گر یک نفست ز زندگانی گذرد … مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان …. عمرست چنان کش گذرانی گذرد
———–
پ.ن.۱: از رباعیات خیام
پ.ن.۲: باشد تا الگوی ما قرار گیرد برای ادامه زندگی
گر یک نفست ز زندگانی گذرد … مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان …. عمرست چنان کش گذرانی گذرد
———–
پ.ن.۱: از رباعیات خیام
پ.ن.۲: باشد تا الگوی ما قرار گیرد برای ادامه زندگی
بر گیسوی ات ای جان، کمتر زن شانه … چون در چین و شکن اش دارد، دل من کاشانه
بگشا ز موی ات، گره ای چند اِی مه … تا بگشایی گره ای شاید، ز دل دیوانه
دل در موی ات، دارد خانه … مجروح گردد، چو زنی هر دم شانه
دل واپسی هامو بگیر از من
غمهاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
…
آینه ای همسایه کاری کن
تا ساعتی پیش تو بنشینم
جز سایه سار مهربون تو
چیزی نه میخوام و نه میبینم
یک عمر دنبال تو میگشتم
در جاده های بی سرانجامی
یک عمر گشتم تا که فهمیدم
تو سایه بون خستگی هامی
——————————————–
۱- بخشی از سروده ی سهیل محمودی، از آلبوم «فاصله» محمد اصفهانی
۲- خیلی این آهنگ رو دوست دارم، هر وقت گوش میدم شاد میشم. یه شادی غمناک. بخصوص بعد از آذر ۸۴
۳- نمیدونم چرا این روزها هی دلم میخواد از آهنگهایی که گوش میدم بنویسم
اگر رها کند ایّام از این قفس ما را
سبوی باده و گلبانگِ چنگ بس ما را
شکوفه ها بشکفتند و باغ گل پُر شد
ولی به برگ گلی نیست دسترس ما را
«هوا خوش است و چمن دلکش است» و می خشکد
به دل شکوفه ی شوق و گل هوس ما را
بهار پا به رکاب است و پای ما دربند
رها کنید خدا را، ازین قفس ما را
به حیرتم که در آزار ما چرا کوشند
که کس ندیده در آزارِ هیچکس ما را
دو ترک چشم تو آشوبگرِ سیه مست اند
ولی به طیره* گرفته ست این عَسَس** ما را!
غریق و مستِ مِیِ زنده رود و کارونیم
چه نسبت است بدان ساحل ارس ما را؟
شکوفه ی هنرم، ظلم بین که گردون کرد
اسیر پنجه ی یک مشت خار و خس ما را
جز «آسمان» که بود «آشنا»ی اختر من
امید امید نباشد به هیچ کس ما را
مهدی اخوان ثالث
————————————————————-
از لغت نامه ی دهخدا:
* طیره: خشم
** عَسَس: جمع عاسّ، به معنی گزمه و داروغه
ترسم، ز فرط شعبده چندان خرت کنند… تا داستان عشق وطن باورت کنند
من رفتم از چنین ره و دیدم سزای خویش… بس کن تو، ور نه خاک وطن بر سرت کنند
گیرم، ز دست چون تو، نخیزد خیانتی… خدمت مکن، که رنجه، به صد کیفرت کنند
گر وا کند حصار قزل قلعه لب به گفت… گوید چه پیش چشم تو، با همسرت کنند
بر زنده باد گفتن این خلق خوش گریز… دل بر منه که یک تنه در سنگرت کنند
پتک اوفتاده، در کف ضحاک و این گروه… خواهان، که باز کاوه ی آهنگرت کنند
فریدون تولّلی – حدود سال ۱۳۴۰
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری، باغ آلوچه
دره به دره، صحرا به صحرا
اونجا که شبا، پشت بیشه ها
یه پری میاد، ترسون و لرزون
پاشو میذاره، تو آب چشمه
شونه میکنه موی پریشون …
——————-
بعد از حدود ۱۵ روز ننوشتن، دلم نیومد برای ۹ شهریور، سالمرگ «فرهاد مهراد»، چیزی ننویسم. خواننده، نوازنده و آهنگسازی که توی این کشور خیلی بهش ظلم شده. این روزها، توی رادیو و تلویزیون آهنگهای این مرد تنها رو خیلی پخش میکنند! یه کار بسیار کثیف …
سه سال پیش بود که اولین بار، درست و حسابی، آهنگهاش رو گوش دادم و بعد از یه مدت کوتاه، به خودم اومدم و دیدم که شبانه روز دارم به صدا و آهنگهای فرهاد گوش میدم! تازگیها هم خیلی وقت بود آهنگهاش رو گوش نکرده بودم، امروز به بهونه ی سالمرگش، نشستم و آهنگهاش رو از توی آرشیو آهنگهام درآوردم و …
مثل خیلی ها دیگه، عاشق «یه شب مهتاب» شده بودم.
