در مورد اتفاقات بعد از انتخابات پارسال صحبت می کردیم. یاد صاحب مدرسه ی غیر انتفاعی روبروی خونه ی پدرم اینا افتادیم که مدرسه اش، همیشه حوزه ی رای گیریه. یادمون افتاد که شنبه و یکشنبه ی بعد از انتخابات، شبها کل چراغهای مدرسه خاموش بود و از پشت پنجره، کوچه رو می پاییدند. تازگی ها معلوم شده که شبهای بعدش، که بازم چراغها خاموش بودند و دیگه هیچ کس از خونواده ی صاحب مدرسه پشت پنجره نمیومد، با خانواده اش رفته بوده اند شمال!
یکی نیست بهشون بگه آخه اگه ریگی به کفشتون نبود، چرا فرار کرده بودید؟