اولین باری که با آزاده، دوتایی بیرون رفتیم، برای شام رفتیم رستوران ایرانتک. موقع شام خوردن، آزاده خیلی آروم و کمکم و با لقمههای گنجشکی غذا میخورد. من هم که کلاً سریع و با لقمههای پر و پیمون غذا میخورم، در یک اظهار نظر خیلی رمانتیک بهش گفتم: «ای بابا! یه جوری غذا میخوری اشتهای آدمو کور میکنی!»