بایگانی برچسب: s

خودشون میدونن

در مورد اتفاقات بعد از انتخابات پارسال صحبت می کردیم. یاد صاحب مدرسه ی غیر انتفاعی روبروی خونه ی پدرم اینا افتادیم که مدرسه اش، همیشه حوزه ی رای گیریه. یادمون افتاد که شنبه و یکشنبه ی بعد از انتخابات، شبها کل چراغهای مدرسه خاموش بود و از پشت پنجره، کوچه رو می پاییدند. تازگی ها معلوم شده که شبهای بعدش، که بازم چراغها خاموش بودند و  دیگه هیچ کس از خونواده ی صاحب مدرسه پشت پنجره نمیومد، با خانواده اش رفته بوده اند شمال!

یکی نیست بهشون بگه آخه اگه ریگی به کفشتون نبود، چرا فرار کرده بودید؟

چرا از موسوی حمایت می کنم؟

زمستون ۸۷ بود. تب و تاب انتخابات ریاست جمهوری دهم داشت کم کم بالا می گرفت. می دونستیم که این انتخابات، تکلیف زندگی آینده مون رو روشن خواهد کرد. اون روزها ذهنم پر بود از حرف. از این نگران بودم که شاید این آخرین انتخابات باشه [+ و + و +]. خاتمی آمد. شاد بودیم. وقتی می دیدم که توی فیلمی که از متقاضیان کاندیداتوری انتخابات ۸۴ پخش شده، از یه کشاورز در مورد خاتمی سوال می کنند و با احترام در مورد خاتمی صحبت می کنه، مطمئن تر می شدم که می تونیم امید داشته باشیم که کشورمون دوباره روی خوش ثبات و مدیریت صحیح رو می بینه. البته به خاتمی انتقاد هم داشتم [+]. ازش سوال داشتیم [+]. «میرحسین» برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی کرد و خاتمی اعلام انصراف کرد. شوک زده بودم. پدرم امید میداد که «نگران نباش، میرحسین کم از خاتمی نداره. حتی دل و جرات بیشتری هم داره. مرد عمله». موسوی سخنرانی می کرد، از دغدغه هاش می گفت و من روز به روز مطمئن تر می شدم که موسوی، واقعا انتخاب مناسبیه. حتی مناسب تر از خاتمی! تونسته بود توی اردوگاه رقیب، شکاف ایجاد کنه و حتی کسانی که نه موافق خاتمی بودند و نه موافق احمدی نژاد، پشت سرش ایستادند.

اگه قرار بود بین خاتمی و موسوی انتخاب کنم، قطعا موسوی رو انتخاب می کردم. دغدغه هاش رو بی پرده و صریح می گفت. کاری که خاتمی بعید بود انجام بده. شور و هیجان و امید، تمام وجودم رو پر کرده بود. دغدغه هاش نزدیک بود به واقعیت های جامعه. بعد از مناظره اش با احمدی نژاد، دیگه شک نداشتم که یه تغییر بزرگ، یه اصلاح بزرگ در راهه.

انتخابات برگزار شد. بعید می دونم اگر خاتمی کاندید بود، مثل موسوی اینطور ایستادگی می کرد. شک ندارم که همون یکشنبه ی پس فردای انتخابات، به احمدی نژاد تبریک می گفت و ناامیدی مطلق، امثال من رو نابود می کرد. اما موسوی ایستاد و اعتراض کرد. به پشتوانه ی مردمی که داشت تکیه کرد و اعتراض کرد. کاری که خاتمی نکرد. بیانیه های عالی داد. دغدغه هامون رو مطرح کرد. سلایق مختلف رو تونست با خودش همراه کنه. نگذاشت که امید از بین مردم، خصوصا نسل ما رخت ببنده.

هنوز چهره ی مظلومش، امید رو در وجودم پر می کنه. می دونم که حرکتی که موسوی شروع کرد، حرکتی که کروبی باهاش همراهی کرد، مردم باهاش همراهی کردند، به زودی یه اصلاح بزرگ رو در کشور ایجاد می کنه. می دونم که اون روز نزدیکه. فقط باید صبر داشت و امید

سیّد! سیّد! خدا را، خدا را …

خاتمی «با جدیت» و «بدون تردید» آمد!

