انتظار آگوست 2, 2009تک نوشت هاانتظار٬ بندحمیدرضا حسینی امروز دلم بدجوری پر بود، دلم میخواست فریاد بزنم، فحش بدم از حرفهای پژمان در مورد تماست با خونه، از غمت، از غم «آسمان» ات، دلم گرفت، بغض کردم منتظرتیم، میدونم که محکم تر از همیشه برمیگردی