یکی از چیزهایی که از همون روز اول خیلی بهش توجه میکردم، وضعیت مهاجرها در اتاواست که البته درصد خیلی زیادی از ساکنین رو شامل میشه. دلیل این توجه هم اینه که از اونجا که موقع ورودمون به اتاوا، وضعیت کار من مشخص نبود و معلوم نبود چقدر طول بکشه که من کار پیدا کنم، ترجیح دادیم خونه ای بگیریم که هزینه های آب و برق و گرمایش روی کرایه ش باشه، هزینه ش خیلی بالا نباشه و نزدیک دوستانمون باشه. برای همین هم، توی محله ای خونه اجاره کردیم که اکثرا مهاجر هستند. این قضیه و البته قضیه ی مهاجر بودن خودمون، باعث شد که خیلی به وضعیت مهاجرها دقت کنم.
مهاجرها در مطالب من شامل کسانی میشه که مثل ما برای تحصیل و کار اینجا هستند و همینطور پناهنده ها. کسانی که نسل های قبلشون به اینجا مهاجرت کرده اند و اینجا به دنیا اومده اند هم در هر دوی این دسته ها وجود دارند که در مورد اونها هم خواهم نوشت. مواردی که از وضعیت مهاجرها توی ذهنم دسته بندی شده اند در این زمینه ها هستند: تبار مهاجرها، وضعیت کار و زندگی و تحصیل مهاجرها، محله های مهاجرنشین و اخلاق و رفتار مهاجرها.
برای اینکه مطالبم مرتب و دسته بندی شده باشه و حداقل خودم در آینده بتونم راحت بخونمشون، این موارد رو توی مطالب مختلف مینویسم. ممکنه یه سری از این موارد خیلی بدیهی باشه و نیازی به گفتن نداشته باشه، اما برای مستند کردن برداشتم از جامعه ی جدید، ترجیح میدم که بنویسمشون.
اول از همه در مورد تبار مهاجرهای اتاوا!
تا اونجا که من توجه کرده ام، چند گروه به وضوح قابل تشخیص هستند. ترتیبشون رو تقریبا اونطوری که خودم باهاشون مواجه شده ام مینویسم.
اول سومالیایی ها: اوایل نمیدونستم که آفریقایی هایی که توی محله ی ما خیلی خیلی زیادند، کجایی هستند. تا اینکه دوستان گفتند که اینها اکثرا سومالیایی هستند. تا جایی که من دقت کرده ام، افراد خیلی مسن از این گروه اینجا زیاد دیده نمیشند. بیشتر پدر و مادرها حدود ۳۰-۴۰ ساله و بچه هاشون اکثرا کوچیک حداکثر در حد مدرسه هستند. این نشون میده که اکثر این گروه چیزی حدود ۱۰-۲۰ ساله که وارد کانادا شده اند. دلیل حضورشون هم احتمالا وضعیت وخیم ۱۰-۲۰ سال اخیر سومالی هستش که به خاطر جنگ و قحطی و فلاکت، کشورهای مختلف بهشون پناه داده اند. توی این صفحه ی ویکی پدیا هم چیزهایی توی همین مایه ها نوشته شده. نوشته که جمعیت سومالیایی های کانادا نزدیک ۱۵۰ هزار نفر تخمین زده میشه. البته این رو هم نوشته که در یه بررسی آماری در سال ۲۰۱۱، حدود ۴۵ هزار نفر گفته اند که تبار سومالیایی دارند. همینطور نوشته که اکثر این گروه در جنوب ایالت اونتاریو و شهرهای اتاوا و تورنتو مستقر هستند.
با توجه به وضع ظاهریشون، به نظر میرسه که اکثرشون هم مسلمون هستند و خیلی خیلی هم انگار مقید و سفت و سخت! این سفت و سختی رو از نحوه ی حجابشون میگم، چون لباسی که تن میکنند اکثرا لباسهایی با مدلهای آفریقایی هست که چیزی در مورد سفت و سختی و تقید نشون نمیده. اکثرا هم در تعداد بالا در خونه ها زندگی میکنند. مثلا توی یه خونه ی دو خوابه، ممکنه به راحتی ۷-۸ نفر زندگی کنند که خب با توجه به وضعیت احتمالا نامناسب مالیشون، طبیعیه. از طرفی، نه هنوز بچه هاشون در سن و سالی هستند که من باهاشون برخورد داشته باشم و نه من در محل کار و نه آزاده در محل تحصیل باهاشون برخورد داشته و کلا هنوز چیز زیادی از این گروه نمیدونم.
یه مورد جالبی که از برخورد با یه گروهشون داشتم این بود که یه روز توی آسانسور بودم که یه خانمی با ۵ تا دختر قد و نیم قد وارد شدند. خانمه خودش سمت من ایستاد و به دخترها اشاره کرد که طرف دیگه ی آسانسور و دور از من بایستند! به شدت هم به روسریهای دخترها اشاره میکرد که موهاشون رو بپوشونند. یکی از دخترها یه جا یه لحظه یه چیزی گفت و خندید و خانم مورد نظر طوری با غضب به دختره نگاه کرد و به روسریش اشاره کرد که دختر بیچاره زهره ترک شد!