اگر این روزها خاتمی رو ببینم و فرصتش رو داشته باشم، حرفهای دلم رو بهش میزنم:

« سیّد جان! گرچه خیلی هامون راضی نیستیم که توی این اوضاع مملکت، وارد گود انتخابات بشی و خودت رو هزینه کنی، اما انتظارش رو داشتیم که دلت رو بزنی به دریا و اعلام حضور کنی. گرچه به چندین دلیل گفته بودم «کاش خاتمی نیاید»، اما ته دلم دوست داشتم به عنوان کسی که چهره اش، صداش، حرفهاش و حضورش بهمون امید میده، سختی رو قبول کنی و بیای و بگی که میخوای به داد مردم برسی، میخوای اوضاع رو بهتر کنی، میخوای کلی کار کنی که همه چیز حداقل برگرده به قبل از مرداد ۱۳۸۴ که دولت رو تحویل دادی! دوست داشتم اینها رو بگی، چون میدونم دروغ نمیگی! خون دل میخوری، خیلی وقتها سکوت میکنی، با سکوتت حرصمونو در میاری، اما توی دوربین تلویزیون زُل نمیزنی و با لبخندی تسمخر آمیز، به مردم دروغ نمیگی! همینه که امثال من، اینقدر دوستت داریم. همینه که وقتی اسمت رو میشنویم، حس میکنیم که میشه هنوز امیدوار بود، میشه هنوز روزهای بهتری رو تصور کرد، یا حداقل با وضعیتی که الآن داریم، روزهای «کمتر بدتری» رو تصور کرد!

اما سیّد! تو رو به خدایی که قبول داری، تو رو به مقدساتت، اگر این بار، مثل دو سه انتخابات گذشته، دشمنان ایران، دشمنان آزادی، دشمنان انسانیت، دشمنان مردم، توی انتخابات تقلب کردند و خواستند رأی دروغین خودشون رو به نام مردم بنویسند، سکوت نکن …

سیّد! فقط انتقاد کردن از بد اخلاقی انتخاباتی، چه دردی رو دوا میکنه؟ مطمئن باش میتونی روی اینهمه طرفدار و هواخواهت حساب کنی. مطمئن باش اگر ازشون حمایت حضوری بجز حضور در انتخابات بخوای، خیلیهاشون به خواسته ات جواب مثبت میدند. میتونی با اینهمه طرفدار که داری، خیلی از خواسته های خودت و مردم رو پیش ببری! همونطور که رئیس جمهور فعلی، به پشتوانه ی همون طرفداران معدود و البته قدرتمندی که داره، خیلی از خواسته های خودش و همراهانش که خلاف خواست مردم هست رو پیش میبره و همه رو هم به نام مردم ثبت میکنه! خودت هم خوب میدونی که قدرت مردم، اگر لازم باشه، از هر قدرتی قویتره!

سیّد! اگر پیروز انتخابات شدی، سازماندهی نهادهای مردمی رو جدی بگیر. به مخالفان مردم فشار بیار و تلاش کن نهادهای واقعاً مردمی پا بگیرند، تا به سادگی آب خوردن، مثل انتخابات ۳ تیر، سالها تلاش و سازندگی و امید، به مخروبه و ناامیدی تبدیل نشه!

سیّد جان! خیلی حرف دارم، خیلی حرف داریم! اما خلاصه ی همه ی حرفهام اینه: این بار سکوت نکن و نگذار خون به دل بشیم. نگذار از فردای انتخابات به خودمون فحش بدیم که چرا باز هم بیخودی دل خوش کردیم و توی انتخاباتی با کمترین حاصل شرکت کردیم! نگذار این انتخابات، آخرین انتخاباتی بشه که توش شرکت میکنیم [۱ و ۲ و ۳] … »

کاش خاتمی نیاید …

کمپینی برای دعوت از خاتمی برای حضور در انتخابات راه اندازی شده، خیلی ها هر روز به سراغ خاتمی می روند تا او را مجاب کنند که وارد انتخابات شود، طرفداران دولت شدیداً از حضور خاتمی در انتخابات ترسیده اند و با آخرین توانشان مشغول تخریب و پرونده سازی برای خاتمی هستند! اماخاتمی خودش خیلی ابراز تمایل به بازگشت به قدرت ندارد. خیلی نامردی دیده، «بد اخلاقی انتخاباتی» را تحمل کرده، آنهمه فشار و بحران را تحمل کرده، در عرض ۸ سال برف سنگین و سفیدی روی موهایش نشسته که ناشی از آنهمه فشار بوده، اما در نهایت هم گفته که اگر مردم بخواهند از آبروی خودش هم میگذرد و وارد گود انتخابات میشود.

