بایگانی برچسب: s

غم جدید

غم و غصه ی وضعیت مملکت و زندگی و گشنگی و درموندگی مردم کم بود، یک ماهه که غصه ی ناله ها و گشنه و تشنه موندن گربه ای که تو پارکینگمون وضع حمل کرده و بچه هاش که ۴ تا بودند و حالا یکی شون باقی مونده و احتمالا همسایه ها بچه هاش رو برده اند، هم به غم هامون اضافه شده!

هر روز که از راه می رسیم، براشون شیر یا تکه های مرغ و گوشتی می اندازیم.

وقتی از شدت تشنگی، شیر رو در چند دقیقه تموم می کنند یا تلاش می کنند که آبی که از شلنگ، روی زمین ریخته رو بخورند، دردمون می گیره

غم دل

از دیروز صبح که خبر فوت آقای منتظری رو شنیدم، غم عجیبی وجودم رو گرفته. دیروز هیچ کاری نتونستم بکنم. از صبح که دانشگاه بودم، فکر کنم حداکثر یک صفحه مقاله خوندم.

یکی از دلایل این غم، اینه که برام سواله که چرا یه آدم پاک و سالم، باید توی جامعه ی ما اینقدر مظلومانه زندگی کنه و مظلومانه و غریب از دنیا بره! از طرفی خوشحالم که حالا که غریب و مظلوم، به خواب ابدیش فرو رفت، توی تشییعش غریب نموند.

جامعه ی پر از دروغ و ریا و قدرت طلبی …

مشکل اینجاست که آقای منتظری، یکی از هزاران آدم مظلومی بود که توی این جامعه دارند زندگی میکنند …

چشمان غم زده

چند وقتیه که بخاطر تنبلی و البته خستگی، صبح هایی که باید بیام دانشگاه، دیرتر از خواب بیدار میشم و با پدر گرامی نمیام تا دانشگاه. برای رسیدن به دانشگاه در این روزها، با بی آر تی و از میدون آزادی میام.

توی میدون آزادی، حدود ساعت ۱۰ صبح، غوغاییه. دست فروش ها صف کشیده اند توی ضلع شمال غربی میدون، جلوی پارک سوار. معمولاً زیاد به نگاه های مردم شهر توجه می کنم. صبح ها، از توی بی آر تی، به چشمان دست فروش ها هم نگاه می کنم. اکثراً نگاهی به دور دست دارند و غم زده. شاید در فکر آرزوهای محالی هستند که با آمدن به این شهر بی در و پیکر و بی رحم، برای خودشون داشتند. آرزوی فرار از بی کاری، آرزوی زندگی، آرزوی روزهای خوش. اما نصیبشون از این شهر و از زندگی، فقط دود، فشار و غم نون شده.

هر روز صبح، مثل همین الآن، بغض سراسر وجودم رو می گیره …