زمستان

کلیپ های انتخاباتی میرحسین را نگاه کردیم و اشک ریختیم. امیدی که دلمان را پر کرده بود. اما امروز، بغضی که گلویمان را پر کرده …

توی کوهستون، دلش بیداره
تفنگ و گل و گندم، داره میاره …

توی سینه اش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره، جان جان، یه جنگل ستاره داره …

کوها لاله زارن
لاله ها بیدارن
تو کوها دارن گل گل گل
آفتابو میکارن …

آخ امید!

3 دیدگاه در “زمستان

  1. هممون الان حالمن همین جوریه. ولی به هر حال باید امید رو زنده کنیم. ناگزیر از این کار هستیم. جنبه های مثبت این قضایا رو هی باید مرور کنیم و یادمون باشه که میرحسین، این بزرگ مرد که هنوز هم کامل نشناختیمش، ما رو دعوت به امید و خلاقیت کرده.

    حمید:‌ خیلی داریم سعی میکنیم، خودت که شاهدی:دی

  2. نه گریه نکنید. ما هم اینو تو ماشین موقع رفتن به خونه می خونیم. اگر چه دلمون پر از درد میشه، اما به همان دلیل که در این وطن ویران زندگی می کنیم، درس می خوانیم، عاشق می شویم و با دستان خالی آینده را می سازیم به همان دلیل گریه نمی کنیم.
    روزی که رفته بودیم مسجد قبا، یکی از بچه ها به مصطفی ملکیان گفته بود استاد چیزی بگین که دلمون آروم بگیره..
    گفته بود چرا دلتون بی قراره؟
    اون دوست من گفته بود؛ این شرایط، این وضعیت… یعنی میشه که نوادگان ما آزادی رو درک کنند؟؟
    استاد خندید و گفت؛ نوه های شما؟؟!! من شاید نه، اما خود شما حتما این روز رو می بینید…
    کلام استاد شاید پیش بینی درستی نباشه اما امید آفرین و روح بخشه. امید رو زنده نگه دارین. بی امید می میریم.

    حمید: امید رو داریم سعی میکنیم توی خودمون زنده نگه داریم. اما گریه هم بد نیست، خالی میشیم. حرف ملکیان هم خیلی امیدوارکننده بود، مرسی که گفتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.