بایگانی برچسب: s

باز هم هزینه برای دانشجو

نمیدونم باید چی بنویسم! نمیدونم چطور از خونهایی که این روزها به ناحق ریخته شده و میشه بنویسم! خونهایی که برای مثلاً تکریم و حفظ خون کسانی که جون به کف، وارد کارزار جنگی ۸ ساله با متجاوزین به کشورشون شدند، ریخته میشند. همونهایی که اگر الآن بودند، حداقل اکثرشون راضی به اینهمه وحشیگری و دروغ و تزویر نبودند. این رو من نمیگم! این رو می تونید از خیلی از کسانی که نزدیکترین عزیزانشون رو توی جنگ از دست داده اند بپرسید. همونطور که من از پدرم بارها و بارها درباره ی عموی ۱۸ ساله ام پرسیده ام!

دوشنبه ی این هفته، دانشجویان مظلوم و بیگناهی که مخالف سوء استفاده ی سیاسی یک جریان خاص از خون فرزندان این مملکت هستند، توی پلی تکنیک، به خون کشیده شدند. ۷۰ نفر دستگیر شدند، ۲۵ نفرشون روانه ی اوین! خبرها و عکسها و فیلمهاش رو میتونید توی خبرنامه ی انجمن پلی تکنیک ببینید (البته در حال حاضر اکانت سایت خبرنامه از سوی میزبان (هاست) سایتشون تعلیق شده!). محسن هم در مورد برخی اتفاقات پیش اومده نوشته. آخرین حرف محسن …

بغض گلوم رو فشار میده. اینهمه هزینه برای چی؟ برای کی؟ این عکس رو ببینید:

دانشجویانی که برای پیشبرد اصلاحات بیشترین هزینه رو دارند متحمل میشند، کمترین حمایتی رو از مدعیان اصلاحات پشت سرشون نمی بینند! دریغ از یک بیانیه! دریغ از یک خبر در روزنامه های به اصطلاح اصلاح طلب! اون زمان که جنگ بود، همینها که امروز سکوت کرده اند، فریاد شهادت طلبی و حفظ اسلام و مبارزه با ظلم سر داده بودند، اما امروز همه از روی عافیت طلبی، از بین رفتن دین رو فراموش کرده اند. اینهمه ظلم رو فراموش کرده اند. کاری می کنند که آدم از همه ی حرفهاش پشیمون و از دلخوشیهاش ناامید بشه …

آقای خاتمی! از شما انتظار داریم در سخنرانی های این روزهایتان، حداقل اشاره ای به اینهمه جفا که به دانشجویان می شود بکنید! اما احتمالاً باز هم سکوت و سکوت و سکوت و باز هم هزینه برای دانشجویان …

فقط روابط عمومی انجمن پلی تکنیک بیانیه ای داده که از اینجا میتونید بخونید.

نمیدونم کی قراره این بساط تموم بشه؛ اینهمه خشونت، اینهمه دروغ …

——————————————————————————–

پانوشت ۱: مثلاً امروز میخواستم تا جایی که در توان دارم درس بخونم و تمرین و پروژه هایی که از ترم قبل مونده و با تمرینهای ترم جدید قاطی شده رو بنویسم که تا آخر هفته ی دیگه، این فشار باقیمونده رو رد کنم. اما اونقدر وضعیت روحیم بهم ریخته است که دیگه توانی واسم نمونده!

پانوشت ۲: میدونم که نوشته ام خیلی احساسی شد، اما کاریش نتونستم بکنم. بغضهایی بود که باید بیرون میریخت! از بقیه ی دوستانی هم که این مطلب رو خوندند میخوام که یه مطلبی حتی کوچیک در این مورد توی وبلاگشون بنویسند. ضمناً من اسم وبلاگمون رو مجدداً به «تا رهایی دانشجویان دربند» تغییر میدم! اینها تنها کارهایی هستند که از دست من برمی آیند! اگر شما هم فکر میکنید فایده ای داره، این کار رو انجام بدید و دیگران رو هم به این کار دعوت کنید!

