همسایهی ساختمون پشتی، تازه ساختمونش رو کوبیده و داره میسازه. شبها حدود ساعت ۲-۳ نصفه شب، با دستگاههای عجیب و غریب و پر سر و صدایی کار میکردند که با هر ضربهاش (که انگار به پایهی ساختمون ما میخورد) ساختمون ما طوری میلرزید که حس میکردیم زلزله شده. اما به هر حال، ما کلاً هر گونه سر و صدا و تکون رو به هر شکلی که بود، تحمل میکردیم و با هر بدبختی بود، میخوابیدیم.
شبی از شبها، یک دستگاه بیل مکانیکی داشت توی زمینشون حفاری میکرد. این دستگاه اونقدر دود میکرد که کل خونهی ما رو دود برداشته بود. راحت نمیتونستیم نفس بکشیم. بالاخره لباس پوشیدم و رفتم سراغشون. گفتم آقا حداقل تا ساعت ۱ کار کنید، نه ۲ و ۳! ما اینجوری از شدت دود نمیتونیم بخوابیم. گفت شهرداری مجوز به ما داده از ۱۰ شب تا ۶ صبح! گفتم خب به جای ۳ روز ۸ ساعته، ۸ روز ۳ ساعت کار کنید که ما هم بتونیم بخوابیم. گفت کلی پول کرایهی روزانهی این دستگاهه. گفتم خب یعنی چون شما میخواین پول به جیب بزنین، ما باید از شدت دود مریض بشیم؟ من اگه فردا صبح حالم بد بود و رفتم بیمارستان از شدت دود، شما پول بیمارستان من رو میدی؟ گفت خب ببین این یکی همسایه ها هم رفتهاند از خونههاشون واسهی این چند شب! شما هم برید ۲-۳ شب خونهی بابات بخوابین!
با شنیدن این جملهی آخر کم آوردم و برگشتم خونهمون و با هر بدبختی بود، خوابیدیم!