بایگانی برچسب: s

ای داد از این بیداد!

من نمیفهمم بالاخره حاکمان مملکت ما از چی میترسن و با چی قراره برخورد نکنن؟ با مهمانی و جشن و شادی که مخالفند. حالا هم که به منزل پدر «امید میراب زاده» هجوم برده اند و کسانی که برای خواندن دعای کمیل در اونجا بوده اند رو دستگیر کرده اند!

متاسفانه «امین شیرزاد» هم در بین دستگیر شده هاست.

دو هفته پیش که با امین چت میکردم، گفتم وقتی خواهرم زنگ زد و خبر داد که پسر دکتر شیرزاد رو گرفتند، نگران شدم که نکنه در کنار مهدی، تو رو هم دستگیر کرده باشند. حداقل مهدی تجربه ی قبلی داره و شاید بتونه راحت تر تحمل کنه اون همه فشار رو! آیکون خنده فرستاد و گفت نگرانی نداره که! دستگیریه دیگه! گفتم آره! ولی آدم وقتی با کسی دوست باشه و طرف رو از نزدیک بشناسه و طرف دستگیر بشه، بیشتر ناراحت کننده ست.

اما بالاخره نگرانیم تبدیل به واقعیت شد و یکی از دوستان چند دقیقه پیش زنگ زد و گفت که امین رو هم گرفتند. امیدوارم هر چه زودتر سالم و سلامت ببینیمش.

متاسفم برای حکومتی که با جوونهایی به این پاکی و صداقت و خوش فکری، اینطور برخورد میکنه. ناراحتم از اینکه هیچ کاری از دستم بر نمیاد برای دوستان در بند. هیچی ندارم بگم جز لعنت به ظلم!

روند جدید برخورد با دانشجویان

توی چند وقت اخیر که دائم خبر ممنوع الورود شدن، احضار و برخورد و دستگیری دانشجویان رو میخونم و میشنوم، خصوصاً از ترم پاییز ۸۷ به بعد، یه نکته ی جالبی توی خبرها هست: دانشجویان دانشگاه ها هر حرکتی توی دانشگاه انجام میدند، هر اعتراضی میکنند و مدیر مسئول هر نشریه ای (البته نشریات بسیار بسیار اندکی که باقی مونده اند) که قراره باهاش برخورد بشه، به جای کمیته ی انضباطی و حراست دانشگاه، مستقیماً به دادگاه انقلاب یا وزارت اطلاعات احضار میشند! این خبر رو بخونید: احضار و بازداشت دانشجویان ادامه دارد: ۱۰۰دانشجو دانشگاه تهران احضار و ۳ دانشجو بازداشت شدند

حداقل اوائل دولت نهم، هنوز اینقدر علنی با دانشجوها، اونهم توی دانشگاه و در ارتباط با دانشگاه برخورد نمیشد! خیلی جالبه

باز هم هزینه برای دانشجو

نمیدونم باید چی بنویسم! نمیدونم چطور از خونهایی که این روزها به ناحق ریخته شده و میشه بنویسم! خونهایی که برای مثلاً تکریم و حفظ خون کسانی که جون به کف، وارد کارزار جنگی ۸ ساله با متجاوزین به کشورشون شدند، ریخته میشند. همونهایی که اگر الآن بودند، حداقل اکثرشون راضی به اینهمه وحشیگری و دروغ و تزویر نبودند. این رو من نمیگم! این رو می تونید از خیلی از کسانی که نزدیکترین عزیزانشون رو توی جنگ از دست داده اند بپرسید. همونطور که من از پدرم بارها و بارها درباره ی عموی ۱۸ ساله ام پرسیده ام!

دوشنبه ی این هفته، دانشجویان مظلوم و بیگناهی که مخالف سوء استفاده ی سیاسی یک جریان خاص از خون فرزندان این مملکت هستند، توی پلی تکنیک، به خون کشیده شدند. ۷۰ نفر دستگیر شدند، ۲۵ نفرشون روانه ی اوین! خبرها و عکسها و فیلمهاش رو میتونید توی خبرنامه ی انجمن پلی تکنیک ببینید (البته در حال حاضر اکانت سایت خبرنامه از سوی میزبان (هاست) سایتشون تعلیق شده!). محسن هم در مورد برخی اتفاقات پیش اومده نوشته. آخرین حرف محسن …

بغض گلوم رو فشار میده. اینهمه هزینه برای چی؟ برای کی؟ این عکس رو ببینید:

دانشجویانی که برای پیشبرد اصلاحات بیشترین هزینه رو دارند متحمل میشند، کمترین حمایتی رو از مدعیان اصلاحات پشت سرشون نمی بینند! دریغ از یک بیانیه! دریغ از یک خبر در روزنامه های به اصطلاح اصلاح طلب! اون زمان که جنگ بود، همینها که امروز سکوت کرده اند، فریاد شهادت طلبی و حفظ اسلام و مبارزه با ظلم سر داده بودند، اما امروز همه از روی عافیت طلبی، از بین رفتن دین رو فراموش کرده اند. اینهمه ظلم رو فراموش کرده اند. کاری می کنند که آدم از همه ی حرفهاش پشیمون و از دلخوشیهاش ناامید بشه …

آقای خاتمی! از شما انتظار داریم در سخنرانی های این روزهایتان، حداقل اشاره ای به اینهمه جفا که به دانشجویان می شود بکنید! اما احتمالاً باز هم سکوت و سکوت و سکوت و باز هم هزینه برای دانشجویان …

فقط روابط عمومی انجمن پلی تکنیک بیانیه ای داده که از اینجا میتونید بخونید.

نمیدونم کی قراره این بساط تموم بشه؛ اینهمه خشونت، اینهمه دروغ …

——————————————————————————–

پانوشت ۱: مثلاً امروز میخواستم تا جایی که در توان دارم درس بخونم و تمرین و پروژه هایی که از ترم قبل مونده و با تمرینهای ترم جدید قاطی شده رو بنویسم که تا آخر هفته ی دیگه، این فشار باقیمونده رو رد کنم. اما اونقدر وضعیت روحیم بهم ریخته است که دیگه توانی واسم نمونده!

پانوشت ۲: میدونم که نوشته ام خیلی احساسی شد، اما کاریش نتونستم بکنم. بغضهایی بود که باید بیرون میریخت! از بقیه ی دوستانی هم که این مطلب رو خوندند میخوام که یه مطلبی حتی کوچیک در این مورد توی وبلاگشون بنویسند. ضمناً من اسم وبلاگمون رو مجدداً به «تا رهایی دانشجویان دربند» تغییر میدم! اینها تنها کارهایی هستند که از دست من برمی آیند! اگر شما هم فکر میکنید فایده ای داره، این کار رو انجام بدید و دیگران رو هم به این کار دعوت کنید!