آخ تابستون

خرداد که می شه، یاد امتحان و مدرسه و خوشحالی بعد از تموم شدن امتحانا میفتم. حس میکردم خلاص شده ام و می تونم سه ماه تمام، بخورم و بخوابم و بازی کنم. اوایل دبستان بودم که میکرو و بعدش سگا اومده بود توی بازار. تابستونا از صبح تا عصر توی خونه، زیر باد خنک کولر میکرو بازی می کردم. عصرا هم می رفتم توی کوچه فوتبال. الان اصلا کولرا  دیگه مثل قدیما خنک نمی کنن. سالهاست که تابستون تقریبا برامون بی معنی شده و حداقل دغدغه ی پروژه ها (که توی دوران لیسانس، اکثرشون رو هم می پیچوندم)، اعصاب نمی ذاره واسه آدم. حالا هم که واحدهام تموم شده، دغدغه ی تموم شدن تز، روی اعصابم راه می ره. با این وضعیتی که داریم و مرگ تدریجی انگیزه هام، فکر می کنم حداقل ۷-۸ سال دیگه نتونم لذتی که قدیما از تابستون می بردم رو بچشم. دکترا و شاید حتی پسا دکتری و تحصیل ابدی!

—————————————————————

پا نوشت: دلیل اینکه یاد تابستونای کودکی و خنکای کولرافتادم، اینه که پکیج های داخل آزمایشگاه رو درست کرده اند و هوا به شکل بسیار مطبوعی خنکه.

2 دیدگاه در “آخ تابستون

  1. اونوقت حمید تو فکر می کنی واقعا ۷-۸ سال دیگه باز هم تابستون های قدیم رو تجربه می کنی؟؟
    پسرم بیدار شو.
    کودکی گذشت.
    دیگه بزرگ شدی.
    تلخه اما باید بگم هیچ وقت اون تابستون ها بر نمی گرده.

    حمید: منظورم تابستون های بدون درس و دغدغه ی درس بود. وگرنه لذت های کودکی که میدونم تموم شده

  2. ایشالله به زودی برای آقای برادر و آزاده ی عزیز تابستون های خوش فارغ از درس و دغدغه میادش…

    حمید: ممنون. امیدوارم برای تو هم همینطور باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.