زنگ خطر

طبق لیستی که پیارسال توی بورد دانشجویان ممتاز زده بودند، ورودی ۸۲ کامپیوتر که ما بودیم، بیشترین تعداد ممتاز ورودی رو داشتیم. ۴۳ نفر! یعنی بدون احتساب حدود ۲۰ نفری که با سهمیه هیئت علمی به ۸۵ نفر اعلام شده در دفترچه انتخاب رشته اضافه شده بودند، چیزی حدود ۵۰% ممتاز ورودی ۸۲!

ورودی ۸۳ دانشکده، در حدود ۲۳ نفر ممتاز ورودی داشت. در حالی که فکر میکنم حدود ۶۵ نفر ورودی داشتند؛ و این یعنی چیزی در حدود ۳۵% ممتاز ورودی ۸۳!

ورودی ۸۴ دانشکده، فقط و فقط ۴ نفر ممتاز ورودی داشت، در بین حدود ۵۰ الی ۶۰ ورودی! یعنی فاجعه ای برای دانشکده: یعنی چیزی حدود ۷% دانشجوی ممتاز ورودی ۸۴!

در مورد ورودی ۸۵ خبر ندارم، اما بعید میدونم درصد ممتازهای ورودی، تونسته باشه به حدود سال ۸۲ برگرده!

این موقع ورود به دانشگاه بود! اما از اونطرف، وقتی لیست دانشجویان ممتاز حین تحصیل در دانشگاه رو نگاه می کردی، فقط ۴ نفر ۸۲ ای توی لیست بود، حدود ۱۲-۱۱ نفر ورودی ۸۳ و همین حدود هم ورودی ۸۴! یعنی بعد از ورود به دانشگاه، کاملاً سیستم برعکس شده بود! ضمن اینکه، تعداد زیادی از همون دانشجویان ممتاز ورودی ۸۲، ترم ۲ مشروط شدیم (خواستم بگم منم جزو ممتازا بودم :دی) و رکوردی رو در مشروط شدن به ثبت رسوندیم که بعید میدونم حالا حالاها در دانشگاه شکسته بشه! اکثر کسانی هم که مشروط شده بودیم، بخاطر یکی از دو تا درس تخصصی ترم ۲ بود و اونهم بخاطر زمان و وضعیت عجیب و غریب نمره رد کردن و تقلب گرفتن یک ماه بعد از امتحان (البته من بخاطر تقلب نیفتادم :دی) و …

خیلی از بچه ها، یه جورایی سرخورده شده بودند و تا مدتها هم سعی نمی کردند خیلی تلاشی برای درس خوندن بکنند! اما یه گروه دیگه، شروع کردن درست و حسابی درس خوندن، البته نه درس خوندنی که نتیجه اش نمره های بالا باشه! یه نمونه اش، یکی از استادا که مسئول دانشجویان ممتاز بود و خودمون رو کشتیم و بالاترین نمره ی کلاسش ۱۶/۵ شد و بقیه در حد ۱۳ و ۱۴! جالب اینجاست که همین استاد، وقتی برای تعیین استاد پروژه پیشش میری، اولین سؤالی که میکنه در مورد معدل و بالاتر بودنش از ۱۶ هست!