دوم لبنانی ها: تعداد زیادی از اعرابی که حداقل من باهاشون برخورد داشته ام، لبنانی هستند. دلیل این تعداد مهاجر لبنانی رو توی گوگل جستجو کردم و این صفحه رو به عنوان اولین صفحه دیدم. خلاصه ش اینه که به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی از لبنانی های ثروتمند و تحصیل کرده از خشونتهای کشورشون فرار کردند و کانادا و استرالیا دو کشوری بودند که شرایط خیلی آسونی رو برای جذب اونها در نظر گرفتند. البته توی اون صفحه گفته شده که اکثر این افراد فرانسوی بلدند و به همین دلیل، توی مناطق فرانسوی زبان مثل مونترال متمرکز شده اند. اما خب تعداد زیادیشون هم توی اتاوا هستند و من باهاشون برخورد داشته ام.
البته اینکه توی اون صفحه ی ویکی پدیا روی ثروتمند و تحصیلکرده بودنشون تاکید شده، به نظرم مثل تعریفهای اغراق آمیزیه که ما ایرانیها همیشه از خودمون میکنیم. این نکته رو از اینجا میگم که من به دلیل دوستی با یکی از همکاران لبنانی الاصلم در محل کار قبلیم، هر هفته با یه جمعی لبنانی و ایرانی و افغانستانی میرم فوتبال که البته نزدیک دو سوم جمع لبنانی هستند و اکثرا همسن و سال خودم هستند. چند نفر مثل من و این رفیقم و دو سه نفر دیگه از اون جمع که لبنانی هم هستند، درس خونده ایم و توی شرکتهای مختلف کار میکنیم. در حالی که اکثر اون جمع، راننده تاکسی هستند! به نظرم خود این قضیه نشون میده که اتفاقا ترکیبی از تیپهای مختلف لبنانی به کانادا مهاجرت کرده اند و کسی که اون صفحه ی ویکی پدیا رو نوشته، یه لبنانی بوده که خیلی دوست داره از خودشون تعریف کنه، دقیقا مثل خودمون! توی یه صفحه ی دیگه ویکی پدیا، لیست افراد معروف و مهم لبنانی الاصل ساکن کانادا نوشته شده که تعدادشون کم نیست.
سوم جنوب شرق آسیایی ها: توی منطقه ی ما، اهالی جنوب شرق آسیا هم خیلی خیلی زیاد هستند. این تعداد زیاد هم باز ربط پیدا میکنه به یه جنگ دیگه! جنگ ویتنام و درگیریهای کامبوج و حکومت خمرهای سرخ و کلا سالهای فاجعه ی جنوب شرق آسیا! باز هم یه صفحه ی دیگه از ویکی پدیا توضیح خوبی در مورد این موج مهاجرت داده. بعد از اون جنگ یعنی حدود ۴۰ سال پیش، کانادا ۱۱۰ هزار پناهنده ی ویتنامی رو قبول کرده که ۲۳ هزار نفرشون توی ایالت اونتاریو که ما توش زندگی میکنیم، مستقر شده اند. این گروه، کسانی هستند که دیگه کاملا سن و سالی ازشون گذشته. یعنی افراد مسن زیادی از این گروه رو میشه همه جا دید. بچه های اون مهاجرها الان حداقل ۳۰-۴۰ سال دارند و خود اون بچه ها هم اکثرا بچه دارند. توی همون صفحه ی ویکی پدیا، لیست افراد معروف و مهم ویتنامی الاصل ساکن کانادا نوشته شده که در مقایسه با لبنانی هایی که توی صفحه ی مربوطه بود، خیلی زیاد به نظر نمیاد. شاید کسی حالش رو نداشته که آمار این افراد رو کامل کنه، اما در این مورد تعداد کم آدمهای مهم و معروف این گروه، خودم مشاهداتی دارم که در مطالب بعدی خواهم نوشت.
چهارم چینی ها: این گروه به طور طبیعی در همه جای دنیا زیاد هستند. به هر حال یک چهارم جمعیت دنیا رو تشکیل میدند دیگه. نکته ی جالب اینه که اگه دولت چین بفهمه که یه چینی، تابعیت یه کشور دیگه رو هم داره، تابعیت چینیش رو لغو میکنه. به همین دلیل، فکر میکنم این گروه به شدت آمار جمعیت دنیا رو مخدوش کرده اند. چون هم احتمالا چین توی جمعیتش اعلامشون میکنه و هم کشور دیگه ای که توش ساکن هستند و احتمالا تابعیتش رو دارند.
این گروه رو توی محله ی خودمون خیلی نمیبینیم. اگه هم میبینیم، ساکن آپارتمانهای مهاجرنشین نیستند و اکثرا ساکن خونه هستند که این نشون میده که احتمالا وضعیت مالی مناسبتری دارند. خیلی از بنز و بی ام و سوارهایی که من دیده ام، چینی هستند که اینم باز به نظرم نشون میده که وضع مالی مناسبی دارند. تعداد زیادی از این گروه تحصیلکرده هستند و دانشگاه ها مثل بقیه ی جاهای دیگه ی دنیا، پره از دانشجوهای چینی. شرکتها هم همین وضعیت رو دارند و کارمند چینی خیلی زیاد دارند.
پنجم هندی ها: این گروه هم به دلیل اینکه حدود یک چهارم جمعیت دنیا رو تشکیل میدند، اینجا خیلی زیادند. این گروه هم توی محله ی ما خیلی دیده نمیشند و من بیشتر باهاشون توی شرکت برخورد داشته ام. تحصیلکرده های خیلی زیادی هم دارند و شرکتها و دانشگاه ها پر هستند از دانشجوهای هندی.
من فعلا این ۵ گروه توی ذهنم خیلی پررنگ هستند. در مطالب بعدیم، در مورد وضعیت کار و زندگی و اخلاق و رفتار این گروه ها بیشتر مینویسم.