بابا باتری دار می‌شود

بابا بعد از کر شدن دیگر نمی‌توانست از رادیو و تلویزیون استفاده کند. فقط بعد از کری، از دیدن فوتبال بسیار لذت می‌برد و می‌گفت: بدون شنیدن گزارش مزخرف گزارشگران، عجب حالی می‌دهد فوتبال ببینی. البته بابا چون تازه کر شده بود، حرفهایش را بلند می‌زد، جوری که همسایه‌ها هم می‌شنیدند. بابا بعد از کر شدن، علاقه‌ی بیشتری به خواندن روزنامه‌ها و مجلات پیدا کرد و از توی آنها می‌فهمید که دنیا دست کیست. من هر روز یک بغل روزنامه و مجله برایش می‌خریدم و می‌گذاشتم کنار تخت تا مطالعه کند. بابا برخی از روزنامه‌ها را تا آخر می‌خواند، بعضی را فقط نگاه می‌کرد و بعضی را هم می‌گذاشت زیر گلدان، کنار تخت تا آب گلدان نشت نکند.

یک روز بابا مرا خواست و بلند بلند شروع کرد به داد و بیداد کردن که چرا سهل‌انگار شده‌ام و دیگر پسر خلفی نیستم و از این حرفها … به زحمت بابا را آرام کردم و با ایما و اشاره به اون فهماندم که متوجه نمی‌شوم چه می‌گوید. بابا دسته‌ای روزنامه به طرف من انداخت و فریاد زد: هر روز یکی کم می‌خری، چرا؟ چرا به فکر پدرت نیستی؟ من دلخوشی‌ام همین روزنامه‌هاست، چرا کم می‌خری؟ نفرین‎‌ات می‌کنم … دست‌اش را گرفتم و بوسیدم و برایش روی کاغذی نوشتم: بابا جانم، آن روزنامه‌ها که می‌گویی، دیگر منتشر نمی‌شوند، جلوِ انتشارشان را گرفته‌اند. من هر چه روی دکه بیاید، می‌خرم.

چند روز بعد، به بابا یاد دادم که چطور در اینترنت بگردد و خبر بخواند. لپ‌تاپم را روی پایش می‌گذاشت و با آن دست سالم‌اش در وب می‌گشت. بابا مدتها آرام بود و وب‌گردی می‌کرد و فقط گاهی صدایش بلند درمی‌آمد که: بی‌پدر فیلتر است که!

———————————————

۱٫ بخشی از فصل «بابا وب‌گرد می‌شود» از کتاب «بابا باتری دار می‌شود»، نوشته‎‌ی «رضا ساکی»، انتشارات گل‌آقا، ۱۳۸۹

۲٫ این کتاب، قصه‌ی کوتاه بیماری پدر یک خانواده را با زبان طنز بازگو می‌کند. کتاب کم‌حجم است و خواندن‌اش یکی دو ساعت بیشتر وقت نمی‌گیرد. خواندن‌اش را توصیه می‌کنم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.