اما با این وضعیت وخیم اقتصادی، با این افتضاح روابط بین الملل و سیاست خارجی، با این ریشه دوانی های شدید نو دولتیان نهم در تمام سازمانها، با وجود رقبایی که برای حفظ قدرت حاضرند هر کاری بکنند (نمونه اش جناب جنّتی که در نماز جمعه گفته بود که ریاست جمهوری را دو دستی تقدیم عده ای نخواهند کرد!)، و از همه مهمتر، با وجود مردمی که وقتی در مورد خاتمی و دوران خاتمی صحبت میکنیم و از ثبات و آرامش در همه ی زمینه ها در آن زمان حرفی به میان می آوریم، هیچ تفاوتی بین آن و سال ۸۴ به بعد قائل نیستند؛ با وجود مردمی که برای دخیل بستن، به «امام زاده ی سیار» هجوم می آورند (و این، فقط نمونه ای از عقب ماندگی فرهنگی، ذهنی، مذهبی و انسانی آنهاست!) و با وجود مردمی که هر چه فضا بسته تر می شود، راحت تر پا پس می گذارند، بهتر نیست خاتمی خود را هزینه نکند؟ برای که؟ برای چه؟

اگر خاتمی بیاید، بعید نیست که نو دولتیان به سایر محافظه کاران فشار بیاورند که همه پشت احمدی نژاد صف بکشند (و خوب میدانیم که با تمام انتقادات و در واقع جنگ زرگری که با نو دولتیان دارند، به سادگی آب خوردن این کار را میکنند!) و آن وقت است که جناح حاکم، باز هم با تمام قوا وارد انتخابات می شود و خاتمی را به کاخ ریاست جمهوری راهی نخواهد بود!

به نظرم بهتر است خاتمی یک دوره صبر کند و دیگر اصلاح طلبان را هم به این صبر دعوت کند و با فرد معقولی از جناح راست ائتلاف کنند و خودشان مستقیم مسئول دولت نشوند! کمی اوضاع مملکت آرام تر بشود، آن وقت خاتمی بیاید و کم کم به آشفتگی ها سامانی بدهد!

اگر در این آشفته بازار، خاتمی (یا هر اصلاح طلب دیگری) به میدان بیاید و دولت (و نه قدرت!) را هم به دست بگیرد، باید چهار سال تلاش کند تا فقط بخشی از مخروبه ی بجامانده از نو دولتیان نهم را صاف کند! آن وقت است که هر روز فریاد «وا اسلاما» و «وا مردما»!! از نهاد کیهانی های عزیز بلند می شود که ببینید خاتمی و اصلاح طلبان با مملکت چه کردند! و همان مردم «…» هم تأیید میکنند که: «این هم از خاتمی تان! دیدید هیچ غلطی نتوانست بکند!»

کاش خاتمی نیاید! اما اگر بیاید، انتخابی جز او نخواهم داشت و تمام تلاشم را خواهم کرد تا از بین اطرافیانم هم برایش رأی جمع کنم!

شاید آخرین انتخابات (۳)

اینکه اصلاح طلبان باز هم بدون برنامه پا پیش بگذارند، پیروز انتخابات بشوند و در روز مبادا، برگ برنده ای برای رو کردن نداشته باشند، سرخوردگی و یأس را در بین مردم و خصوصاً آنهایی که رأی مجدد به اصلاحات داده اند، تشدید میکند. اگر قرار باشد باز هم (به فرض محال) مطبوعات پا بگیرند و فضای رسانه ای کشور پویا و شاداب بشود و ناگهان همه ی روزنامه ها، فلّه ای تعطیل بشوند و اصلاح طلبان برنامه و اهرم فشاری برای مقابله با این مسئله نداشته باشند، همان بهتر که محترمانه از انتخابات کنار بکشند و اجازه بدهند تکلیف خیلی چیزها روشن شود!

