بایگانی برچسب: s

کاش خاتمی نیاید …

کمپینی برای دعوت از خاتمی برای حضور در انتخابات راه اندازی شده، خیلی ها هر روز به سراغ خاتمی می روند تا او را مجاب کنند که وارد انتخابات شود، طرفداران دولت شدیداً از حضور خاتمی در انتخابات ترسیده اند و با آخرین توانشان مشغول تخریب و پرونده سازی برای خاتمی هستند! اماخاتمی خودش خیلی ابراز تمایل به بازگشت به قدرت ندارد. خیلی نامردی دیده، «بد اخلاقی انتخاباتی» را تحمل کرده، آنهمه فشار و بحران را تحمل کرده، در عرض ۸ سال برف سنگین و سفیدی روی موهایش نشسته که ناشی از آنهمه فشار بوده، اما در نهایت هم گفته که اگر مردم بخواهند از آبروی خودش هم میگذرد و وارد گود انتخابات میشود.

اما با این وضعیت وخیم اقتصادی، با این افتضاح روابط بین الملل و سیاست خارجی، با این ریشه دوانی های شدید نو دولتیان نهم در تمام سازمانها، با وجود رقبایی که برای حفظ قدرت حاضرند هر کاری بکنند (نمونه اش جناب جنّتی که در نماز جمعه گفته بود که ریاست جمهوری را دو دستی تقدیم عده ای نخواهند کرد!)، و از همه مهمتر، با وجود مردمی که وقتی در مورد خاتمی و دوران خاتمی صحبت میکنیم و از ثبات و آرامش در همه ی زمینه ها در آن زمان حرفی به میان می آوریم، هیچ تفاوتی بین آن و سال ۸۴ به بعد قائل نیستند؛ با وجود مردمی که برای دخیل بستن، به «امام زاده ی سیار» هجوم می آورند (و این، فقط نمونه ای از عقب ماندگی فرهنگی، ذهنی، مذهبی و انسانی آنهاست!) و با وجود مردمی که هر چه فضا بسته تر می شود، راحت تر پا پس می گذارند، بهتر نیست خاتمی خود را هزینه نکند؟ برای که؟ برای چه؟

اگر خاتمی بیاید، بعید نیست که نو دولتیان به سایر محافظه کاران فشار بیاورند که همه پشت احمدی نژاد صف بکشند (و خوب میدانیم که با تمام انتقادات و در واقع جنگ زرگری که با نو دولتیان دارند، به سادگی آب خوردن این کار را میکنند!) و آن وقت است که جناح حاکم، باز هم با تمام قوا وارد انتخابات می شود و خاتمی را به کاخ ریاست جمهوری راهی نخواهد بود!

به نظرم بهتر است خاتمی یک دوره صبر کند و دیگر اصلاح طلبان را هم به این صبر دعوت کند و با فرد معقولی از جناح راست ائتلاف کنند و خودشان مستقیم مسئول دولت نشوند! کمی اوضاع مملکت آرام تر بشود، آن وقت خاتمی بیاید و کم کم به آشفتگی ها سامانی بدهد!

اگر در این آشفته بازار، خاتمی (یا هر اصلاح طلب دیگری) به میدان بیاید و دولت (و نه قدرت!) را هم به دست بگیرد، باید چهار سال تلاش کند تا فقط بخشی از مخروبه ی بجامانده از نو دولتیان نهم را صاف کند! آن وقت است که هر روز فریاد «وا اسلاما» و «وا مردما»!! از نهاد کیهانی های عزیز بلند می شود که ببینید خاتمی و اصلاح طلبان با مملکت چه کردند! و همان مردم «…» هم تأیید میکنند که: «این هم از خاتمی تان! دیدید هیچ غلطی نتوانست بکند!»

کاش خاتمی نیاید! اما اگر بیاید، انتخابی جز او نخواهم داشت و تمام تلاشم را خواهم کرد تا از بین اطرافیانم هم برایش رأی جمع کنم!

