لحظههایی هست که حس میکنی ناامیدی همهی جامعه رو گرفته. حست کاملاً هم درسته. بعد یه کورسویی از امید پیدا میشه. با تمام خستگی، با تمام ناراحتی و نگرانی، چشم میدوزی به سمت اون کورسو. بعد میفهمی که خیلی از مردم ناامید همون جامعه، نگاهشون مثل تو به اون کورسو بوده. روحیه میگیری. انرژی میگیری برای موندن. دلت نمیخواد از اون جامعه بری. نه اینکه هویتت رو با موقعیت مکانی اون جامعه گره زده باشی، نه! حس میکنی وجودت، هویتت، با اون امید و با لحظه لحظههای شادی آدمای اون جامعه گره خورده. دلت نمیخواد از اون جامعه بری. اما، «بچهها را چه کنیم؟»
بایگانی برچسب: s
ما پیروزیم
میدونم که با تمام غم این روزها، با تمام نگرانی از آینده، با تمام دردها و فشارهایی که به مردم و آزایخواهان این مملکت وارد میشه، در نهایت «سبزها» پیروز میشند و بساط ظلم رو از مملکتمون برمی چینند.
منبع عکس رو نمیدونم! اما برای مشاهده ی تصویر بزرگتر، میتونید روش کلیک کنید
—————————
متاسفانه چند لحظه پیش توی سایت نوروز خوندم که «امید میراب زاده» هم به اوین منتقل شده