خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم اوفتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یکدم از دلم غم دنیا به در بری
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن به کزین کریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازتست
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری
صلح به از جنگ و داوری … صلح به از جنگ و داوری …
سلطان علی پروین :دی
سلام حمیدرضای عزیز…از لطف ات ممنونم.برای تو هم آرزوی خوشبختی و سلامتی و شادی دارم…
راستب به بازی دعوت شده ای.به وبلاگم سر بزن…تا بعد
🙂