مشهد که بودیم، با پسر عمه ام که به دلیل نزدیکی های فکری شدیداً به تفکراتش علاقمند شدم، سر اتفاقات خوشایندی که اونجا افتاد، خیلی صحبت کردیم.
تقریباً هر روز سر مسائل مختلف که ذهنمون رو مشغول کرده، ۲-۳ ساعت صحبت میکردیم. این مسئله خوشایند هم یکی از اون مسائلی بود که ذهنمون رو مشغول کرده بود.
یه جمله جالبی گفت پسر عمه ام که خیلی روش فکر کردم. جمله ای با این مضمون: «توی اینجور روابط، باید قبل از همه چیز، خودخواهی های خودمون رو بشناسیم و با خودخواهی های همدیگه مقایسه کنیم و ببینیم اصلاً خودخواهی هامون تا چه حد مشترکند. اگه خودخواهی ها وجه اشتراک خاصی نداشته باشند، کنار اومدن خیلی سخت میشه!»
چند روز پیش صحبتی پیش اومد با چند تا از دوستان، حدود ۲-۳ ساعت، که دوباره منو یاد حرفهای پسر عمه ام انداخت. خصوصاً یاد کلمه ای که زیاد روش تأکید میکرد: خودخواهی
هنوزم دارم به این مضمون فکر میکنم …
age lozooman bekhaym rabeteE paydar bemoone, vajhe eshterako hatman mishe peyda kard ya aslan sakht!!
اها! یادم میاد یه بار بهم گفتی که مشهد کوفتت بشه!!
حالا میگم که تموم اون مدت که مشهد بود نوش کوفتت!!!
D: (;
«توی اینجور روابط، باید قبل از همه چیز، خودخواهی های خودمون رو بشناسیم و با خودخواهی های همدیگه مقایسه کنیم و ببینیم اصلاً خودخواهی هامون تا چه حد مشترکند. اگه خودخواهی ها وجه اشتراک خاصی نداشته باشند، کنار اومدن خیلی سخت میشه!»
اینجوری بیشتر میشه خودمون خواهی!! تا خودخواهی!