یک سال فشارها ناراحتیها رو تحمل کردم به این امید که هر روز با کمتر شدن ارتباطم کمتر میشه این ناراحتیها… همش جمع شد و جمع شد تا بالاخره دیروز ترکید!
و حس ناراحتی از اینکه چرا حرف زدن، قاطع ایستادن و دفاع از حقم اینقدر برام سخته و ترجیح میدم تا جایی که میتونم تحمل کنم و این کار رو عقب بیاندازم، بلکه مشکل خود به خود حل شه… که البته منطقی نیست! میدونم منطقی نیست و این کار رو میکنم…
اما از امروز اوضاع فرق میکنه … سخته ولی سعی میکنم که فرق کنه :دی
خوشحالم که تو زندگی خصوصی و خانوادگیم نیاز به همچین خصوصیتی نداشته و ندارم و وگرنه شدیدتر از اینها میترکیدم.
این انگار مشکل منم هست آزاده!!
درست نمیشم!!
ترکیبی از بغض های فرو خورده، و حسرت های پنهانی … این فامیلی مشترک ماست که تو شناسنامه نمی نویسنش
زنه باااااد آزاده…اییییییییییییییییینه
البته شما شکسته نفسی میفرمایید…مواردی دیده شده که شما به عنوان سردسته زنان معترض وارد عرصه شده و آقایان رو از نمازخونه شون که فک میکردن حق مسلمشونه بیرون راندید
آزاده: :))))))
خوب اینم مال بعد این مطلب بود دیگه 😉 تازه ماهیتشم فرق داشت… گروهی بود و البته اگه حمایت شما نبود عملی نمیشد 🙂 :*
من کلاْ تو مسایل شخصی مشکل دارم.. میشه اینم روانشناسی کنی خانم دکتر؟ 🙁
eeee baba un manam farnaz
un balaeiye manam bekhoda
آزاده: دیگه اوضاع خیلی بهتره :* فعلاً خوبم :دی
hala alan salemi ?
moshkeli nadari!!dige naterkiya
درود بر آزاده عزیزم
چی شده ؟ حالا مشکل حل شد؟
آزاده: خیلی زود دارم جواب میدم،نه؟ مشکل که حل شدنی نبود، فقط تجربه شد :دی
ما چاکریم آبجی
آزاده: 😉
این علی هم همش به من می گه سفت واستا و حرفت رو بزن!
ولی خب سخته دیگه. اصلا چرا مردم باید این قدر واسه گرفتن حقشون با هم گلاویز بشن. چرا می گن حق دادنی نیست گرفتنیه. خب گرفتن خیلی سخته.
آدم باید صداشو بالا ببره. من از این کار بدم می آد.
ولی خب شاید آخرش چاره ای نباشه.
آزاده: نه فقط صدا بالا بردن نیست، یه ذره اعتماد به نفس میخواد، نرم نبودن و اینا :دی
حالا شد! باید سفت وایسی و حرفت رو بزنی
آزاده: سعیمو میکنم :*