دانشکده ی کامپیوتر دانشگاه امیرکبیر و کشور ایران

بالاخره دوشنبه ی این هفته و با زحماتی که آزاده توی این چند وقت اخیر (خصوصاً دو هفته ی اخیر) متحمل شد، از دوره ی کارشناسی فارغ التحصیل شدم. فارغ التحصیل از جایی که ۵ سال از بهترین روزهای عمرم رو توی اون گذروندم: «دانشکده ی مهندسی کامپیوتر و فناوری اطلاعات دانشگاه صنعتی امیرکبیر». جایی که شدیداً بهش علاقمند بودم، اما این اواخر آنقدر توش اذیت شدم و اذیت شدن دیگران رو دیدم که به شدت ازش متنفر شدم!

داشتم فکر میکردم که دانشکده ی کامپیوتر امیرکبیر، چقدر شبیه کشورمونه!

با اونهمه استعدادی که توی دانشکده بود، هیچوقت نتونست مثل جاهای دیگه که امکانات کمتر (اما استعدادهای مشابهی) دارند (مثل همین دانشکده ی کامپیوتر شریف که امکاناتش خیلی ضعیف تر از امیرکبیر هست) جلوه کنه و اسم و رسمی مشابه اونها برای خودش دست و پا کنه! درست مثل کشور ایران و کشور ترکیه یا مالزی یا خیلی کشورهای دیگه!

اکثریت کسانی که در دانشکده ی کامپیوتر امیرکبیر قدرت رو در دست دارند (استادان)، کمترین لیاقتی برای داشتن این قدرت ندارند! ضمن اینکه شدیداً به دانشجویان ظلم میکنند و در نهایت هم کلّی سر دانشجویان منّت میگذارند! درست مثل کشور ایران و دولت نهمی ها!

در بین کسانی که در دانشکده کامپیوتر امیرکبیر قدرت رو در دست دارند، هستند کسانی که خیرخواه هستند و آدمهای خوبی هستند و به دانشجوها کمک میکنند، اما معمولاً اونقدر قدرتشون محدود شده که کار زیادی نمیتونند بکنند! مثل کشور ایران و برخی از دوم خردادی ها!

یکی از کسانی که سالهای سال هست که در دانشکده کامپیوتر امیرکبیر در قدرت قرار داره، یکی از پست های حساس و مهم دانشکده رو در اختیار داره (معاونت مالی – اداری) و به محض اینکه حسن نیتتون رو بهش ثابت کنید، تا جایی که در توان داره بهتون کمک میکنه! قدرتش هم اونقدر زیاد هست که در خیلی موارد بتونه جدا از بقیه ی دانشکده، کار شما رو راه بندازه! درست مثل کشور ایران و شخصی مانند هاشمی رفسنجانی! البته به نظرم تفاوت هاشمی و مهندس عبدی در این بود که (حداقل ما) بدی از مهندس عبدی ندیدیم و همیشه کسی بود که روی کمکش حساب میکردیم!

اکثریت دانشجویان دانشکده کامپیوتر امیرکبیر، افرادی بی خیال و بی بخار بودند که حتی حاضر نبودند برای ساده ترین حقوق خودشون بجنگند و روز به روز هم پَسرَفت میکردند! درست مثل کشور ایران و مردمش!

افرادی هم در دانشکده کامپیوتر امیرکبیر بودند که اگر نبودند، ۵ سال تحمل اونجا برای خیلی ها سخت میشد! بهترین دوستان ما از بین این افراد بودند و شدیداً هم دوستشون داشتیم و تنها دلیل تحمل دانشکده، اونها بودند (حداقل برای من!). درست مثل کشور ایران و خانواده و نزدیکان و دوستانمون!

روزی که فهمیدم دیگه لازم نیست زندگیم رو در دانشکده ی کامپیوتر امیرکبیر ادامه بدم و برای تحصیل در دوره ی کارشناسی ارشد میتونم برم به جایی که حداقل اکثر استادهاش شخصیت دارند و برای دانشجو ارزش قائل هستند، خیلی خوشحال بودم و یکی از بهترین روزهای زندگیم بود! درست مثل آینده ای نزدیک که روز خروج ما از ایران فرا میرسه و میریم یه جایی که لازم نیست اینهمه فشار بی دلیل رو در کنار فشارهای درسی و کاری (که همه جای دنیا هست) تحمل کنیم!

شوک ضعیف و مشکوک (۱)

اوائل شهریور امسال، برنامه ای مستند با نام «شوک» از شبکه ی سوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد با محوریت ارتباط گروه های موسیقی رپ و متال با شیطان پرستی و ابتذال در جامعه! مدتها بود دنبال فرصت میگشتم تا این برنامه را ببینم. بالاخره دانلودش کردم و دیشب فرصت شد و قسمت اول این برنامه را دیدیم:

گذشته از ضعفهای مشهود در ساخت برنامه، سناریوهای اکثراً ساده لوحانه و مشکوک به دروغ و همچنین حرفها و بحثهای اکثراً سطحی و ساده انگارانه ی این برنامه، به نظرم نکات جالبی هم در این برنامه وجود داشت.

این برنامه نشان داد که حرف مهندس سحابی در مورد محافظه کاران ایران (و صدا و سیما به عنوان یکی از بارزترین نمایندگان آنها)، کاملاً صحیح است. مهندس سحابی در مصاحبه اش با شماره ی ۶۶ هفته نامه ی شهروند امروز گفته بود «به اعتقاد من گروه مقابل افرادی هستند که ولع قدرت دارند و برای این قدرت حاضرند هر کاری بکنند». البته صدا و سیما این مسئله را در قضایایی که بعد از کنفرانس برلین پیش آمد هم ثابت کرده بود. آنجا که صدا و سیما برای سرکوب و تخریب گروهی که موافق وضع موجود نبودند، حاضر به نمایش تصویر رقص یک زن و تصویر نگاتیو شده ی یک مرد عریان شد! حالا هم، صدا و سیمایی که حاضر به نشان دادن آلات موسیقی ایرانی هم نیست، برای تخریب گروه های موسیقی به اصطلاح زیرزمینی و غیرقانونی (از دید نظام) حاضر به نمایش تصویر و موسیقی مرلین منسون و گروه متالیکا می شود.

اگر انتقاد از گروه های به اصطلاح زیرزمینی، انتقادی موسیقایی و جدّی باشد، گروه هایی که واقعاً موسیقی را میشناسند (و البته به نظرم در بین گروه های به اصطلاح زیرزمینی هم وجود دارند)، می توانند به این انتقادات پاسخ بدهند. ولی با انگ چسباندن و آسمان ریسمان بافتن در یک برنامه ی سطحی، نه تنها این گروه ها و نوع موسیقی شان اصلاح نمی شوند، که بر محبوبیت آنها نیز افزوده خواهد شد و سوء استفاده های احتمالی از افراد علاقمند به این نوع موسیقی، خطراتی جدّی را برای نسل اکثراً جوان جامعه در پی خواهد داشت.

مورد دیگر، نوع تفکر افرادی است که در این برنامه در رابطه با دلایل و راه های جذب و علاقه ی افراد به چنین گروه هایی صحبت کردند. خانم دکتر فردوسی، مثل همیشه منطقی با قضیه برخورد کرد. شاه بیت صحبتش «نبود الگو» برای جوانان بود. مگر نسلی که اینهمه به دلیل عدم توجه به هنجارهای جامعه (که به نظرم خیلی هاشان کهنه و نخ نما شده اند) به آن انتقاد و معمولاً سرکوب می شود، نسلی نیست که پس از انقلاب اسلامی تربیت شده و شکل گرفته است؟ کمبود در هر جامعه ای طبیعی است، اما فقدان یک برنامه ی مدوّن و مشخص و به روز و مطابق با سلیقه ی نسل جدید (که حقّ هر نسلی است)، آن هم در نظامی که به گفته ی رئیس جمهورش «دارد برای مدیریت دنیا آماده می شود»، هم قابل قبول است؟

کافی است نگاهی به برنامه های صدا و سیما بیندازیم تا مشخص شود که الگوهایی که به مخاطب ارائه میشود، الگوهایی نمایشی، خوشبینانه و تاریخ مصرف گذشته هستند. وقتی هم که قرار است واقعیتی که در جامعه وجود دارد به تصویر کشیده شود، با انواع و اقسام بگیر و ببند و سانسور و تغییر مواجه می شود! با خیر مطلق و شرّ مطلق که نمی شود فرهنگ سازی کرد! گردنِ کج و سر به زیر بودن و ایثار و فداکاری بی قید و شرط، در جامعه ای که اخلاق در آن رو به افول است، هیچ واقعیتی را بیان نمیکند. دوران توهّم و ساده انگاری تمام شده است. باید واقعیت ها را دید و با واقعیت ها زندگی کرد.

دکتر علیرضا شیری همانطور که در صحبتهایش در دانشگاه ها منطقی و راحت صحبت میکند، در این برنامه هم صحبتهایی خوبی داشت مبنی بر مورد توجه واقع نشدن برخی از کسانی که جذب گروه هایی می شوند که با هنجارهای جامعه ی ایرانی همخوانی ندارند. کاش فضایی فراهم میشد و کسانی هم پیدا میشدند که از عدم توجه جامعه و مسئولین نظام، به خواستهای جوانان هم صحبت میکردند و میگفتند که فقط جوان نیست که باید خود را با جامعه تطابق دهد، جامعه هم باید لااقل بخشی از خواسته های جوانان را برآورده کند. به نظرم اینکه کشور ما یک کشور اسلامی است، نباید مانعی در برابر برخی خواسته های جوانان و جامعه باشد. همانطور که در کشوری مانند ترکیه با اکثریتی مسلمان (و البته حکومتی اسماً لائیک) یا کشوری مانند لبنان (که ما آن را با حزب الله اش می شناسیم!)، هنجارهایشان به شکلی تنظیم شده است که معمولاً خواسته های جوانترها، با هنجارها در تناقض نیست. اینکه جامعه ی آنها سالمتر است یا جامعه ی ما را، مثل من، از کسانی بپرسید که به چنین کشورهایی سفر کرده اند! برخوردهای بی منطق با برخی رفتارها، فقط و فقط به زیر پوستی شدن آن رفتارها می انجامد و آنها را از کنترل خارج میکند.

فکر نمیکنم حتی در همان آمریکا که جهانخوار و استکبار جهانی و امپریالیست است، اصول اخلاقی یا حتی دینی شان تا این حد زیر سوال رفته باشد! در جایی از برنامه، از جوانی سوال می شود که چرا اینطور لباس پوشیده است و در جواب میگوید: «برای اینکه شبیه اونوری ها بشم»! درباره ی این جواب فقط یک خاطره ی کوچک می نویسم و بقیه ی مطلب باشد برای بعد: یکی دو سال پیش، یکی از دوستان خانوادگیمان (که تا همین ۸-۹ سال پیش ایران زندگی می کردند) چند روزی بود که برای استراحت از آمریکا آمده بودند ایران. فکر کنم پسرشان سال آخر دبیرستان را می گذراند. یعنی آخرین باری که ایران بود، حدوداً ۸-۹ ساله بود! مادرش میگفت که از وقتی آمده ایم، پسرخاله هایش هر روز می آیند دنبالش که «بیا بریم بیرون بگردیم»! یک روز این بنده خدا هم با پسرخاله هایش راه افتاده بود رفته بود گردش! وقتی برگشته بود میگفت «چرا دختر پسرها اینطوری میگردند؟ این مدل موها و این لباسها چیه؟ چرا توی خیابون این رفتارهای عجیب و غریب رو انجام میدند؟» جوابی هم که گرفته بود این بود که هر چی فشار بیشتر، فاجعه گسترده تر و عمیق تر!

ادامه دارد …

———————————————————————

پانوشت: از همه ی دوستانی که تحمل کردند و تا آخر این مطلب را خواندند، تشکر و عذرخواهی میکنم. کوتاهتر از این بخواهم بنویسم، همین نیمچه پیوستگی مطلب هم از بین میرود!

