امروز حدود ساعت ۵ صبح که می خواستم بخوابم، یه حس بدی داشتم. سکوت دور و برم، سکوت مرگ بود. این روزها حس می کنم قراره زلزله بشه
امروز حدود ساعت ۵ صبح که می خواستم بخوابم، یه حس بدی داشتم. سکوت دور و برم، سکوت مرگ بود. این روزها حس می کنم قراره زلزله بشه
حمید جان زلزله شده اونم از ۲۰۰ ریشتری هاش… یادت نمی یاد ۳ خرداد ۸۴؟؟؟
حمید: من که از ۳ خرداد ۸۴ چیزی یادم نمیاد! شاید منظورت ۳ تیر ۱۳۸۴ باشه؟
بیخیال تو رو خدا
بزار زندگیمونو بکنیم
خنگول این دلته که داره تاپ تاپ می کنه و تو رو می لرزونه. ولی تو هیچی نمی فهمی
حمید: این زلزله، یه زلزله ی واقعی بود! با اون یکی زلزله ی شیرین فرق داشت:دی
حمید جان تو این مدت که آپ نمی کردم،چند کتاب و سفرنامه گیر آوردم که نویسندگان آنها از ملیت های مختلفی هستند؛اما چیزیکه در تمام این نوشته ها از خودی و بیگانه به چشم می خورد،همین دید نسبت به ایرانی است .البته نباید منکر اختلاف سلیقه و فرهنگ هم بود که در بعضی موارد،چیزی را که یک انگلیسی یا هلندی قبیح می داند،در میان مردم ما یک مساله ی عادی است و بلکه پسندیده.به هر صورت در پست های بعد از نوشته های دیگران هم نقل می کنم.