بایگانی برچسب: s

آقای هاشمی! این لحظه را یادتان هست؟

می گویند «هر انقلابی فرزندان خود را می بلعد»! من به عنوان یک جوان از نسل دوم پس از انقلاب اسلامی ایران که سالهای ابتدای آن را به یاد ندارم و بلعیده شدن انقلابیون، آن هم انقلابیون پر سابقه و میانه رو را ندیده ام، با دیدن رخدادهای این روزهای ایران، به خوبی جمله ی یاد شده را می فهمم. اسناد مکتوب و تصویری از روزهای آغازین پس از انقلاب نیز حذف نیروهای انقلاب را به خوبی نمایان میکند.

نکته ی جالب، تاسف برانگیز و عبرت آموز این است که کسانی که خود به حذف دیگر انقلابیون مشغول بودند و تا همین چند سال پیش نیز قدرت فوق العاده ای در ساختار حکومت ایران داشتند، این روزها به سادگی از ساختار قدرت در ایران پس زده می شوند و جایشان را کسانی میگیرند که برخی از آنها فعالیت شفافی در راستای انقلاب اسلامی ایران نداشته اند، اما امروز از مدعیان اصلی انقلاب به شمار می آیند.

اکبر هاشمی رفسنجانی مهم ترین و پر نفوذترین فردی است که تا اواخر دهه ی هفتاد، جایگاه محکم و قدرتمندی در ساختار حکومت ایران داشت و این روزها به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و در آستانه ی حذف از حکومت ایران است. کسی که به روایت مستندات تاریخی، از حذف نیروهای میانه رو ملی-مذهبی در اوایل دوران انقلاب، چندان ناراضی به نظر نمی رسید:

تصویر درگیری گروه های تندرو و افراطی انقلاب با نیروهای میانه رو ملی – مذهبی (دکتر معین فر و هاشم صباغیان) در مجلس و خشنودی هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس

با اینکه این روزها به نظر میرسد آقای هاشمی با توجه به سخنان اخیرشان همراه با خواست مردم ایران هستند، با اینکه در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم و در مجلس خبرگان چهارم با اکراه به وی رای داده ام تا به انحصارطلبان و اقتدارگرایان امروز «نه» بگویم، اما هیچ گاه نتوانسته ام به هاشمی و خاندانش اعتماد کنم. فکر میکنم اگر بحث اختلافات و مناظرات اخیر در داخل حکومت ایران، دامن شخص آقای هاشمی و خانواده اش را نمی گرفت، وی قدم در راه کنونی اش نمی گذاشت.

شاید بهتر باشد در زمانی که به اتحاد و همدلی نیاز داریم تا به خواسته های به حقمان برسیم، این حرفها گفته نشوند، اما نمی توانم نگویم! نمی توانم نگویم که هر چه تلاش می کنم نمی توانم به هاشمی اعتماد کنم. اما با تمام این حرفها و ناخشنودی ها، به نظرم تا زمانی که او می خواهد در جبهه ی ما باشد، باید از وی استقبال کنیم و برای اجرای خواسته هایمان از وی کمک بگیریم. شاید او هم به اشتباهاتی که کرده پی برده و می خواهد جبران مافات کرده باشد. بگذریم از اینکه به نظرم هر چقدر هم که اقدامات مثبت انجام دهد، اقدامات انحصار طلبانه اش در زمان در اختیار داشتن زمام امور جبران و از تاریخ ایران و اذهان مردم ایران زدوده نخواهد شد.

———————————-

پانوشت ۱: تصویر مربوط به درگیری انقلابیون افراطی با دکتر معین فر و هاشم صباغیان از نیروهای ملی – مذهبی و میانه رو انقلاب در دوره ی اول مجلس است. به لبخند آقای هاشمی خوب توجه کنید!

پانوشت ۲: تصویر را از صفحه ی ۵۱ شماره ی ۴۰ مرحوم هفته نامه ی شهروند امروز برداشته ام.

فرصت سوزی اصلاح طلبانه و ائتلاف

فرصت سوزی (و به نوعی قدرت سوزی و وحدت سوزی) یکی از ویژگیهای بارز چپ های مسلمان ایران است.

در سالهای پیش از ۱۳۶۸ و در دوره ی رهبری امام، همواره متکی به پشتیبانی های امام بودند. هر جا مشکلی پیش می آمد و راست ها، گره در کار چپ ها می نهادند، بدون اینکه به اجماع قدرتمندی برسند و خودشان دست به کار شوند و سازماندهی شده عمل کنند، دست از پا درازتر، نزد امام می رفتند و با اتّکا به حمایت امام، کارشان را پیش می بردند.

پس از دست دادن امام و پشتیبانی های مستقیمشان، جلوی هاشمی ایستادند و روی حمایت های «سید احمد» حساب ویژه ای باز کردند. حسابی که چندان پایدار نماند و در روزهای پایانی سال ۱۳۷۳، با درگذشت «یادگار امام» بسته شد! از آن به بعد بود که عزلت نشینی چپ ها بیشتر از قبل شد.