پرسپولیس – استقلال

پیرو فرمایشهای ریاست محترم سازمان بی تربیت بدنی، جناب آقای مهندس محمد علی آبادی (دامت افتضاحاته)، درباره ی شهرآورد! پرسپولیس و استقلال مبنی بر اینکه «از همه بازیکنان دو تیم می خواهیم که با اخلاق انسانی و روحیات اسلامی والا وارد زمین مسابقه شوند هیچ گونه مسأله حاشیه ای به وجود نیاید دو تیم نباید به هیچ عنوان به داور مسابقه اعتراضی کنند و روز بزرگ ورزش را خدشه دار کنند از طرفی از تماشاگران عزیز هم این درخواست را داریم که با اخلاق محمدی گام به ورزشگاه بگذارند و حتی تیم حریف را تشویق کنند چون هر دو تیم متعلق به این مرزوبوم هستند»، برای این دیدار مهم ورزش کشور چند مسئله به ذهنم رسید:

اول اینکه در صورت رخ دادن درگیری هایی به سبک ۸-۹ سال پیش، مطرح کردن اخلاق انسانی و روحیات والای اسلامی فقط و فقط باعث تمسخر انسانیت و اخلاق خواهد شد. لطفاً دفعه ی آخرتان باشد! تکرار نشود!

دوم صحبت از اخلاق محمدی برای تماشاگران شده است. اول باید مشخص کنیم اخلاق کدام محمدی؟ اگر اخلاق غلامرضا محمدی (کشتی گیر عزیز کشورمان) منظور نظر است، بهتر است تماشاگران عزیز با این اخلاق وارد ورزشگاه نشوند، چون در این صورت مانند یکی دو سال پیش که جناب محمدی بعد از مسابقه ی تیم کشتی پاس با تماشاگران و بازیکنان تیم حریف درگیر شد، به جان هم می افتند و باز هم صندلی های ورزشگاه و چند سرباز مفلوک مورد عنایت قرار میگیرند! پس لطفاً دفعه ی آخرتان باشد که از اخلاق محمدی صحبت میکنید! اگر هم اخلاق محمد(ص)، منظورتان است که مشخص است تماشاگران با کوچکترین اتفاقی، اول و آخر همه را مورد عنایت قرار میدهند! پس لطفاً از این یکی اخلاق محمدی هم به هیچ وجه مایه نگذارید و بیشتر از این قضیه را لوث نکنید!

چند پیشنهاد هم دارم:

یکی در مورد به هیچ عنوان معترض نشدن به داور! پیشنهاد میکنم در صورتیکه داور در داخل محوطه ی جریمه خطای محرزی را نگرفت، همه ی بازیکنان به ترتیب قد به صف بشوند و با ایشان روبوسی کرده و از ایشان تشکر کنند! تماشاگران عزیز هم برای ابراز احساسات به داور محترم شعار «توپ تانک فشفشه، داوری تو خونشه» را سه بار تکرار کنند.

همچنین جهت تشویق تیم حریف، پیشنهاد میکنم طرفداران پرسپولیس شعارهای «استقلال، سرور پرسپولیسه»، «امیر قلعه نوییه، سَرور هرچی لُنگیه»، «علی دنبه! علی گرد و قلمبه، علی دنبه! …» (خطاب به علی پروین) و طرفداران استقلال شعارهای «انصاریان کجایی، برهانی رو …»، «افشین امپراطور»، «علی سلطان! علی سلطان ایران، علی سلطان!…» (باز هم خطاب به آقای پروین)، «پرسپولیس سرور استقلاله»، «توپ تانک فشفشه، این توپ باید گُل بشه»، «پرسپولیس حمله کن، استقلال سوراخه» و … را تکرار نمایند! (شعارهای پرسپولیسی اش بیشتر شد، چون دلم خواست D:)

در ضمن برای اثبات علاقه ی تماشاگران به سایر تیمهای فوتبال این مرز و بوم، شعارهای «نه قرمز، نه آبی، فقط زرد طلایی»، «آبادان! برزیلته»، «تیراختور، شییییرههههه» و … را هر یک دقیقه یک بار تکرار کنند!

در پایان هم برای اثبات همراهی تماشاگران فهیم و قدرشناس!فوتبال با ریاست محترم دولت «کریمه» نهم، شعار «انرژی هسته ای، حق مسلم ماست» شش بار تکرار شود.