بعضی وقتها هست که کلّی حرف توی کلّهت هست که میخوای بنویسیشون. در واقع میدونی که کلّی حرف توی کلّهت هست، ولی نمیدونی چی هستن و نمیتونی بنویسیشون. اصلاً نمیدونی چی هست اون حرفها که حتی بخوای بنویسیشون، فقط میدونی که هست. فقط اینو میدونی که درد دل نیست. غُرغُر هم نیست. امّا نمیدونی پس چیه.
بایگانی برچسب: s
سکوت
ناراحت و غمناکم از سکوت اجباری این روزهایمان. از وبلاگ ننویسی!!! از خانه نشینی های چند وقت اخیر.
این را می فهمم و با تمام وجود حس می کنم که دیگر زندگی ام فقط مال خودم نیست و همراهی هست که زندگی ام را با او قسمت کرده ام. خودم را با او قسمت کرده ام. این را هم می دانم که در برابر جماعتی هستیم که از هیچ چیز ابایی ندارند.
از اینکه درد خانه نشینی های اخیر را به ناحق بر سر همراهم خالی کرده ام، شرمنده ام.
از آینده ای که هیچ در آن نیست، نگرانم. از فردا. نه فردایی دور، دقیقاً همین فردا!
حرف زیاد دارم، اما احتمالاً حرف من، حرف همه است! حرف همه ی کسانی که می نویسند و سکوت نکرده اند. پس باز هم خشمم را فرو می خورم، به محافظه کاری ادامه می دهم و سکوت می کنم.
به امید روزهای بهتر که البته خیلی خیلی خیلی دور می بینمشان …