انتقادی که به نظرم این روزها نسبت به اصلاح طلبان باید مطرح شود این است که چرا مثلاً در انتخابات مجلس هشتم (که فقط در تهران، در اتفاقی نادر، ۲۹ نفر از لیست جبهه متحد رأی آوردند و فقط یک اصلاح طلب قلابی به نام علیرضا محجوب راهی مجلس شد و تقلب به وضوح مشاهده گردید)، هیچ عکس العمل جدی و عملی از سوی اصلاح طلبان ندیدیم؟ چرا برنامه ای گذاشته نشد و سران اصلاح طلبان به همراه بقیه، با دعوت از طرفدارانشان و سایر منتقدان، اعتراضشان را به صورت علنی و عملگرایانه نشان ندادند؟

فرض میکنیم طبق گفته دوستان اصلاح طلب (یک موردش را خودم در گفتگو با سعید شریعتی شنیدم)، «اگر سران اصلاح طلبان هم در تجمعی اعتراضی شرکت بکنند، درگیری پیش خواهد آمد و ما نمی خواهیم خون از دماغ کسی بیاید»! برای من سؤال پیش آمده که خیلی از کسانی که در دوران جنگ، فریاد شهادت طلبی سر داده بودند و فرزندان مردم را به دفاع از میهن و دین فرا می خواندند، حالا چه شده که به نام «خون از دماغ کسی نیامدن»، خودشان لباس عافیت طلبی پوشیده اند؟ مردم تا کی باید خون دل بخورند؟ خون دل بخورند که خون از دماغ کسی نیاید؟ یا خون از دماغ برخی مدعیان اصلاح طلبی نیاید؟ سؤال دیگر این است که اگر اطمینان دارید که با برگزاری چنین تجمعی با حضور سران اصلاح طلب و منتقد، کار به درگیری و خون از دماغ کسی آمدن می کشد، پس تکلیف روشن است؛ اصلاً چه دلیلی دارد به رقابت با چنین گروه خشن و بی اصولی بپردازیم؟

حالا فرض میکنیم که این برداشت و تلقی من از اتفاقات پیش آمده، شدیداً تندروانه و غیر منطقی است! من با همین برداشت غیرمنطقی، با احتمال خیلی بالا، در انتخابات ریاست جمهوری دهم شرکت خواهم کرد و دیگران را هم به شرکت در انتخابات تشویق میکنم. اما اگر این روندِ اعتراض جدی نکردن در انتخابات ریاست جمهوری دهم هم تکرار شود، دیگر قید اصلاح و اصلاحات و اصلاح طلبی را خواهم زد. چون حس میکنم کسانی که نام اصلاح طلب را یدک می کشند و ما به آنها رأی میدهیم، تعدادی سودجو و قدرت طلب هستند که بی دلیل به آنها دل خوش کردیم و بی دلیل از آنها انتظار اصلاح داشتیم! بودن در متن یا حتی حاشیه ی قدرت، خیلی برایشان مهم تر است تا اصلاح وضعیت اسفبار کشور و مردم! آن وقت است که عنوان مطلبم می شود «شاید آخرین انتخابات» …

——————————————————

پانوشت: فکر میکنم در این شرایط، بهترین روش شرکت در انتخابات را عبدالله نوری در پیش گرفته است: اگر تأیید شد، همه پشتش بایستند. اگر هم رد صلاحیت شد، باز هم همه پشت هم بایستند و کاندیدای جایگزین معرفی نکنند. اما میشد این روش بهتر هم بشود! اینکه اگر رد صلاحیت شد، علناً اعلام تحریم کنند. اگر هم تأیید شد و تقلب در اعلام نتایج صورت گرفت، اعتراض جدی و علنی و عملی بکنند. باید تکلیف را با انحصارطلبان روشن کرد …

شاید آخرین انتخابات (۲)

شما وضعیت گرانی در شهرهای بزرگ، خصوصاً تهران را در نظر بگیرید! فرض کنید که طبق برخی پیش بینی ها، سهم یارانه ی هر نفر، سالانه ۱٫۵ میلیون تومان باشد! این مبلغ، مسلماً در تهران و شهرهای بزرگ، بیشتر از ۳-۴ ماه برای یک نفر دوام نخواهد داشت. اما همین مبلغ در شهرستانهای کوچک و روستاها و دهات، مبلغ کمی نخواهد بود. پس به همین سادگی و با تبلیغات وسیع تلویزیونی، آرای بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها به صندوق شخص احمدی نژاد (و نه حتی محافظه کاران) ریخته خواهد شد. این را هم می شود گفت تأثیر مستقیم طرح تحول اقتصادی بر انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری اسلامی ایران!

اما تعداد آرای خاموش شهرهای بزرگتر هم کم نیست. فکر کنم بد نباشد این آرا را به سمتی که می تواند به بهبود این وضعیت اسفبار جامعه کمک کند، پیش ببریم! باز هم میرسم به همان مطلب قبلی: کاری که ما می توانیم بکنیم این است که این آرای خاموش را در انتخابات فعال کنیم.