این هم وبسایت رسمی اش: «فرهاد مهراد»
——————-
تا دم سحر، شهیدای شهر
با فانوس خون، جار میکشن
تو خیابونا، سر میدونا
عمو یادگار، مرد کینه دار
مستی یا هشیار، خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار، شهیدای شهر
خوابیم و بیدار، شهیدای شهر
آخرش یه شب، ماه میاد بیرون
از سر اون کوه، بالای دره
روی این میدون، رد میشه خندون
یه شب ماه میاد …
——————————
بعدالتحریر: فوتوبلاگ جدیدم رو دارم راه اندازی میکنم. سر بزنید هر موقع وقت کردید: اینم لینکش
ای یوسف خوش نام ما، خوش میروی بر بام ما
ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما
ای نور ما، ای سور ما، ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما، تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما، نظّاره کن در دود ما!
ای یار ما، عیّار ما، دام دل خمّار ما
پا وا مکش از کار ما، بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای ِ دل، جان می دهم، چه جای دل!
وز آتش سودای دل، ای وای دل ای وای ما
دوری اما همکناری ، آخرِ این انتظاری
توی زمهریرِ دستام ، نفسِ گرمِ بهاری
یه پرنده ، یه امیدی ، مثِ دفترِ سفیدی
خطّ خورشیدِ چشاتُ ، روی مشقِ شب کشیدی
یه نشونه ، یه چراغی ، درِ نقرهکوبِ باغی
برای ساحلِ خلوت ، مثِ تابستونِ داغی
مثلِ دریا پُرِ رازی ، از ترانه بینیازی
تیلهی آخرِ عشقی ، برای نجاتِ بازی
تو مثِ ماهِ قشنگی تو شبِ شعرای نابم
من یه لبخندِ قدیمی رو لبِ عکسِ تو قابم
تو مثِ سیبِ گُلابی ، مثه بیداری تو خوابی
عُمریِ چشمامُ بستم ، یه دفه بیا به خوابم
با ستاره همنگاهی ، چهرهی زلالِ ماهی
مثل یه حدسِ دُرُستی سرِ تردیدِ دوراهی
یه جسارتِ نجیبی ، گرهِ مُشتِ تو جیبی
جرأتِ دستای آدم ، برای چیدنِ سیبی
یه دریچه روی دیوار ، یه دلیلی واسه تکرار
هم مثِ سلامِ اول ، هم مثِ خدانگهدار
یه پُلی واسه رفاقت ، زنگِ بیداریِ ساعت
هر جا باشی مثِ سایه ، با تواَم تا بینهایت…
تو مثِ ماهِ قشنگی تو شبِ شعرای نابم
من یه لبخندِ قدیمی رو لبِ عکسِ تو قابم
تو مثِ سیبِ گلابی ، مثِ بیداری تو خوابی
عُمریِ چشمامُ بستم ، یه دفه بیا به خوابم
——————————————-
یغما گلرویی – از مجموعه ی ترانه ی پرنده بی پرنده
حاشا که من به موسم گل، ترک مِی کنم
من لاف عقل میزنم، این کار کی کنم؟
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم؟
از قیل و قال مدرسه، حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و مِی کنم
کی بود در زمانه وفا؟ جام مِی بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او، صد از این نامه طی کنم
کو پیک صُبح تا گله های شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم