بایگانی برچسب: s

تلاش های آخر

دارم آخرین تلاش هام رو انجام می دم که آخرین پروژه ی آخرین واحد درسی (به غیر از پایان نامه)  در کل دوران تحصیلم رو انجام بدم. امیدوارم توی دوره ی دکترا، مجبور نباشم واحد بردارم و باز کلاس و تمرین و امتحان رو تحمل کنم.

دوره ی کارشناسی (حداقل ۸ ترم از ۱۰ ترمش) رو تا جایی که تونستم پیچوندم. یعنی هر چی فکر می کنم، یادم نمیاد که تا ترم ۶، من واقعا چه غلطی داشتم می کردم! البته از خوش گذرونی هام اصلا پشیمون نیستم. ترم ۷ و ۸، یه کمی اومدم توی باغ و تازه شروع کردم به سرعت واحدهام رو پاس کردم، که دیگه حداکثر ۱۰ ترمه تموم بشه. اما وقتی وارد دوره ی کارشناسی ارشد شدم، واقعا ناراحت شدم از این که هیچ تلاشی برای یاد گرفتن درست و حسابی مطالب درسی ام، نکرده بودم. سرم به سنگ خورد و شروع کردم دست و پا شکسته درس خوندن، کنار کار و زندگی مشترک. از نتایجش هم راضی ام تقریبا. واقعا خیلی مطلب یاد گرفتم و خیلی خوشحالم از این موضوع. اما دیگه کشش درس و امتحان و تمرین ندارم. همون پایان نامه بسه! چهارشنبه ی این هفته، دیگه برای همیشه خلاص می شم احتمالا

دو راهی

این روزها بدجوری بر سر دو راهی قرار گرفته ام. «پیک آسا» (محل کارمان) را دوست دارم. به خاطر جو دوستانه و صمیمانه اش، به خاطر کاری که در آن انجام می شود و در ایران تک است (ارائه خدمات پیام کوتاه توسط یک شرکت ایرانی)، به خاطر مدیریت انتقادپذیرش (که البته گه گاه نقدی هم بر آن داشته ایم) و به خاطر همه ی حس های خوبی که در حدود دو سال اخیر در این شرکت داشته ام.

اما از طرفی مشکلاتی هم در پیک آسا داشته ام و دارم. مهم ترین هایش، اول مشکل مالی شدیدی است که به قول مدیریتش، ناشی از کمبود نقدینگی است و نه بی پولی، که البته میفهمم که همه اش تقصیر مدیریت نیست و وضعیت اقتصادی کشور نابسامان است. اما در هر صورت، مدیریت آن هم نمی تواند هیچ تقصیری نداشته باشد. تحمل تعویق سه ماهه در پرداخت حقوق، برای یک زوج تازه ازدواج کرده (که هر دو در پیک آسا کار می کنند) به این راحتی ها ممکن نیست. تصور کنید که حدود دو هفته را با حدود پنجاه هزار تومان ته حسابتان سر کنید! از طرفی از میزان دریافتی ام هم راضی نیستم.

دومین مشکلی که در پیک آسا دارم و این روزها بدجوری آزارم می دهد، کاری است که انجام می دهم. تا همین سه چهار ماه پیش، از کارم ناراضی نبودم و چیزهای جدیدی هم یاد می گرفتم. اما از وقتی بخش عمده ی کار انجام شده و کار وارد فاز خرده کاری و تمیزکاری و اضافه کردن ویژگی های نه چندان سخت جدید شده، یکنواخت شدن کار اذیتم می کند. حس می کنم چیزی یاد نمی گیرم.

مشکلاتی که گفتم، کوچک نیست. هر روز به سرم می زند که سال آینده را در پیک آسا نباشم و بروم دنبال کار جدید در محیطی جدید و حس تنوع طلبی ام را ارضا کنم. اما از طرفی به دلیل حساسیتی که روی کارم داشته ام و دارم و به قولی، نسبت به پروژه ای که دارم انجام می دهم، غیرت دارم، حس خوبی ندارم که حالا که پروژه به فاز بهره برداری رسیده و دارد به نظرم کم کم به بلوغش نزدیک می شود، آن را رها کنم و بروم دنبال یک کار جدید در جایی دیگر!

واقعاً بر سر دو راهی مانده ام و این تردید، این روزها بدجوری ذهنم را مشغول کرده و به قولی، CPU Usage ام خیلی خیلی بالا رفته و این هم شده قوز بالا قوز. دارم درمانده می شوم

شب یلدای ۸۸

قرار بود با خانواده توی خونه ی ما جمع بشیم و شب یلدا رو دور هم باشیم. اما تحویل پروژه ی شرکت و ِددلاینش، کاسه کوزه ی ما رو ریخت به هم و برنامه ی خونه مون رو کنسل کردیم!

بخاطر آماده کردن پروژه برای نصب روی سایت های MCI، مجبور شدیم تا ساعت ۹:۴۰ دقیقه شب توی شرکت بمونیم. طفلکی آزاده هم بخاطر من موند و خستگیش صد برابر شد. وقتی هم رسیدیم خونه، از شدت خستگی رفت و خوابید، من هم شام خوردم و تا ساعت ۲ درس خوندم که برای ارائه ی سه شنبه آماده بشم و بعدش خوابیدم. این بود شب یلدای سال ۱۳۸۸ ما!

پ.ن. واقعاً این چه مدل زندگی گُهیه که ما داریم؟ کار کردن و درس خوندن با هم! یعنی گُه ترین مدل زندگی

این انتخابات لعنتی

این روزها بخاطر این انتخابات لعنتی اونقدر فکرم مشغوله و استرس و دلهره دارم که اصلا نمیرسم هیچ کار دیگه ای انجام بدم. دائم توی اینترنت پرسه میزنم و اخبار رو پیگیری میکنم. انگار نه انگار که ظرف ۱۰ روز آینده، سه تا امتحان دارم، تا کمتر از یه ماه دیگه باید ۳تا پروژه تحویل بدم و مهم تر از همه اینکه، پروژه ام رو هنوز تصویب نکرده ام و باید هر چه زودتر به دکتر جهانگیر گزارش کار بدم. بقیه ی تمرین ها و گزارش کارها هم که دیگه هیچی! این انتخابات لعنتی داره تمام زحمات یه ترمم رو به باد میده!

از امروز میخوام شروع کنم