در مورد حضور یا عدم حضور شخصی مثل خاتمی هم، با اینکه از کرّوبی و دار و دسته ی افتضاح ملی اش خوشم نمی آید، اما تا حدودی با این حرفشان که حضور خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم مصداق دیکتاتوری است موافقم! اما اینکه حضور خاتمی در انتخابات دیکتاتوری است، این نتیجه را به دست نمی دهد که کرّوبی وارد معرکه ی انتخابات بشود و همان دیکتاتوری شبه دمکراسی را هم از بین ببرد. بهرحال فکر میکنم در شرایطی که الآن در آن قرار داریم، حضور فردی مثل خاتمی، بهتر از حضور کمرنگ امثال دکتر عارف، دکتر نجفی، کرّوبی و خیلیهای دیگر است! به این دلیل که شکستن رأی بالا و تقلب در آن، خیلی سخت تر از رأی شکننده ی دیگران است؛ البته اگر روند آماده سازی انتخابات طوری پیش برود که برای خاتمی، پیش بینی رأی بالا خیلی سخت نباشد!

مشکل حضور مجدّد خاتمی از جای دیگری نشأت میگیرد: عدم ظرفیت سازی و پرورش نیروی صحیح از سوی اصلاح طلبان در دوران قدرتشان! این ضعف اصلاح طلبان هم نمونه ی دیگری از فرصت سوزیهایشان بود. وقتی برای انتخابات مجلس ششم آماده می شدند و پیش بینی پیروزی قاطعشان در انتخابات چندان دشوار نبود، نمیشد به جای حضور مجدد امثال بهزاد نبوی، افرادی مانند مهندس موسوی خوئینی یا فاطمه حقیقت جو در لیست انتخاباتی اصلاح طلبان بیشتر می شدند؟ نمیشد به جوانترها فضا داد؟ جوانترهایی که دل و جرأتشان را هم خیلی خوب به رخ همه کشیدند! اما مشکل اینجا بود که بعضی ها، دلشان برای قدرت و حکومت خیلی تنگ شده بود! همین مسئله ی قدرت طلبی تعدادی از احزاب اصلی اصلاح طلب، بارها باعث شده که تا مرز بیخیالی و شرکت نکردن در انتخابات پیش بروم! اما در نهایت و سر بزنگاه، نظرم عوض شده و با دل چرکین، به لیستی رأی داده ام که انتخاب بین بد و بدتر بوده! اما چه میشد که در نهایت رأی میدادم و هنوز هم تنها راه اصلاح را همین رأی دادن می دانم؟ همین رأی دادنی که خیلی از مواقع درست چند ساعت بعد از پایان انتخابات، به خاطر تبلیغات کثیف صدا و سیما، تا چند روز اعصابم را به هم می ریزد!

بعضی مواقع هست که آنقدر وضعیت ناامید کننده و شرکت در انتخابات مسخره است، که حرفی برای گفتن نیست! مثلاً انتخابات مجلس هفتم، که من هم در آن وضعیت، اصلاً سعی کردم خیلی پیگیر قضایای انتخابات نشوم و رأی هم ندادم! اما از همان موقع، با دیدن وضعیت اسفبار مجلس هفتم و مشکلاتی که به سرعت برای مملکت پیش آوردند، بهتر دیدم که حداقل با شرکت در انتخابات، نیروهایی که رگه هایی از عقلانیت در آنها وجود دارد را انتخاب کنم. خوب مسلم است که دیگر به این راحتی اشتباه نمی کنند و مجلس و شورای شهر را به طور یکدست به اصلاح طلبان نمی دهند، اما فکر میکنم باید به همان چند نفر هم که ممکن است با راهیابی به مجلس و شورای شهر کاری بکنند و میزان فاجعه را کاهش بدهند، دل خوش کرد! و این یعنی دردناک ترین توجیه برای حضور در انتخابات؛ که البته من این درد را به مرگ (چیزی مثل مجلس هفتم) ترجیح میدهم!