سال چهارم (پارسال) که رسیدیم، داشتند تکلیف دانشجویان ممتاز رو مشخص میکردند که بدون کنکور وارد مقطع کارشناسی ارشد بشند! توی گروه سخت افزار، فقط و فقط یک نفر معدل بالای ۱۶ داشتیم و اونهم «حسین آتشی» بود که از مکانیک اومده بود و یه استثنا بود! یادمه به التماس به ۳ نفر از بچه ها که معدلشون نزدیک ۱۶ بود میگفتند که ما اسمتون رو رد میکنیم به عنوان بالای ۱۶، شما هم تلاش کنید تا ترم ۸ معدلتون رو به بالای ۱۶ برسونید! هر ۳ اون دوستانمون، معدلشون به ۱۶ رسید، اما فقط دوتاشون حاضر شدند از خیر کنکور بگذرند و برای موندن بدون کنکور تلاش کنند: «آرین مغازه ای» و «امیر اصغری». نفر دیگه، «سارا کرامتی» بود که با اینکه معدلش به ۱۶ رسید، حاضر نشد دوباره امیرکبیر بمونه و کنکور داد و رفت دانشگاه تهران! در مجموع، ۱۵-۱۶ نفر از بچه ها، بدون کنکور توی گروه های مختلف وارد مقطع فوق لیسانس شدند و فقط ۸ نفر از بچه ها، با کنکور وارد دانشگاه شدند که ۲تاشون رفتند شریف، یکی تهران و یکی هم که «آزاده» (همسر گرامی) باشه رفت علم و صنعت، یکی شیراز و ۳تا هم امیر کبیر!

بخاطر وضعیت معدل و درس خوندن ورودی ما (۸۲)، خیلی از استادای دانشکده، زیاد به ما طعنه زدند. اما کسی نپرسید که چی شد که اون ورودی با اونهمه ممتاز، به این روز افتاد! کسی نگفت که زنده کردن شورای صنفی، شروع کار انجمن علمی، تقویت گروه های ACM و روبوتیک و کلی فعالیت دانشجویی دیگه توسط ورودی ما انجام شد و به این زودیها، هیچ گروهی نمیتونه این کارها رو انجام بده! مصادیقش رو هم توی این ۲سالی که دیگه توی این گروه ها فعالیت نداریم دیدیم که با اینکه بچه های این گروه ها، خیلی دارند تلاش میکنند، اما اون حجم فعالیتی و موفقیتهایی که ما داشتیم رو ندارند!

تا اینکه امسال (سال پنجم ما!)، تا اونجایی که من خبر دارم، تا حالا ۱۰تا از بچه ها راهی شریف شدیم (خواستم بگم منم شریف قبول شدم :دی) که اکثرمون، شبانه ی شریف و تهران رو جلوتر از روزانه ی امیرکبیر انتخاب کرده بودیم، ۲ نفر دانشگاه تهران، یک نفر علم و صنعت و یک نفر هم شهید بهشتی (که فکر میکنم اونها هم شبانه ی شریف و تهران رو قبل از روزانه ی امیرکبیر زده باشند!) یعنی تا جایی که من خبر دارم، فقط یک نفر از بچه ها امیرکبیر موندگار شده؛ یعنی خیلی ها حاضر نشدند بمونند امیرکبیر و با استادایی سر و کله بزنند که نه بویی از انسانیت برده اند، نه سواد و سطح علمی بالایی دارند.

حالا باید بریم سراغ همون استادایی که به ما طعنه میزدند و بگیم که هنوز هم به ورودی ما طعنه میزنند؟ هنوز هم به قول دکتر اکبری (رئیس سابق دانشکده)، ما «تروریست» هستیم؟

شخصاً در اولین برخوردی که با معدود استادای فهمیده ی دانشکده داشته باشم، این حرفها رو خواهم زد و ازشون میخوام که کاری بکنند! حداقل خودم و آزاده رو میدونم که هر جا بریم، دلمون برای روزهای حضور در پلی تکنیک و برای جوّ صمیمی دانشجوهاش می تپه و تنگ میشه و همیشه هم خودمون رو پلی تکنیکی میدونیم!

این وضعیت وخیم در «دانشکده ی مهندسی کامپیوتر و فناوری اطلاعات دانشگاه صنعتی امیرکبیر» طوری باعث سقوط این دانشکده خواهد شد که روزهای خوشی در انتظارش نخواهد بود …

——————————————————-

پانوشت: ممنون از امین که با کامنتش به اصلاح و دقیق تر شدن آماری که نوشتم کمک کرد