تا اینکه انتخابات ۱۳۷۶ فرا رسید. خانواده ی امام هم از «سید محمد خاتمی» حمایت کردند. سرمایه های کارگزاران سازندگی و طرفداران هاشمی هم در اختیار تبلیغات خاتمی قرار گرفت. خاتمی به ریاست جمهوری برگزیده شد. از اینجا بود که مجدداً فرصت سوزی آغاز شد!

در انتخابات مجلس ششم، مجدداً در برابر هاشمی ایستادند. هر چند آن ایستادگی به مذاق خیلی ها خوش آمد، اما اصلاح طلبانی که تجربه ی انتخابات مجلس چهارم و ایستادگی در برابر هاشمی را داشتند، نباید به این سادگی به هاشمی پشت می کردند. این شد که در انتخابات مجلس هفتم، دسته جمعی ردّ صلاحیت شدند و صدای اعتراضی از هیچ کس جز همان اصلاح طلبان شنیده نشد و البته به گوش هیچ کس هم نرسید!

گذشت و گذشت تا انتخابات ریاست جمهوری نهم فرا رسید. ۴ پاره شدن اصلاح طلبان شکست قطعی را در برابرشان تصویر می کرد، اما کسی به این اتفاق وقعی نگذاشت و بدون اجماع روی یک کاندیدا، وارد انتخابات شدند. خیلی ها (مثل خود ما که در دور اول،مخالف پر و پا قرص هاشمی بودیم) در دور دوم، «آری» اجباری به هاشمی دادند و خیلی های دیگر، رأی «نه» به هاشمی!

به قدرت رسیدن راست افراطی (که بعد از انتخابات، تا توانست چپ شد!)، نشان داد که یک فرصت دیگر از دست رفته است. فرصت وحدت و اجماع! هاشمی به کناری نشست و تا انتخابات خبرگان رهبری منتظر ماند.

در انتخابات خبرگان رهبری، یک اتحاد و ائتلاف نانوشته در بین بسیاری از مردم و حتی برخی اصلاح طلبان شکل گرفت. تا جایی که رأی به هاشمی و حتّی «حسن روحانی» (و به قولی، راست مدرن و راست سنتی معقول) در برابر «مصباح یزدی» و نزدیکانش (یا به قولی همان راست افراطی) تنها کاری بود که خیلی ها (و از جمله خود ما!) انجام دادند. گفتیم انتخاب است بین بد و بدتر! هاشمی با اختلاف فاحش نفر اول تهران شد و روحانی هم روانه ی خبرگان رهبری. جایی که به نوعی، مجلس ریش سفیدان و لویی جرگه ی ایرانی است. جایی که خیلی از تصمیمات حاکمیت از دل آن بیرون می آید. درست است که هیچ کس فشارهای زمان هاشمی و سوابق منفی هاشمی را از نظر دور نمی کرد، اما شاید ریاست هاشمی بر خبرگان رهبری، در کنار مجمع تشخیص مصلحت نظام، پایگاهی میشد برای فریاد علیه راست افراطی ِ چپ شده. فریادی که اگر چه نتوانست چندان جلوی تخریب ۱۶ سال تلاش دولتهای سازندگی و اصلاحات را بگیرد، اما خودش غنیمتی شد در این وانفسا! و چه دردی داشت این غنیمت …

از اینجا به بعد بود که ضرورت ائتلاف مشخص تر شد؛ حتی ائتلاف با راستهای سنتی معقول و راستهای مدرن!

در نظرسنجی ای که یکی دو ماه پیش، در متروی تهران از مردم صورت میگرفت، دو دسته گزینه مطرح میشد: انتخاب بین «احمدی نژاد و خاتمی» و انتخاب بین «احمدی نژاد و روحانی». و این نظرسنجی (از سوی هر گروهی که برگزار میشد)، نوید ظهور عقلانیت در بخشی از مخالفان دولت افراطی نهم را میداد. عقلانیتی که ضرورت ائتلاف را نشانه گرفته بود.

اما وقتی گزارشهای مربوط به جلسات هماهنگی گروه های دوم خرداد و مخالفتهای برخی گروه های به اصطلاح پیشرو اصلاح طلب با این ائتلاف عقلانی را می خواندم، با خودم گفتم که نکند اصلاح طلبان باز هم اشتباه کنند و تک روی کنند و فرصت ائتلاف و ذره ای اصلاح را بسوزانند!

به نظرم حتی اگر اصلاح طلبان در نهایت به اجماع روی فردی مثل خاتمی برسند ( که روابط حسنه ای با برخی از راستهای مدرن مانند حسن روحانی و همفکران و نزدیکانش دارد ) و آن فرد هم قبول کند که در انتخابات شرکت کند، باید تلاش کنند تا افرادی مانند روحانی را از شرکت در انتخابات منصرف و به ائتلاف دعوت کنند. اینطور می شود که رأی آن فرد مقبول، به حدّی خواهد شد که حتی با خواب یک هفته ای (بجای یک خواب چند ساعته ی شبانه) هم نخواهد شکست! چون آن رأی، رأی افراد قدرتمندی خواهد بود که نفوذ بالایی در حاکمیت دارند و مطمئناً این بار، به این راحتی در برابر «بداخلاقی انتخاباتی» سکوت نخواهند کرد. مگر اینکه فشار به قدری باشد که انتخابات را تبدیل به «آخرین انتخابات» (۱ و ۲ و ۳) کند!