بایگانی برچسب: s

چشمان غم زده

چند وقتیه که بخاطر تنبلی و البته خستگی، صبح هایی که باید بیام دانشگاه، دیرتر از خواب بیدار میشم و با پدر گرامی نمیام تا دانشگاه. برای رسیدن به دانشگاه در این روزها، با بی آر تی و از میدون آزادی میام.

توی میدون آزادی، حدود ساعت ۱۰ صبح، غوغاییه. دست فروش ها صف کشیده اند توی ضلع شمال غربی میدون، جلوی پارک سوار. معمولاً زیاد به نگاه های مردم شهر توجه می کنم. صبح ها، از توی بی آر تی، به چشمان دست فروش ها هم نگاه می کنم. اکثراً نگاهی به دور دست دارند و غم زده. شاید در فکر آرزوهای محالی هستند که با آمدن به این شهر بی در و پیکر و بی رحم، برای خودشون داشتند. آرزوی فرار از بی کاری، آرزوی زندگی، آرزوی روزهای خوش. اما نصیبشون از این شهر و از زندگی، فقط دود، فشار و غم نون شده.

هر روز صبح، مثل همین الآن، بغض سراسر وجودم رو می گیره …