در راستای بازگویی افتخارات توسط وبلاگ نویسان محترم، مگه ما چی مون از بقیه کمتره که افتخاراتمونو ننویسیم؟
۱- افتخار نثار نمودن انواع و اقسام فحش های آبدار به سلطان علی دایی در راستای نهادینه نمودن ایشان
۲- افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی برزیل در سن ۱۰ سالگی در مسابقات فوتبال کوچه های خیابان کوکب واقع در خیابان ستارخان، بین باقرخان و پاتریس لومومبا. پذیرایی به صرف شیرینی و شام. حضور شما سردران گرامی موجب شادی روح آن مرحوم و تسلّی خاطر بازماندگان خواهد شد.
۳- یه بار وسط هفته، از سر امیرآباد شمالی اومدم تا جنت آباد و بعدش از جنت آباد رفتم تا سر میرداماد و ۲۲ دقیقه طول کشید، از ساعت ۲۰:۵۰ تا ۲۱:۱۲ اونم با پراید
۴- شبکه ۱ رو با نمره ۱۰ با دکتر صادقیان پاس کردم، تازه با کمک علی زند!
۵- در طول ۳ ماه، دو جلسه کلاس سه تار رفتم و دیگه نرفتم
۶- چند هفته پیش دی وی دی رایتر سونی خریدم، تازه شونزده ایکس
۷- کلاس دوم و سوم دبستان که بودم، با یکی از بچه ها، هر روز زنگ در خونه های توی راه مدرسه و خونه رو به صورت رندوم میزدیم که گیر نیفتیم و فرار می کردیم
۸- دبستان که بودم، اگه یه روز توی مدرسه دعوا نمی کردم، شب خوابم نمی برد. به دلیل همین تخلیه احساسات کودکانه، یه بار نمره انضباط هفتگی بهم دادن ۷٫
۹- سال دوم دبیرستان، از حدود جلسه چهارم به بعد، معلم ادبیات سر کلاس راهم نداد و به ناموسش قسم خورد که من رو میندازه و نهایتاً تنها کسی که توی مدرسه از این معلم بیست گرفت، من بودم
۱۰- سال سوم دبیرستان بیش از ۴-۵ دفعه از دیوارهای سیم خاردار دار مدرسه مون در رفتیم و با بچه ها رفتیم ولگردی. یه بارش که رفتیم نمایشگاه کتاب، زنگ زده بودن خونه مون و بابام رو خواسته بودن که بیاد مدرسه
ادامه دارد …
———————————————–
بعدالتحریر:
بسی مشعوف نموده گشتیدیم از این افتخارات >> بلاگچین – گوشه هایی از افتخارات وبلاگرها محترم
لینک شد.
http://blogchin.blogspot.com/2006/09/blog-post_914.html
منو جو گیر نکن منم افتخاراتم رو بنویسما!!