موضوعی که این روزها نقل خیلی از محافل شده، انتخابات ریاست جمهوری دهم (سال آینده) است. انتخاباتی که مسلماً تکلیف خیلی چیزها را برای خیلی ها (مثل ما و خیلی از دوستان اطرافمان) مشخص خواهد کرد: ادامه ی زندگی در ایران، امید به بازگشت به روزهای بهتر، امید به زندگی بی دغدغه تر، زندگی با آرامش بیشتر، بازگشت کشور به دوران برنامه ریزی و داشتن حساب و کتاب و …
آنقدر این قضیه جای بحث دارد که در یک یا چند مطلب وبلاگی – که اصولاً باید خلاصه باشد تا فریاد امثال مهدی هم در نیاید – نخواهد گنجید. مواردی که خیلی ذهنم را مشغول کرده است، می نویسم، بقیه اش به عهده ی بقیه ی دوستان که اگر دوست داشتند، در این مورد بنویسند تا حداقل در این حلقه ی دوستانی که هستیم، به یک دیدگاه تقریباً مشترک برسیم و ما هم به سهم خودمان برای نجات کشور کاری انجام بدهیم!
این روزها سایتی با عنوان «یاری، درخواست ایرانیان برای کاندیداتوری سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم» راه اندازی شده است که نامش گویای همه چیز هست! اما، تعداد افرادی که در این سایت از خاتمی خواسته اند که برای انتخابات ریاست جمهوری دهم کاندیدا شود، نباید مثل انتخابات ریاست جمهوری نهم فریبمان بدهد! آنجا که در بیش از ۹۰ درصد نظرسنجی های اینترنتی، اصلاح طلبان و حتی شخص «دکتر معین» به عنوان پیروز انتخابات معرفی میشد. موضوع چندان پیچیده نبود؛ درصد بالایی از کسانی که به اینترنت و فضای آزاد اطلاعاتی دسترسی دارند، از قشر متوسطِ به بالای جامعه هستند که معمولاً در بین این افراد دیدگاه های اصلاح طلبانه و منتقدانه بیشتر مشاهده می شود. مشخص است که خیلی از این افراد به احمدی نژاد یا قالیباف رأی نخواهند داد (البته اگر بنا بر انتخاب فقط از بین قالیباف و احمدی نژاد بود، فکر میکنم احتمال اینکه قالیباف رأی بیاورد، بیشتر بود و خود من هم حتماً یکی از رأی دهندگان به قالیباف می بودم!). بهرحال این سایتهای اینترنتی و نظرسنجی ها و صحبتهای صورت گرفته در بین قشر دانشگاهی و رو به بالای جامعه – البته از نظر فکری – فقط و فقط گول زننده هستند و واضح است که نباید دلمان را به این حرفها خوش کنیم. باید کاری بکنیم! باید از حالا شروع کنیم! باید در جمع های دوستانه و خانوادگی تا می توانیم صحبت کنیم و افراد مختلف را برای حضور در انتخابات سال آینده و رأی دادن به اصلاح طلبان (چه خاتمی، چه غیر خاتمی) راضی کنیم. کار سختی است، اما تک تک حرکتهای حساب نشده و ساده لوحانه ای که هر روز از دولتی های نهم سر میزند، کار را برای ما ساده تر خواهد کرد!
اما در این بین، نباید از برنامه های محافظه کاران هم غافل بشویم و برای خودمان در فضایی لطیف و خوش بینانه، فقط شعار بدهیم! (لفظ محافظه کار را به جای لفظ رایج «اصولگرا» بکار می برم، چون «اصولگرا» و کسی که پایبند به اصول است، به این راحتی دروغ نمی گوید، تقلب نمیکند و …). مثال میزنم تا موضوع روشن تر شود:
طرح تحول اقتصادی دولت نهم به یکباره و یکسال مانده به انتخابات سر و کله اش پیدا می شود. طرحی که صحبت جزئی و انتقاد از آن، مطمئناً تا مدتها موضوع بحث اقتصاددانان و کارشناسان خواهد بود. همین که چنین طرحی، در چنین برهه ای از زمان مطرح می شود و قرار است اینهمه کارشناس را سرگرم کند و فکر کسانی که مثل ما دغدغه ی انتخابات و آینده ی کشور را دارند به خودش مشغول کند (نمونه اش همین نوشته ی من!) و افراد زیادی را وادار کند که به راه های مقابله با «استفاده ی تبلیغاتی آن» فکر کنند، خودش یک موضوع است که به نظرم می توان آن را تأثیر غیرمستقیم این طرح بر انتخابات در نظر گرفت؛ مسئله ی دیگر این است که این طرح چه تأثیر مستقیمی روی انتخابات سال آینده خواهد داشت!
ادامه دارد …
خیلی چیزا می خواستم بنویسم و خیلی چیزا رو زیر سوال ببرم، اما دیدم خیلی طولانی می شه، ترجیح دادم یه سوال بپرسم: چرا ما باید این کارا رو بکنیم که مردم بیان رای بدن؟
یه چیزی هم بگم: ما نباید کار سیاسی بکنیم، چون نسل ما نسل سیاسی نیست، نسل ما یه کتاب فلسفی دستش نمی گیره، نسل ما نسل رفتن به درکه با دوست دخترشه، نسل ما نمی تونه و نباید بکنه، کاری که ما باید بکنیم، اصلاح جامعه است، جامعه ای که توش حزب معنی داشته باشه، عدالت معنی داشته باشه، توش کارمند رشوه نگیره و اگه گرفت دیگران نگن خوب حقوقش کمه. ما باید جامعه رو بسازیم، درست کردن قسمت سیاسی جامعه بدون در نظر گرفتن زیر ساخت ها مثه ساختن نمای خونه بدون اسکلت. یه زلزله مثه احمدی نژاد بیاد همه چی بهم می ریزه. در این مورد حتما می نویسم فقط این یه مقدمه بود.
حمید: سوالی که پرسیدی، سوالیه که واقعاً نمی تونم بگم جواب قانع کننده ای داره! اما اگه به عنوان مطلبم دقت کنی و یه کم صبر کنی تا مطالبم کامل بشه، شاید توی مطالبم جوابت رو بگیری! البته منظورم این نیست که جوابیه که قانع کننده است! فقط چیزیه که حداقل برای خودم و خیلی های دیگه، یه مسکّن مقطعیه.
در مورد قسمت دوم نظرت، یه کم حس میکنم متناقض بود با قسمت اولش! اولاً که من فکر نمی کنم کاری که من میگم، کار سیاسی باشه! ثانیاً بالاخره ما باید چیکار کنیم که جامعه اصلاح بشه؟ که حزب توش معنی داشته باشه؟ مگه در دوران اصلاحات، تا حدودی (تأکید می کنم: تا حدودی) احزاب پا نگرفتند؟ کوتاهی هایی بود، اما بهتر نشده بود؟ داشت بهتر میشد یا نه؟ در مورد اون اسکلت و اینها هم موافقم! اما باید یه راهی پیدا کرد. من هر چی اینور و اونور میخونم، کسی راه حلی نمیده! اینهمه متفکر، فیلسوف، سیاستمدار، جامعه شناس! هیچکس راه حلی که عملی باشه و بشه توی ایران عملی اش کرد به دست نمیده! چیکار باید بکنیم؟
در ضمن هدف من از نوشتن این سلسله مطالب، همینه که بچه های دور و بر خودمون رو وسوسه کنم که حتی در جواب همدیگه، چیزهایی بنویسند! تا چیزی نوشته نشه و مکتوب به چیزی فکر نشه، به هیچ نتیجه ای نمیرسیم!