ادامه دارد …

شاید آخرین انتخابات (۱)

موضوعی که این روزها نقل خیلی از محافل شده، انتخابات ریاست جمهوری دهم (سال آینده) است. انتخاباتی که مسلماً تکلیف خیلی چیزها را برای خیلی ها (مثل ما و خیلی از دوستان اطرافمان) مشخص خواهد کرد: ادامه ی زندگی در ایران، امید به بازگشت به روزهای بهتر، امید به زندگی بی دغدغه تر، زندگی با آرامش بیشتر، بازگشت کشور به دوران برنامه ریزی و داشتن حساب و کتاب و …

آنقدر این قضیه جای بحث دارد که در یک یا چند مطلب وبلاگی – که اصولاً باید خلاصه باشد تا فریاد امثال مهدی هم در نیاید – نخواهد گنجید. مواردی که خیلی ذهنم را مشغول کرده است، می نویسم، بقیه اش به عهده ی بقیه ی دوستان که اگر دوست داشتند، در این مورد بنویسند تا حداقل در این حلقه ی دوستانی که هستیم، به یک دیدگاه تقریباً مشترک برسیم و ما هم به سهم خودمان برای نجات کشور کاری انجام بدهیم!

این روزها سایتی با عنوان «یاری، درخواست ایرانیان برای کاندیداتوری سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم» راه اندازی شده است که نامش گویای همه چیز هست! اما، تعداد افرادی که در این سایت از خاتمی خواسته اند که برای انتخابات ریاست جمهوری دهم کاندیدا شود، نباید مثل انتخابات ریاست جمهوری نهم فریبمان بدهد! آنجا که در بیش از ۹۰ درصد نظرسنجی های اینترنتی، اصلاح طلبان و حتی شخص «دکتر معین» به عنوان پیروز انتخابات معرفی میشد. موضوع چندان پیچیده نبود؛ درصد بالایی از کسانی که به اینترنت و فضای آزاد اطلاعاتی دسترسی دارند، از قشر متوسطِ به بالای جامعه هستند که معمولاً در بین این افراد دیدگاه های اصلاح طلبانه و منتقدانه بیشتر مشاهده می شود. مشخص است که خیلی از این افراد به احمدی نژاد یا قالیباف رأی نخواهند داد (البته اگر بنا بر انتخاب فقط از بین قالیباف و احمدی نژاد بود، فکر میکنم احتمال اینکه قالیباف رأی بیاورد، بیشتر بود و خود من هم حتماً یکی از رأی دهندگان به قالیباف می بودم!). بهرحال این سایتهای اینترنتی و نظرسنجی ها و صحبتهای صورت گرفته در بین قشر دانشگاهی و رو به بالای جامعه – البته از نظر فکری – فقط و فقط گول زننده هستند و واضح است که نباید دلمان را به این حرفها خوش کنیم. باید کاری بکنیم! باید از حالا شروع کنیم! باید در جمع های دوستانه و خانوادگی تا می توانیم صحبت کنیم و افراد مختلف را برای حضور در انتخابات سال آینده و رأی دادن به اصلاح طلبان (چه خاتمی، چه غیر خاتمی) راضی کنیم. کار سختی است، اما تک تک حرکتهای حساب نشده و ساده لوحانه ای که هر روز از دولتی های نهم سر میزند، کار را برای ما ساده تر خواهد کرد!

اما در این بین، نباید از برنامه های محافظه کاران هم غافل بشویم و برای خودمان در فضایی لطیف و خوش بینانه، فقط شعار بدهیم! (لفظ محافظه کار را به جای لفظ رایج «اصولگرا» بکار می برم، چون «اصولگرا» و کسی که پایبند به اصول است، به این راحتی دروغ نمی گوید، تقلب نمیکند و …). مثال میزنم تا موضوع روشن تر شود:

طرح تحول اقتصادی دولت نهم به یکباره و یکسال مانده به انتخابات سر و کله اش پیدا می شود. طرحی که صحبت جزئی و انتقاد از آن، مطمئناً تا مدتها موضوع بحث اقتصاددانان و کارشناسان خواهد بود. همین که چنین طرحی، در چنین برهه ای از زمان مطرح می شود و قرار است اینهمه کارشناس را سرگرم کند و فکر کسانی که مثل ما دغدغه ی انتخابات و آینده ی کشور را دارند به خودش مشغول کند (نمونه اش همین نوشته ی من!) و افراد زیادی را وادار کند که به راه های مقابله با «استفاده ی تبلیغاتی آن» فکر کنند، خودش یک موضوع است که به نظرم می توان آن را تأثیر غیرمستقیم این طرح بر انتخابات در نظر گرفت؛ مسئله ی دیگر این است که این طرح چه تأثیر مستقیمی روی انتخابات سال آینده خواهد داشت!

ادامه دارد …