شهر توجه می کنم. صبح ها، از توی بی آر تی، به چشمان دست فروش ها هم نگاه می کنم. اکثراً نگاهی به دور دست دارند و غم زده. شاید در فکر آرزوهای محالی هستند که با آمدن به این شهر بی در و پیکر و بی رحم، برای خودشون داشتند. آرزوی فرار از بی کاری، آرزوی زندگی، آرزوی روزهای خوش. اما نصیبشون از این شهر و از زندگی، فقط دود، فشار و غم نون شده.

هر روز صبح، مثل همین الآن، بغض سراسر وجودم رو می گیره …

حق ما

صحنه های وحشتناک و خشنی که امروز از بالا در خیابان آزادی دیدم، حق ما نیست. میدان جنگ در خیابانهای شهرها، آن هم جنگ داخلی، حق ما نیست. این برخوردها حق ایران و ایرانی نیست. پس کجایی خدا؟

پرسپولیس – استقلال

پیرو فرمایشهای ریاست محترم سازمان بی تربیت بدنی، جناب آقای مهندس محمد علی آبادی (دامت افتضاحاته)، درباره ی شهرآورد! پرسپولیس و استقلال مبنی بر اینکه «از همه بازیکنان دو تیم می خواهیم که با اخلاق انسانی و روحیات اسلامی والا وارد زمین مسابقه شوند هیچ گونه مسأله حاشیه ای به وجود نیاید دو تیم نباید به هیچ عنوان به داور مسابقه اعتراضی کنند و روز بزرگ ورزش را خدشه دار کنند از طرفی از تماشاگران عزیز هم این درخواست را داریم که با اخلاق محمدی گام به ورزشگاه بگذارند و حتی تیم حریف را تشویق کنند چون هر دو تیم متعلق به این مرزوبوم هستند»، برای این دیدار مهم ورزش کشور چند مسئله به ذهنم رسید:

اول اینکه در صورت رخ دادن درگیری هایی به سبک ۸-۹ سال پیش، مطرح کردن اخلاق انسانی و روحیات والای اسلامی فقط و فقط باعث تمسخر انسانیت و اخلاق خواهد شد. لطفاً دفعه ی آخرتان باشد! تکرار نشود!

دوم صحبت از اخلاق محمدی برای تماشاگران شده است. اول باید مشخص کنیم اخلاق کدام محمدی؟ اگر اخلاق غلامرضا محمدی (کشتی گیر عزیز کشورمان) منظور نظر است، بهتر است تماشاگران عزیز با این اخلاق وارد ورزشگاه نشوند، چون در این صورت مانند یکی دو سال پیش که جناب محمدی بعد از مسابقه ی تیم کشتی پاس با تماشاگران و بازیکنان تیم حریف درگیر شد، به جان هم می افتند و باز هم صندلی های ورزشگاه و چند سرباز مفلوک مورد عنایت قرار میگیرند! پس لطفاً دفعه ی آخرتان باشد که از اخلاق محمدی صحبت میکنید! اگر هم اخلاق محمد(ص)، منظورتان است که مشخص است تماشاگران با کوچکترین اتفاقی، اول و آخر همه را مورد عنایت قرار میدهند! پس لطفاً از این یکی اخلاق محمدی هم به هیچ وجه مایه نگذارید و بیشتر از این قضیه را لوث نکنید!

چند پیشنهاد هم دارم:

یکی در مورد به هیچ عنوان معترض نشدن به داور! پیشنهاد میکنم در صورتیکه داور در داخل محوطه ی جریمه خطای محرزی را نگرفت، همه ی بازیکنان به ترتیب قد به صف بشوند و با ایشان روبوسی کرده و از ایشان تشکر کنند! تماشاگران عزیز هم برای ابراز احساسات به داور محترم شعار «توپ تانک فشفشه، داوری تو خونشه» را سه بار تکرار کنند.

همچنین جهت تشویق تیم حریف، پیشنهاد میکنم طرفداران پرسپولیس شعارهای «استقلال، سرور پرسپولیسه»، «امیر قلعه نوییه، سَرور هرچی لُنگیه»، «علی دنبه! علی گرد و قلمبه، علی دنبه! …» (خطاب به علی پروین) و طرفداران استقلال شعارهای «انصاریان کجایی، برهانی رو …»، «افشین امپراطور»، «علی سلطان! علی سلطان ایران، علی سلطان!…» (باز هم خطاب به آقای پروین)، «پرسپولیس سرور استقلاله»، «توپ تانک فشفشه، این توپ باید گُل بشه»، «پرسپولیس حمله کن، استقلال سوراخه» و … را تکرار نمایند! (شعارهای پرسپولیسی اش بیشتر شد، چون دلم خواست D:)

در ضمن برای اثبات علاقه ی تماشاگران به سایر تیمهای فوتبال این مرز و بوم، شعارهای «نه قرمز، نه آبی، فقط زرد طلایی»، «آبادان! برزیلته»، «تیراختور، شییییرههههه» و … را هر یک دقیقه یک بار تکرار کنند!

در پایان هم برای اثبات همراهی تماشاگران فهیم و قدرشناس!فوتبال با ریاست محترم دولت «کریمه» نهم، شعار «انرژی هسته ای، حق مسلم ماست» شش بار تکرار شود.