باورم نمیشه که یک سال از شروع «ما» گذشته، یک سالی که هر روز و هر لحظه اش خاطرات زیادی رو برامون داشته، به ندرت تلخ و اکثراً شیرین!
توی این یک سال که تقریباً شبانه روز رو با هم بودیم، خصوصاً چند ماه اخیر که همکار هم شدیم، خیلی چیزها رو از «آزاده» یاد گرفتم: گذشت، مهر، عشق، صبر، آرامش، گذشت، گذشت و باز هم گذشت …
آدمهای تازه، زندگی تازه، برخوردهای تازه و کلاً همه چیز تازه و متفاوت …
هر روزی که میگذره، خدا رو بیشتر شکر میکنم بخاطر نعمت های بزرگی که بهم داده، بخاطر «آزاده»، بخاطر «ما» …
امروز اولین سالگرد همیشه با هم بودنمون رو جشن گرفتیم. امیدوارم همه، مثل من، این آرامش رو در زندگیشون حس کنند، زود زود …
تنها چیزی که الآن (در همین لحظه) به ذهنم میرسه این ترانه است:
ای همیشه آبی، ای همیشه دریا
ای تمام خورشید، ای همیشه گرما
—————————————————————————–
پانوشت: شاید برای اولین سالگرد ازدواج، این مطلب خیلی خیلی ساده به نظر برسه، اما بعد از سه ماه فشار سنگین درس و کار، که بخاطر اونها حتی فرصت نکردم مطلبی رو توی وبلاگ بنویسم، مغزم بیشتر از این برای وبلاگ نویسی خروجی نداره! بقیه اش رو حضوری خدمت همسر گرامی اعلام داشته ام و می دارم